بحر در كوزه
محسن آزموده
ايران و مطالعات ايراني، در شهريورماه سال جاري، در فاصله يك هفته، دو تن از نامآوران پايهگذار خود را از دست داد. روز دهم شهريور، پروفسور احسان يارشاطر، بنيانگذار و سرويراستار دانشنامه عظيم ايرانيكا در 98 سالگيدار فاني را وداع گفت و پنج روز بعد، خبر آمد كه پروفسور ژيلبر لازار، زبانشناس و ايرانشناس شهير فرانسوي، او هم در همان سن و سال، روي در نقاب خاك كشيده است. دريغ و افسوسي براي شيفتگان فرهنگ سراسر جهان از يكسو و احترامي رشكبرانگيز به اين دو شخصيت سعادتمند و كامياب كه عمر درازشان پربركت بود و خوب و خوش و ارزشمند زيستند و با عزت و احترام زمين انسانها را ترك گفتند. اما چرا نوشتيم «فرهنگ سراسر جهان» و نه فقط ايران، مگر نهاينكه يارشاطر و لازار همّشان معطوف به فرهنگ ايراني بود؟ ايرانزمين با تاريخي كهن و غني، حامل يكي از مهمترين و اثرگذارترين فرهنگهاي بشري است و فارغ از رهيافتهاي شووينيستي و همراه با افراط و تفريط، اهميتي انكارناپذير در مجموعه فرهنگ و تمدن جهان دارد.
بزرگاني چون فردوسي و مولانا و حافظ و سعدي و خيام، همپاي متفكراني چون هومر و افلاطون و گوته و شكسپير و نيچه، تنها مخاطباني فارسيزبان ندارند و مرزهاي جغرافيايي و تاريخي و فرهنگي را درنورديدهاند از اين منظر قدرداني و سپاسگزاري از انسانهايي كه عمر عزيز طولاني خود را صرف پاسداري و بسط و گسترش اين ميراث سترگ ميكنند، گذشته از اختلافنظرها و تفاوت ديدگاهها و رويكردها، بر گرده همه دوستداران فرهنگ در سراسر جهان- و نه فقط ايران- است.
اما 24 شهريور سالروز درگذشت استاد فقيد زبان و تاريخ و فرهنگ فارسي، عبدالحسين زرينكوب است؛ پژوهشگر و نويسندهاي پركار و در عين حال عميق و ژرفنگر كه بيش از نيم قرن، در زمينه ادبيات و تاريخ ايران كاوش كرد و در معرفي اركان فرهنگ ايراني- اسلامي و استادان گذشته آن همچون مولانا جلالالدين بلخي، حكيم ابوالقاسم فردوسي، حافظ شيرازي، نظامي گنجوي، امام محمد غزالي، حكيم خاقاني و... آثاري ماندگار چون «سر ني»، «پله پله تا ملاقات خدا»، «نامورنامه»، «از كوچه رندان»، «پيرگنجه»، «فرار از مدرسه» و «ديدار با كعبه جان» خلق كرد. دكتر زرينكوب همچنين تحقيقات گسترده و عميقي در حوزه تاريخ ايران و به خصوص يكي از درونمايههاي عظيم فرهنگي آن يعني عرفان و تصوف صورت داد كه امروز هر پژوهشگري در اين حوزهها ناگزير از توجه بدانهاست.
از اين ميان ميتوان به كتابهاي مهمي چون «تاريخ ايران بعد از اسلام»، «ارزش ميراث صوفيه» و «جستوجو در تصوف ايران» اشاره كرد.
شخصيت فكري دكتر زرينكوب اما چندوجهي و كثيرالاضلاع بود. او غير از تتبعات ادبي و تاريخي ناب، به وجه فلسفي و فكري آنها نيز توجه داشت. كتابي چون «تاريخ در ترازو» نشاندهنده اهتمام جدي او به تاريخنگاري و تاريخنگري جديد است و ترجمه او از رساله «فن شعر» ارسطو، به عنوان يكي از مبناييترين آثار در تاريخ نقد ادبي است (اگر نگوييم بنيانگذار اين شاخه مطالعاتي است)، گواهي آنكه دكتر زرينكوب به روششناسي نقد ادبي نيز اهميت ميداد و ضرورت آن را احساس ميكرد. ترجمه كتاب ارسطو، نخستينبار در سال 1335، يعني در 34سالگي استاد زرينكوب منتشر شد و چاپ دوم آن به عنوان ششمين دفتر از مجموعه آثار فلسفي بنگاه ترجمه و نشر كتاب صورت گرفت، يعني همان انتشارات تاثيرگذاري كه احسان يارشاطر در سال 1333 بنياد نهاد و زمينهساز ترجمه و انتشار آثاري ماندگار در زمينههاي مختلف تاريخي، ادبي، فلسفي، اجتماعي و... شد.
نوشتن و گفتن از آن استاد بيبديل تاريخ و ادبيات فارسي، به ويژه در يادداشتي كوتاه به قلم يك دانشآموز، هم مصداق بارز تلاشي ناكام براي گنجاندن بحر در كوزه است و هم با ترس و لرز و اضطراب همراه. درباره ابعاد گوناگون انديشه و كار بزرگاني چون يارشاطر و زرينكوب و ژيلبر لازار بايد متخصصيني چون محمدرضا شفيعي كدكني و عبدالكريم سروش و محمد علي موحد و عزتالله فولادوند و همايون كاتوزيان و عبدالله انوار بنويسند و بگويند. متفكران دلسوز و فهيمي كه به سنت درازآهنگ فكر و فرهنگي كه در آن نشو و نما يافته بودند، متعهد ماندند و كوشيدند تا به دور از تعصب و جزم و جمود، آن را به همه جهانيان معرفي كنند. يادشان ماندگار و راهشان پر رهرو باد. با اميد.