صفحه «شعر» روزنامه اعتماد تلاش ميكند منعكسكننده همه سلايق و رويكردها پيرامون شعر امروز ايران باشد. يعني اينكه قرار است دراين صفحه، به همه جريانات شعري كشور توجه شود و همه شاعران با هر رويكرد شعري اعم از نوسرا وكلاسيكسرا، نمودي ازهنر خود را درآن ببينند.
شعرهايي دراين صفحه منتشر خواهد شد كه داراي حدودي از رعايت فني درشناخت هرقالب شعري باشند. سطحي از شناخت كه براي مخاطب شعرشناس در هر قالب، قابلقبول تلقي شود. شاعراني كه تمايل به انتشار شعر در اين صفحه دارند ميتوانند آثار خود را ازطريق ايميل به نشاني Rasool_abadian1346@yahoo.com يا كانال تلگرامي rasool_abadian@ ارسال كنند.
وقتي كه عطر موت پراكنده ميشود
هر جاده از هواي تو آكنده ميشود
اغراق نيست شادي مطلق بخوانمت
وقتي كه غم مقابل تو خنده ميشود
افسرده حال و دلزده از عالمام ولي
از ديدنت دوباره دلم زنده ميشود
جانا چه گونه وصف كنم خوبي تو را
وقتي كه شعر پيش تو شرمنده ميشود
اعجاز چشمهاي قشنگ تو سِحر نيست
هر كس كه ديد چشم تو را بنده ميشود
شهر خجند را به تو تقديم ميكنم
آدم به لطف عشق تو بخشنده ميشود
حس ميكنم از خاطره بيرون شدهاي تو
از دست خودت باز جگرخون شدهاي تو
در آينهي شعر من اقبال نديدي
با سحر غزلهاي كه افسون شدهاي تو؟
مضمون غزلهاي دلانگيز كه هستي؟
در قالب اشعار كه موزون شدهاي تو؟
بيعاطفه! بيمهر و وفا! رحم نداري!
بگذار بگويم كه دگرگون شدهاي تو!
با من كه دگر رشتهاي پيوند گسستي،
خاتون كدامين سر مجنون شدهاي تو؟!
دور از من و آغوش مني واي به حالت
سرگشته و بيچاره و محزون شدهاي تو!
حالا كه به روي دل من گام نهادي
رو رو كه از اين معركه بيرون شدهاي تو!
امشب فضاي سينه غمآلود شد و چه بد!
يك مشتْ شعر و خاطره نابود شد، چه بد!
مردي كنار پنجره سيگار ميكشد
يعني تمام خاطرهها دود شد، چه بد!
تا آمدم سلام رسانم... زمان گذشت
ديدم دريغ! فرصت بدرود شد، چه بد!
گفتي از اين مسير به جايي نميرسيم!؟
نه!... جادههاي رابطه مسدود شد چه بد!
بعد از تو شهر در نظرم يك قفس شده
دنياي من بدون تو محدود شد، چه بد!
رفتي تو و پرندهي شادي غريب ماند
پشت سرت دو ديدهي من رود شد، چه بد!
امشب، مرا ببخش، كه تكرار ميكنم
يك مشتْ شعر و خاطره نابود شد، چه بد!