حال شما چطور است؟
احمد پورنجاتي
سالهاست كه هراس از «آلزايمر» به جان انسان پسامدرنيته افتاده. انكار چرا؟ هراسآور هم هست. مهم نيست كه نام آن را زوال عقل بگذارند يا خودفراموشي يا تعطيلي و تخريب بخش خاطرات گذشته در مغز آدمها. من، آلزايمر را نوعي فاصلهگيري شتابان يك مسافر از «مرزگذشتهها» ميدانم تا جايي كه ديگر حتي شبحي از «شهر گذشته ها»يش نيز در چشمانداز باقي نباشد. اين فرار از مرز ناخواسته، اختصاص به سالخوردگان هم ندارد كه مثلا اندكي به خودمان آرامش بدهيم كه «پيري است و هزار عيبش!» آلزايمر انگاري همچون موج كفآلود در درياي توفاني زندگي و زمانه، خود را مدام ميكوبد به ساحل بيپناه زندگي آدميزاد و پيشآمده است حتي تا نوجواني. با خودم فكر ميكردم چه چيزي ممكن است نگرانكنندهتر وهولانگيزتر از آلزايمر در كمين كسي باشد و خودش نداند يا گرفتار آن باشد و خودش را به ندانستن يا انكار و حاشا بزند. اول از همه خودم را ورانداز كردم و بعد هم نگاهي به دور و بر. البته با مصرف اندكي تامل و حوصله و تا حد امكان، خالي از پيشداوري و تعصب. يعني يك خرده خلاف آمد عادت! به چه نتيجهاي رسيدم؟ به يك بلاي داغ و ويرانگر كه من به شوخي آن را «حالزايمر» ميگذارم. ميدانيد مقصودم از اين واژه من درآوردي چيست؟ « نفهميدن حال، انكار اكنون، سرشاخ شدن با هرچه تفاوت دارد با گذشته». حالمرگي بيماري سمج و جانسخت و آبزيركاهي است كه مهمترين نشانهاش، گاردگيري در برابر هر چه رنگ و بوي متفاوت از گذشته دارد و پديدهاي اكنوني است و نتيجهاش، حالگيري از هركس و هر جماعت كه ميخواهد «حال» داشته باشد. نشانههاي شكاف نسلي را ميبينيد؟ همه در معرض ابتلا به اين بيماري لاكردارند، اما فراواني و جلوهگرياش را در مناسبات ميان دو نسل پيش و پس، بيشتر ميتوان ديد. واي اگر تصميمسازان و تصميمگيرندگان در هر عرصهاي از مديريت اجتماعي، گرفتار اين ناخوشي شوند. دمار از حال جامعه درميآيد. تصور كنيد زمام مقدرات فرهنگي يا آموزشي يا اجتماعي و اقتصادي و سياسي جامعه در اختيار كساني باشد كه بخش «حال فهم» مغزشان يا تعطيل است يا در برابر گذشته، دچار تحليل و تخريب. اجازه نميدهند كه «حال»، حتي خودي بنمايد چه رسد به اينكه داعيهاي براي اريكهنشيني سرنوشت اكنونيها داشته باشد. شرمندهام اما به گمانم رگههاي اين «حالزايمر» را در بسياري از ديدگاهها و سخنها و تصميمهايي كه دامنه گسترده اجتماعي نيز دارند، ميتوان مشاهده كرد. از بيان نمونهها ميپرهيزم. ميماند اين پرسش كه: پس مفهوم و تكليف سخن امام علي(ع) چه ميشود كه: فرزند زمانه خود باشيد؟!