مشت نمونه خروار نيست
سيد علي ميرفتاح
جاي شما خالي، توفيق دست داد، رفتم مشهد. نايبالزياره دوستان و سرورانم بودم و همه را به دعا ياد كردم، عليالخصوص همراهان اين قلم شكسته را. از مهماننوازي خراسانيها هرچه بگويم كم گفتهام. نه فقط آنها كه رسما ميزبانمان بودند، بلكه تك تك مشهديها با روي باز و دست و دل بازتر، وقت مهمانان خود خوش داشتند. در اين سفر كوتاه با 20-10 روزنامهنگار فرهيخته و صاحبنام همسفر بودم. در معيتشان به پابوس امام هشتم شتافتيم، بعد هم به مزار حكيم توس فردوسي بزرگ و همسايهاش، درويش خستهجان خراسان، مهدي اخوان ثالث رفتيم؛ همچنين هارونيه و سنگ يادبود امام محمد غزالي را ديديم. علاوه بر اينها در بافت فرسوده مشهد هم چرخيديم و در عمارتي قديمي- كه ظاهرا متعلق به آخرين داروغه مشهد بوده- دور هم نشستيم، شربت و بستني و ميوه خورديم و با شهردار خوشفكر و زحمتكش و بلند نظر مشهد گفتوگو كرديم. در ميان گفتوگو من خيلي مختصر عرض كردم در تهران هر طرف رو ميچرخانيم يكي با صداي بلند القاي بحران ميكند. گفتم لابد به اقتضاي روزنامهنگاري است كه ما با وفور بحران مواجهيم. اما حقيقت اين است كه غير از ما، مردم عادي هم زير بارش انواع و اقسام بحرانند. يكي از بحران اقتصادي ميگويد، يكي بحران ناكارآمدي را به ميان ميكشد، يكي حضور مستمر بازنشستهها را بحراني لاينحل مينامد، يكي هم از قول ناسا ميگويد عنقريب بحران آب همه ما را تشنه ميكند و شهرمان را تبديل به كوير لوت ميكند. نه. صد رحمت به كوير لوت، تعبيري كه از قول دانشمندان و فضانوردان جعل ميكنند سودان است. ميگويند ما گرفتار بحران سودانيزه شدنيم. بحران كاغذ و بحران برق و بحران فضاي مجازي و... از هر طرف كه رفتم، جز وحشتم نيفزود. من و شما هم به مجاز يا به حقيقت هر طرف ميرويم يكي با بحران به سرمان ميكوبد. اما كافي است چهار ساعت در شهر مشهد بچرخيد، با مردم همكلام شويد، با زوار خوش و بش كنيد تا دستتان بيايد كه اين خبرها هم كه ميگويند نيست و شهر در امن و امان است... براي اينكه حرفم كجتابي نداشته باشد مختصري توضيح ميدهم اما قبلش بگذاريد يكي از مشاهداتم را از همين سفر بگويم و شما را در خوشحاليام شريك كنم. رفتم از دكهاي سيگار بخرم. حمل بر بدآموزي نكنيد. سيگار مضر است و حتما عامل بسياري از بيماريها اما نكته جالب در اينجاست كه دكهدار مشهدي سيگار را به قيمت چند هفته پيش فروخت. گفتم اشتباه حساب نكردي؟ گفت اينها را ارزانخريد داشتهام، خدا را خوش نميآيد گران بفروشم. هر وقت با قيمت امروز خريدم، به قيمت امروز هم ميفروشم. گفتم درد و بلاي تو بخورد توي سر همه سودجوهايي كه ارزان ميخرند و گران ميفروشند. يك نكته ديگر هم ضميمه كنم. با سيدعبدالجواد موسوي قدم ميزديم و درباره مسائل اعتقادي مردم حرف ميزديم و از اينطرف و آنطرف نقل قولهايي ميآورديم. درباره بيديني مردم، دينگريزي نسل جديد و درباره تمناهاي مردم و تغييرات ايدئولوژيك آنها بحث ميكرديم و گزارشهايي را كه از عمرو و زيد شنيده بوديم مرور ميكرديم، اما همين كه به دور و بر حرم رسيديم، بيآنكه حرفي بينمان ردوبدل شود، به عينه فهميديم جامعهشناسان و سياستمداران در تبيين «آنچه هست» موفق نيستند و گزارشهايشان با واقع امر مطابقت ندارد. نميگويم حرفشان غلط است. نه. حرفشان درست و قابل تامل است، اما اولا عموميت ندارد ثانيا واقعيت فراختر و فراتر از چيزي است كه به چنگشان ميآيد. به چنگ ما هم نميآيد و گزارش ما هم فراگير نيست. مردمي كه ما ميديديم همين مردم عادي كوچه و بازار بودند. همه جنسي هم در آنها پيدا ميشد. دهاتي، شهري، باسواد، بيسواد، مدرن، سنتي، پير، جوان... همه رقم آدمي در آنها بود اما هيچكدام از آنها را نميشد تعريف و تبيين كرد. چند سال پيش در يك مهماني، دوستي آماري داد از تعداد مسافرتهاي مردم ايران به تركيه و دوبي. رقم بسيار بالايي گفت كه همه حيرت كرديم. اما حيرتمان وقتي بيشتر شد كه رقم زوار كربلا و نجف را ديديم. اگر بخواهيد حيرتتان را چند برابر كنيد بايد تعداد هموطناني را ببينيد كه هم دوبي و تركيه ميروند، هم كربلا و نجف. نميگويم اين مسافرتها با هم جمع نميشوند. فعلا كه شدهاند. عرضم اين است كه ما در تبيين و شناخت جامعه مشكل داريم و نميتوانيم واقعيت امر را كماهي ببينيم و بفهميم. فقط هم در صحن مشهد يا قم و شاهعبدالعظيم نيست. عرض من عامتر از رويكرد مذهبي يا مذهبگريزي است. اصلا خود اين تعابير هستند كه فريبمان ميدهند و ما را از واقعيت دور ميكنند. ما گاهي به جهت مشاهدات محدودمان احكامي صادر ميكنيم كه اولا بر همه مطابقت ندارد، ثانيا حجابي ميشود بر حقيقت. دزد ميبينيم، حكم ميدهيم همه دزدند. رشوهگير ميبينيم، دادمان به آسمان ميرود كه همه از دم رشوهگيرند. كافر همه را به كيش خود پندارد، مومن هم ايضا. اما نكته اينجاست كه ما «مردم» را نميشناسيم و گزارشهايي كه از آنها ميدهيم، گزارشهايي ناقص است. ناقصتر اينكه ميخواهيم از طريق پستهاي توييتري و كامنتهاي تلگرامي به فهم جامعه نائل شويم و اينجاست كه غلط اندر غلط غلط ميشود. اينجا دقيقا همانجايي است كه مشت نمونه خروار نيست و هيچيك از گزارشها نميتواند چشم ما را به كليت جامعه باز كند... حرف توي حرف آمد از گزارش اصلي سفر بازماندم. انشاءالله فردا.