مسافر بامدادي
حسن لطفي
تصور كنيد ساعت يك و نيم بامداد لاستيك عقب اتومبيلتان در اتوبان تهران، قم پنچر شده است؛ آن هم در حالي كه، وقتي صندوق عقب را بالا ميزنيد تا لاستيك زاپاس را بيرون بكشيد متوجه پنچري آن هم ميشويد. در چنين حالتي چه ميكنيد؟ شك ندارم تصميمي كه ميگيريد بيشباهت به تصميم دوستان جوانم كه مدتي قبل دچار چنين مشكلي شدند، نيست. دوستاني كه چهار نفر بودند و همان اتفاقي كه گفتم برايشان در همان ساعت رخ ميدهد. يكي شان همان لحظهاي كه متوجه پنجري زاپاس ميشود از صندوق پتويي بر ميدارد و خودش را براي خواب به صندلي عقب ميرساند. آن هم در حالي كه ميگويد: تو اين دوره و زمونه تو روز روشنش كسي واسه خونوادهها وانميسه، ما كه چهار تا عزب سبيل از بنا گوش در رفتهايم. دومي كمي ديرتر، وقتي چند اتومبيل با سرعت از كنارشان ميگذرند داخل ماشين ميشود. استدلالش اين است كه خودش هم بود براي چهار پسر جوان توقف نميكرد، خصوصا اين وقت شب!سومي و چهارمي در حالي كه چراغ قوه موبايل هاشان را روشن كردند با ديدن اتومبيلي آنها را تكان ميدهند. نزديكتر هم كه ميشدند فرياد ميزدند. يك ربعي كه ميگذرد آن دو نفر توي ماشين خوابشان ميبرد. دو نفر ديگر هم كه خسته شدهاند به صندوق عقب تكيه ميدهند و به عبور اتومبيلها نگاه ميكنند. مدتي كه اينطور ميمانند، يكيشان ميگويد: اينجوري خيال ميكنند براي استراحت توقف كرديم. دوباره چراغ قوه موبايلها روشن ميشود و براي اتومبيلها كه تعدادشان كم شده، دست تكان ميدهند. گمان ميكنيد تا كي كنار جاده ماندند؟ اگر بگوييد دو دقيقه، مثل آن دو نفر اميدواريد و حدستان درست است. اگر همزمان بيشتر يا كمتري بگوييد برميگردد به تجربهها و باورهايي كه داريد. اما در آن مورد خاص، دو دقيقه بعد دومين اتومبيل كمي جلوتر ميايستد. رانندهاش مرد مسن مسافري است كه بايد از قم بگذرد و به شيراز برود. اما وقتي موضوع را ميفهمد زاپاسش را به آنها ميدهد. ميگويد يكساعتي در ورودي قم توقف ميكنند تا خانوادهاش آبي به صورت بزنند. دو نفري كه توي ماشين پنچر خوابيدهاند وقتي بيدار ميشوند كه دو پسرِ جوانِ بيدار، پنچري خودرو را گرفته و به سمت ورودي شهر قم ميروند.