به نام مردم و به كام خواص
اسمعيل اميني
يكي از نزديكانت بيمار است؛ به بيمارستان دولتي ميروي. اطراف بيمارستان جايي براي پارك ماشين نيست و نگهبان بيمارستان اجازه نميدهد با ماشين وارد محوطه بيمارستان بشوي با آنكه محوطه جاي كافي براي پارك ماشين دارد. اگر ماشين را در خيابان پارك كني با جرثقيل ميبرندش. مجبوري بروي چند خيابان پايينتر ماشين را پارك كني و بيمارت را با پاي پياده به بيمارستان بياوري. كلافه و مستاصل وارد بيمارستان ميشوي و اين تازه اول ماجراست. اگر بخواهي از بيمه استفاده كني، مراحل نوبت گرفتن و تاييد مدارك و كپي گرفتن از هر برگهاي كه داري، طوري طراحي شده كه همراه بيمار را تا حد امكان درمانده كند.
اين احساس درماندگي، پس از مراجعه به هر يك از ادارات و نهادهاي رسمي، به انسان دست ميدهد. آنكه آن طرف ميز نشسته است، چه نگهبان باشد يا كارمندي ساده و چه مديركل و معاون، با رفتارش به تو نشان ميدهد كه تمام حق با اوست و تو بايد ساكت باشي و مطيع باشي و توقع احترام و سرعت و دقت در رسيدگي به كارت نداشته باشي. وقتي او دارد با تلفن حرف ميزند و به دوستش درباره مهماني فردا توضيح ميدهد تو بايد صبر كني تا مكالمهاش تمام بشود. وقتي سيستم قطع است بايد صبر كني تا سيستم وصل شود. تازه تمامي اينها هنگامي است كه كار تو ساده و معمولي باشد. در صورتي كه كاري مهم داشته باشي. مثلا دنبال مطالبات مالي بروي، يا پيگيري روال استخدام يك جوان، آن وقت منزل بس خطرناك است و مقصد ناپديد.
براي مردم معمولي كه با كسي آشنا نيستند و با تلفنها و سفارشهاي خاص، پشتيباني نميشوند، «نظام»، همين رفتارها و تحقيرها و احساس استيصال و درماندگي در مراجعه به ادارات است.
آنها كه آن سوي ميز ايستادهاند، هيچ حقي ندارند و فقط بايد صبر كنند و ساكت مطيع باشند وحتي به اندازه يك جاي پارك در محوطه وسيع ادارهاي كه در اصل براي خدمت به آنها ساخته شده است. اين جنبه از مفهوم «نظام» البته براي كساني كه همه درها به رويشان باز است و همه نگهبانها به احترامشان ميايستند و همه كارهاشان حتي كارهاي سخت و غيرممكني مانند استخدام يك نفر در مناصب مهم با تلفني و اشارتي، راه ميافتد، عجيب و ناشناخته است.
زاين حسن تا آن حسن صد گز رسن