وقتي اردهاليها كاروانسراي خانات را ميخرند
نازنين مهرانديش/ «حاج سيد علي اردهالي»، پدر پدربزرگش است؛ از نخستين صادركنندههاي فرش به عثماني. آن روزها كه فرشهاي ايراني ارج و قربي داشت و شكوه و جلالي. «آن زمانها فرشهاي لاكي قرمز بته جقهاي هريس كاشان خيلي خواهان داشت. آنها را بار شترها ميكردند و ميفرستادند به سرحدات عثماني، يعني همين تركيه امروزي. مغازه حاج سيد علي در سبزه ميدان بود، بازار بزرگ. برو بيايي داشت.» اينها را محمد اردهالي، ميگويد، نوه سيد علي. او بعدها يكي از ميراثداران خاندان اردهالي ميشود.
روزگاري ميرسد كه حاج سيدعلي به صرافت خريد كاروانسراي خانات در چهارراه مولوي ميافتد؛ « 108 سال پيش بود و آن زمان هنوز كاروانسراي درون شهري خانات دست ورثه امينالملك بود. تا اينكه سيدعلي اردهالي قصد خريد اين كاروانسرا را ميكند. به اين ترتيب در سال 1285، حاج سيدعلي و ورثه امينالملك سر ميز مذاكره مينشينند و قولنامهاي را به خط خوش مينويسند؛ قولنامهاي كه هنوز هم موجود است.»
از آن زمان به بعد است كه كاروانسراي چهارراه مولوي ميخورد به اسم خاندان اردهالي. كاروانسرايي كه در نقشه عبدالغفار، نامش سراي روغنيهاست. روزهايي كه هنوز چهارراه مولوي بورس روغن بود و هنوز قرعه به نام نخود و لوبيا نيفتاده بود و راسته پارچهفروشيها نشده بود.
نوه سيدعلي ميگويد: «خيليها از من ميپرسند، خانات يعنيچه؟ خانات اسمي عربي است. خوان به معناي سفره است و خان به معناي حجره. خانات ميشود: حجرهها. در آن زمانها، خانات مركز فروش ترهبارتهران بود و حجرههاي زيادي داشت. آن زمانها جنسها را به صورت فصلي ميفروختند. كسب و كار فرق ميكرد. فصل به فصل عوض ميشد. جنسها را از اطراف تهران مطابق با هر فصلي ميآوردند اينجا، آن وقت آنها را به جاهاي ديگر شهر ميفرستادند.»
كاروانسرا بعد از مرگ حاج سيدعلي ميرسد به حاج «سيد جعفر اردهالي»؛ پدربزرگ محمد. او هم فرش فروش بوده و براي خودش در بازار اسم و رسمي داشته است؛ «پدربزرگم در بازار فرش فروشها معروف بود اما ناگهان از سن 40 سالگي متحول ميشود. مغازه بازار را ميبندد و ميرود خانهنشين ميشود. زندگياش را ميگذارد براي عبادت. من هنوز يادم ميآيد. هر وقت او را ميديدم داشت نماز ميخواند، شايد براي همين هم است كه معروف ميشود به سيدجعفر سجادي اردهالي.» سيد جعفر اردهالي كه آن روزها در خيابان شاپور زندگيميكرد، در سال 1354 فوت ميكند. كاروانسرا ميرسد به ورثه. دو سال بعد كاروانسرا به دليل آتش گرفتن مواد شيميايي در نزديكي آن به آتش كشيده ميشود. آتش در تار و پود آن نفوذ ميكند اما آن را از پاي نمياندازد. كاروانسرا به زندگي خود ادامه ميدهد تا سال 1382؛ زماني كه ورثه براي مرمت و ساماندهي كاروانسرا اقدام ميكنند. «از آنجايي كه مهدي اردهالي پدر من بزرگترين سهامدار اين كاروانسرا بود، مالكين به من وكالت دادند كه اين بنا را ساماندهي كنم. براي حياتبخشيدن به اين بنا، راه دشواري را طي كردم.» اكنون مرمت كاروانسرا پس از سالهاي سال تمام شده است؛ «اما هنوز روي رونقي كه ميخواستم نيفتاده. دلم ميخواست كه اينجا بورس صنايعدستي شود. آن طور نشد اما با اين حال اميدوار هستم.» او هنوز هم در كاروانسرا كه راه ميرود روح تمام كساني را كه آنجا كار كردهاند حس ميكند. آجر به آجر آن پر از خاطره است، پر از اتفاق. چهارراه مولوي با اين كاروانسرا برايش معنا پيدا ميكند؛ چهارراهي كه زماني حيات ديگرگونهاي داشت و حالا چشم دوخته است به شهرداري و طرحهايش، طرحهايي كه بتوانند روياي ايجاد سايت گردشگري در اين محدوده قديمي شهري را برپا كنند. شغلهاي قديمي احيا شوند و دوباره هياهو و نشاط به پيكر غمزده خانات بازگردد.