اميري حسين و نعم الامير
اسمعيل اميني
محرم اگر نبود، اين همه اندوه انباشته ساليان دلمان را تيره ميكرد.
عاشورا اگر نبود، آن دلقك پليد، يزيد، امير مومنان بود.
حبيبِ مظاهر اگر نبود، شمرِ ذيالجوشن، آن شقاوتِ پينه بر پيشاني، اسوه عبادت و زهد بود.
حر رياحي اگر نبود، عمرِ سعد، آن بنده ذليلِ حرص و هراس، سردارِ سپاه اسلام بود.
عباسِ علي عليهالسلام اگر نبود، عبيداللهِ زياد، آن قساوتِ فرومايه، نماد شجاعت بود. علي اصغرِ حسين عليهالسلام اگر نبود، حرمله با تمام زبونياش، قهرماني چيرهدست و جنگاور بود.
سپاه كمشمارِ امام حسين عليهالسلام اگر نبود، سياهي لشكر دهها هزار نفري شقاوت، قساوت، زبوني، پليدي و رجّالگي را خيال برميداشت كه لابد «خيلالله» همين است كه هست.
عاشورا اگر نبود، دين تا قيامت خلوتخانه سنگدلان، جاهلان، بزدلان و مقدسمآبانِ نادان بود.
زينبِ علي عليهاالسلام اگر نبود، منابع موثقِ رسمي با خوشحالي از پيروزي لشكر اميرمومنان يزيد بر شورشيانِ خارجي، خبر ميدادند.
خرابه شام اگر نبود، كاخ سبزِ بنياميه در دمشق نماد اسلام بود.
رجزها و مرثيهها و مقتلها اگر نبودند، روايتهاي رسمي دروغ را در جامه حقيقت ميآراستند و به تاريخ تحميل ميكردند.
شهادت اگر نبود، ديانتِ بياعتنا به حقيقت و عدالت، چيزي بيش از سرگرمي ناكامان و سرخوردگان نبود.