از صداي سخن عشق نديدم خوشتر
جواد طوسي
براي نسل ما سينما بدون «نوستالژي» معنايي ندارد. زندهياد حسين عرفاني با خلاصه شدن در صدا و شماري از نقشهاي ماندگار و خاطرهانگيز همفري بوگارت، يكي از شمايلهايي بود كه عشق و رويا و نوستالژي را در وجود ما بارور كرد. او با همصدا شدن با ريك در «كازابلانكا» مايكل كورتيس، تصويري چندوجهي از عشقي قديمي و رفاقت و انسانمنشي و مردانه زيستن ارايه كرد. در وراي چهره خونسرد و ظاهر خشن ريك، مردي عاطفي را ميبينيم كه احساساتش را بروز نميدهد. در ديدار ريك با ايلسا (اينگريد برگمن) اين حس دوگانه ميبايد با كلام به بيننده منتقل شود و حسين عرفاني با لحن صدايش به خوبي توانسته اين پيچيدگي شخصيتي ريك را نشان دهد. «بوگي» فيلمهاي «داشتن و نداشتن» هوارد هاكز، «دستچپ خدا» ادوارد ديميتريك، «گذرگاه تاريك» دلمر ديوز، «شاهين مالت» و «كي لارگو» و «گنجهاي سيبرامادره» جان هيوستن، حس و حالي ديگر داشت. هر موقع او سيگاري روشن ميكرد و گوشه لبش ميگذاشت و آرام زير لب سخن ميگفت، منتظر شنيدن صداي عرفاني بودم.
در نوجواني و جواني با صداي نافذ عرفاني، به تعريفي پرجذبه از سينما و «ستاره» رسيديم. او همچون واسطهاي محرم باعث شد كه كلارك گيبل «بربادرفته»، اورسن ولز «اتللو»، پيتر اوتول «لورنس عربستان»، هنري هشتم (رابرت شاو) «مردي براي تمام فصول»، توشيرو ميفونه «هفت سامورايي» و «يوجيمبو»، ويليام هولدن «پل رودخانه كواي» را در ذهنمان به خاطر بسپاريم. همانگونه كه طي اين سالهاي بعد از انقلاب، ساموئل الجكسن «پالپ فيكشن» و مورگان فريمن و شماري از نقشهايش همچون «رستگاري در شاوشنگ» و «هفت» با دوبله او برايم محبوب و ماندگار شدند.
در سينماي خودمان بيش از همه حسين عرفاني براي كاكارستم فيلم «داش آكل» و قدرت فيلم «گوزنها» مسعود كيميايي مايه گذاشت و خاطرهساز شد. هيچكس بهتر از او رجزخواني را آنقدر ماهرانه در «داش آكل» اجرا نكرد. توجه داشته باشيم كه قرار است در اين فيلم شاهد شاخ و شانه كشيدنِ قدارهبندي باشيم كه لكنت زبان دارد. مكثهاي به موقع او و به دنبالش تكگوييهاي پرآب و تابش در سكانس افتتاحيه و – به ويژه - فصل آمدن شبانه داشآكل از ميخانه اسحاق و روبهرو شدنش با كاكارستم و نوچههايش در چهارسوق و گريز كلامي او به گذشته خود و عقدههاي تلنبار شدهاش به گونهاي است كه «صدا» و لهجه، بخشي از پيكره كاكارستم و روانشناسي شخصيتياش ميشود. اما دوبله قدرت با صداي مرحوم حسين عرفاني در «گوزنها» موافقين و مخالفين خودش را داشته است. عدهاي مورد خطاب قرار گرفتن سيّد از سوي قدرت با صداي بلند و دادخواهي قدرت در چند سكانس از فيلم را غلوآميز ميدانند و عدهاي ديگر اين لحن اغراقآميز را جزو اقتضائات دنياي عاطفي «گوزنها» و دو شخصيت محورياش و موقعيتهاي نمايشي در نظر گرفته شده براي آنها ميدانند. منتها نميتوان منكر اين واقعيت شد كه انعطافپذيري عرفاني در تغيير حالت صداي خود از لحني آرام و پرمهر و آميخته با بغض در جلوي گيشه تئاتر جامعه باربد لالهزار كه قدرت دوست قديمياش سيّد را بعد از مدتها در آن حالت درب و داغان ميبيند يا جلوي پنجره اتاق محقر سيّد كه قدرت با حسي عاشقانه ميگويد «هنوزم تو اين دنيا چيزاي قشنگ پيدا ميشه»،تا رگ گردني شدن قدرت براي دوست خوار و ذليل شدهاش سيّد و مشت كوبيدنش بر ديوار اتاق، بخشي از بار دراماتيك فيلم را به عهده ميگيرد. حسين عرفاني يكي از همان قلههاي دوبله در سينماي ما بود كه با رفتنش، دفترچه خاطراتمان را سياهپوش كرد.