نثر در خدمت داستان
جمال ميرصادقي
دهه 30 خورشيدي دانشجوي دانشكده ادبيات بودم، «بهرام صادقي» هم در دانشكده پزشكي درس ميخواند و از همان جا با هم آشنا شديم. هر دو داستانهايي در مجله سخن چاپ ميكرديم. از آنجا كه اسم من «جمال ميرصادقي» و نام او «بهرام صادقي» بود و يكي در ميان داستان در مجله داشتيم، گاه خوانندهها ما را به اشتباه ميگرفتند. هر زمان كه داستان او را به من نسبت ميدادند ميگفتم اين داستان من نيست و نويسنده آن «بهرام صادقي» است.
ولي وقتي از او ميپرسيدند ميگفت بله خيلي زحمت كشيدم اين داستان را نوشتم، تا به حال چنين داستاني را ننوشته بودم، مرا كه در دانشكده يا تحريريه مجله ميديد با خنده برايم تعريف ميكرد كه باز ما را به اشتباه گرفتهاند.
كتابي به نام «داستان نويسان نامآور معاصر ايران» دارم كه از جمالزاده شروع شده و تا انقلاب اسلامي در سال 57 را شامل ميشود. در اين كتاب بخشي به «بهرام صادقي» اختصاص دارد.
اگر بخواهيم به خصوصيات معنايي و ساختاري حاكم بر اغلب داستانهاي صادقي اشاره كنيم، چند مورد را شامل ميشوند. نهيليستگرايي يكي از اين ويژگيهاست كه نحوه تفكر و برخورد فلسفي نويسنده را با مظاهر سياسي، اجتماعي و فكري روزگارش را نشان ميدهد. نهيليست به گرايش فلسفي تندرو افراطي گفته ميشود كه هر نوع حقيقت و از جمله حقيقتهاي اخلاقي را نفي ميكند و ارزش و باورهاي زندگي سنتي را پوچ و بيمعنا ميداند. در اين شيوه ايمان و آرمانهاي آزاديخواهانه پيشينيان را رد ميكند و معتقد است تنها راه نجات جامعه ويراني و بازسازي دوباره آن است.
از اين رو در تاييد انهدام وضعيت و موقعيت حاكم، استفاده از هر وسيلهاي را مجاز ميداند. كلبيمسلكي از ديگران خصيصههاي داستانهاي «بهرام صادقي» است. كلبي مسلكي در اين معنا كه به صداقت، درستكاري و خوبي بشر بدگمان و در عوض نسبت به مردم عيبجو و بدبين است.
در ادبيات، نويسندگاني كه خوبيها و صفات متعالي انسان را باور ندارند و آنها را از جنبه ضعفها و فرومايگيهايشان ميبينند كلبي مسلك ميدانند.
سومين ويژگي داستانهاي صادقي طنز حاكم بر آنهاست. او طنزي گزنده و تلخ و عصبي دارد كه در ادبيات پيش از او نمونهاي را سراغ نداريم، اين طنز جلوههايي چندگانه دارد و گاهي به هزل و هجو گرايش پيدا ميكند. داستان كوتاه «در اين شماره» گزارش جلسه فوقالعاده تحريريه ماهنامه «تندباد» است و در آن نويسنده دست اندركاران و نويسندگان مجله خيالي را به ريشخند و استهزا ميگيرد.
گاهي هم اين طنز يادآور طنز انساندوستانه «آنتوان چخوف» است و احساس همدردي نويسنده را نسبت به شخصيتهاي داستان نشان ميدهد. «گرد هم» و «مهمان ناخوانده» از اين دست هستند، «مهمان ناخوانده» يكي از شاهكارهاي ادبيات فارسي در زمينه داستان كوتاه است. اما اغلب داستانهاي صادقي يادآور طنز سياه هستند كه نمونه آن را در كارهايي كساني مانند « لويجي پيراندلو» نويسنده ايتاليايي و « سر ويليام جرالد گُلدينگ» سراغ داريم. در اين داستانها كه قسمت اعظم كارهاي او را شامل ميشود بهرام صادقي به مبارزات انسان براي بهبود وضع زندگياش بدگمان است و تنگ چشمي و دونطبعي و كاهلي آنها را به ريشخند ميگيرد. به عنوان مثال در داستان كوتاه «سراسر حادثه» همسايهها شب يلدا در خانه يكي از آنها جمع شدهاند اما در نهايت كار به جر و بحث ميرسد و آنها به جان هم ميافتند.
خصوصيت عمده ديگر كه در ميان ساير نويسندگان بينظير است ؛ نثر نوشتاري اوست. ما سه نمونه نگارش داريم؛ نثر ادبي و نوشتاري كه تنه به شعر ميزند و آركاييك است مانند نثر ابراهيم گلستان و محمود دولتآبادي. نثر گفتاري هم نثري است كه به زبان عامه نزديك است و كلمات در گفتوگو ميشكند و ممكن است جمله كامل نباشد كه نمونه درخشان آن را در «آل احمد» سراغ داريم. «احمد محمود» و من هم در اين گروه قرار ميگيريم. نثر ديگر روزنامهاي است كه بيهويت و تركيبي از دو نثر گفتاري و ادبي است. به اين معنا كه گاه شعرگونه و گاه محلي است. همه نويسندهها ميگويند بايد از اين نثر پرهيز كرد، با اين حال صادقي از اين شيوه نثر بهره گرفت و آن را به شگرد كار خويش تبديل كرد. به نثر آثار او هيچ ايرادي وارد نيست، در داستانهاي او اين نثر در خدمت داستان است كه حسن كار بهرام صادقي است.