• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4232 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۴ آبان

تماشاگران علاقه‌مند به تكرار

امير پوريا

درست مثل تنگناي اقتصادي و بحران رفتارهاي اجتماعي، براي سينماي ايران هم سال‌هاي عجيبي است.

از عجيب‌ترين جلوه‌هاي اين سال‌ها، تناقضي است كه در واكنش مردم به فيلم‌ها به چشم مي‌خورد: از طرفي مدام با اين گلايه همگاني روبه‌رو مي‌شويم كه مي‌گويند «چرا فيلم‌ها شبيه هم‌اند؟»

از طرف ديگر هر جلوه‌اي از فيلم‌هايي كه در سينماي اين سال‌هاي ايران بي‌مشابهند، با اين واكنش بهت‌آميز مواجه مي‌شوند كه: «اين ديگه چي بود؟» بديهي است كه نمي‌توان گفت هر آنچه متمايز باشد، متعالي است.

بسياري از فيلم‌هاي مدعي تفاوت، در حقيقت و از اصل، مسير را اشتباه گرفته‌اند و اين را به روشني مي‌توان در خيلي كارهاي مثلا تجربي ديد.

اما حالا و اينجا دارم از جريان اصلي سينماي ايران مي‌گويم و معتقدم در دل آن، وقتي فيلمي همچون «نگار» رامبد جوان، «خوك» ماني حقيقي يا «گرگ بازي» عباس نظام‌دوست ساخته مي‌شود، دست‌كم بايد از همين كه دارد به نسبت هنجارهاي جاري زمانه، راه ديگري مي‌رود، استقبال كرد.

هر كدام از اين فيلم‌ها بازيگوشي‌هايي دارد، به اكشن يا فانتزي يا تعليق و ترس كه در اين سينما كميابند، ناخنك‌هايي زده يا در تلفيق لحن شوخي و جدي، از يكنواختي رايج فاصله گرفته است.

اينها را مي‌شود به مبنايي بدل كرد براي ترغيب سايرين به تماشا؛ نه به چماقي بر سر سازندگان هر يك از اين سه فيلم كه چرا با توقعات ژنريك، همراه نشديد.

فيلم‌هايي كه با وجود تفاوت‌هاي كنجكاوي برانگيزشان، كمتر يا شايد بسيار كمتر از تصور ما و من، فروش و تماشاگر داشتند.

شايد تنها نمونه‌هاي جدا از عرف سينماي ما در اين سال‌ها كه مخاطبان مشتاق افق‌هاي تازه به درستي از آنها استقبال كردند، «اژدها وارد مي‌شود» و «مغزهاي كوچك زنگ زده»
باشند.

اما فيلم تازه عبدالرضا كاهاني «خانم يايا» با نام اصلي «ما شما را دوست داريم خانم يايا» كه تنها فيلم مجوز گرفته او بين سه ساخته اخيرش است، به شكلي عجيب‌تر از همه، روز به روز با آن تناقض گفته شده، دست و پنجه نرم مي‌كند.

تماشاگراني كه با انتظار تماشاي يك «من سالوادور نيستم» يا «تگزاس» ديگر به سينما مي‌روند و سرخورده مي‌شوند كه حساب‌شان روشن است.

مردمي كه با جوك‌ها و فرهنگ زيرزميني مربوط به مسافرت تايلند و پاتايا گمان مي‌كنند فيلم پر از شوخي‌هاي منشوري با مقاصد از پيش معلوم است و مي‌بينند فيلم درست برعكس، درباره دو آدم در حال تلاش براي خودداري از آن عيش‌هاست، باز مرجع مهمي به‌شمار نمي‌روند.

اما منتقدان و سينمادوستاني كه كاهاني و تجربه‌هاي افراطي‌اش را مي‌شناسند، چرا تا اين حد متحير شده‌اند؟

اينكه گريم و ميميك دو بازيگر اصلي او رضا عطاران و حميد فرخ‌نژاد، تصور كمدي متكي بر كمدين پديد مي‌آورد اما چنين خبري در فيلم نيست، اينكه كاهاني آن دو را در يك «موقعيت» اوليه مي‌گذارد اما هرگز آن را گسترش نمي‌دهد، اينكه «پيرنگ/طرح داستاني» فيلم تا انتها تبديل به خط داستاني مشخص نمي‌شود، اينكه نقش امين حيايي احتمال يك داستان «باج‌گيري» را در ذهن تماشاگر و در حس‌هاي حين تماشا ايجاد مي‌كند اما آن داستان هم به فرجام و سرانجام نمي‌رسد، همه بار ديگر نشان از تجربه‌اي افراطي دارند.

تجربه‌اي كه بازي با توقعات تماشاگر و برآورده نكردن آنها، اصل آن است؛ به همان ترتيب كه سفري به پاتايا و برآورده نكردن اميال محرك اين سفر، اصل رفتاري است كه از دو باجناق سر مي‌زند.

مي‌توانيم به تجربه‌هايي كه معتقديم كامل نشده‌اند يا به بار ننشسته‌اند، نقد داشته باشيم؛ اما انكار آنها از پايه و اساس، بار ديگر و مانند تمام سياست‌هاي نارواي دهه‌هاي بعد از انقلاب مديران سينمايي و تماشاگران علاقه‌مند به فيلم‌هاي پيش‌بيني‌پذير، به سينمايي آكنده از همانندسازي منجر خواهد شد. بگذاريم ديوانه بازيگوشي چون رضا كاهاني بازي‌هاي نامعمول خودش را برپا كند؛ حتي اگر به نظرمان نتيجه‌اش به درخشش فيلم «بي‌خود و بي‌جهت» نيست.

در منع او، كنار بگير و ببندهاي نظارتي نايستيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون