فرصتي براي نمايش مسوولان
سامان موحديراد
اين روزها يك مدل تكراري از رفتار مقامات و مسوولان كشوري در شبكههاي اجتماعي در جريان است. مدل به اين ترتيب است كه ابتدا زيردست شما كاري به وضوح اشتباه و غيرانساني و غيربشري را در سازمان تحت اداره شما انجام ميدهد. بعد فيلمي از آن در شبكههاي اجتماعي پخش ميشود و به دنبال آن واكنش شديد افكار عمومي را در پي دارد. فردايش شما به عنوان يك مسوول خدوم، درستكار و مردمدار فرد مورد ظلم واقع شده را پيدا ميكنيد و از او تقدير ميكنيد و فيلم و عكسش را در شبكههاي اجتماعي پخش ميكنيد تا آبي باشيد بر آتش خشم مردم و افكار عمومي! ميبينيد؟ مثلا شما به عنوان شهردار كرمان از خودتان نميپرسيد چرا يك كارمند سازمان من بايد دو كودك كار را مجبور به خوردن گل بكند؟ كجاي كار اين سيستم اشتباه است كه كارمند شهرداري به خودش اجازه ميدهد چنين توهيني به يك انسان روا دارد؟ مساله فقط نمايش زيباي بعد از اين اتفاق ناگوار است. ثبت عكس زيبايي از مسوول مربوط و كودك گلفروش با يك دسته گل كه حضورش در كادر از ناآگاهي اين مسوول از اتفاق رخ داده، خبر ميدهد. تكرار پياپي اين اتفاقات حتي ميتواند در ذهنهاي شكاك اين ظن را ايجاد كند كه اگر در حوزه مسووليت يك مدير چنين اتفاقي بيفتد احتمالا مقام مذكور خوشحال هم ميشود كه از قِبل كار زشت كارمندش او ميتواند چند ساعتي خودش را به ستاره فضاي مجازي بدل كند. همين علاقه براي ديده شدن است كه بسياري از مقامات و مسوولان را به فضاي مجازي كشانده است. خندهدار است كه متوليان فيلترينگ برخي شبكههاي اجتماعي خودشان در همان شبكه اجتماعي فيلتر شده، حضور داشته باشند ولي چه ميشود كرد. فرصت ديده شدن و نمايش دادن نميگذارد كه آنها از اين بستر حاضر و آماده و پرمخاطب دست بكشند. همين حضور نمايشي در شبكههاي اجتماعي هم موجب شده تا بسياري از مسوولان به جاي اينكه كارشان را در سازمانشان انجام دهند آن را در شبكههاي اجتماعي پي بگيرند. حتما به خاطر داريد كه در جريان حمله تروريستي اهواز يك سرباز كه جان دختري را نجات داده بود به ستاره شبكههاي اجتماعي تبديل شد. يكي از مقامات سازمان نظام وظيفه به جاي اينكه در سازمان خودش و از طريق نامهنگاري سرباز معروف را پيدا كند و از او تقدير كند در اينستاگرامش از مردم خواسته بود تا سرباز فداكار را پيدا كنند! طبيعتا آن سردار محترم هم ميدانست با يك نامه ساده سرباز فداكار پيدا ميشود ولي آن وقت كسي نميفهميد كه مقامات عاليرتبه سازمان نظام وظيفه قصد تقدير از يك سرباز وظيفه را دارند. پس بهترين راه چاره شبكههاي اجتماعي است. مثال سادهترش اعضاي شوراي شهر هستند. شما با مساله در محله خود مشكل داريد. بارها آن را از طريق شهرداري و سامانههايي كه دارند، پيگيري ميكنيد. تلاش شما براي پيش بردن كار از راه قانوني به نتيجه نميرسد ولي احتمالا شما نميدانيد كه يك راه سادهتر براي اين مساله وجود دارد و آن منشن كردن مشكل زير يكي از پستهاي توييتر اعضاي شوراي شهر است. خيلي سريع و بدون نوبت كار شما انجام ميشود. چرا؟ دليل واضح است. شما در جايي از آن مقام محترم خواستيد كارشان را انجام دهند كه مردم حضور دارند و با ديدن پاسخ آن عضو شوراي شهر با خودشان ميگويند بهبه، چه مسوول دلسوزي! شما به عنوان يك خبرنگار با برخي از اين مسوولان تماس بگيريد. غالبا به تلفن شما پاسخ نميدهند. اما همان سوال را بياييد و زير يكي از پستهاي اينستاگرام يا توييترشان بنويسيد. به سرعت پاسخ ميدهند و اقدام ميكنند و چه و چه. صرفا به اين دليل كه اينجا فرصتي براي بيشتر ديده شدن است و چه كسي بيشتر از يك مقام مسوول علاقه به ديده شدن دارد؟