و رفت پشت حوصله نورها دراز كشيد
مرگ ابوالفضل زرويي نصرآباد خبري بود كه در نيمهشب شنبه اهالي توييتر فارسي را شوكه كرد. او 49 سال داشت و با نام «ملانصرالدين» مينوشت. ميگويند، زياد نمينوشت اما چنان مينوشت كه يك كلمه اضافي از آن نميتوان بيرون كشيد. كاربران توييتر فارسي هم با هشتگ ابوالفضل زرويي نصرآباد درباره خاطرههايشان از او و كارهايش نوشتند. آنچه ميخوانيد بخشي از اين پيامهاست:
«نكويي در نكويي آفريدند/ مثال خوبرويي آفريدند/ سبيلي را به سروي نصب كردند و ابوالفضل زرويي آفريدند اين را شهرام شكيبا در وصف ابوالفضل زرويي نصرآباد سروده بود كه در دهه 70 در مجله مهر مشتري نوشتههايش بودم(و در گلآقا هم بدون اينكه نويسنده نوشتهها را بشناسم.) ۴۹ سال؟! روحش شاد.»، «دريغ و درد از درگذشت ابوالفضل زرويي نصرآباد، طنزنويس يگانه دوران ما. خبري كه كام خيلي از ما را تلخ كرد. ملانصرالدين زمانه ما تنها 49 سال داشت»، « دلم زان سان كه ميبيني دچار رنج و بيصبري ست و چشمانم كمي تا قسمتي ابري ست، زرويي نصرآباد هم رفت... حس ميكنم زندگي با زود بردنش از طنازياش انتقام گرفت... مثل عمران صلاحي انگار ميخواد بگه درسته يه عمري با من شوخي شوخي سر كردين اما من جدي جدي بردمتون...»، «آنكه طنز اجتماعي مينويسد، كارش صاف كردن تلخيهاست. انگار كه طنزنويس جرعه جرعه تلخي را مينوشد تا بتواند لبخند را در غمبارترين لحظهها نيز بر لبها بنشاند. چنين ميشود كه تلخيهاي به كام نشسته و دم بر نياورده در ۵۰ سالگي، وقتي بايد آدمها زنده باشند، ميميراند»، «ستون طنزي داشت كه معادلهاي فارسي فرهنگستان را محور قرار داده بود و طنز مينوشت. به جاي CD نوشته بود: آينه گردالي سوراخ اندر وسط»، «من به اندازه خيلي از رفقا آقاي زرويي نصرآباد رو نميشناختم. اما همون چند تا كاري كه ازش ديدم واقعا دوست داشتني بود. او پايهگذار شب شعر طنز حوزه هنري هم بود»، «خودم كه ديگر آيندهاي متصور نيستم. تعارف كه نداريم. احساس ميكنم با اين وضعيت جسمي فقط بايد دريغ بخورم؛ دريغ كارهايي را كه كاش زودتر شروع كرده بودم و كاش امروز و فردا نكرده بودم...»، «و رفت پشت حوصله نورها دراز كشيد...» و «رفت، به همين سادگي، به همين تلخي. آقاي طنز رفت تا رموز طنز ناتمام بماند.»