تاريخ بيخردي
مرتضي ميرحسيني
مرگ بانوي تاريخنگار: امروز مصادف است با مرگ باربارا تاكمن، بانوي مورخ امريكايي كه 77 سال زندگي كرد و در حدود نيمقرن كوشش خود، يازده كتاب نوشت (وفات 1989) . او دوبار جايزه پوليتزر را برد، مدتي نسبتا طولاني رييس انجمن مورخان امريكا و چندي هم مدير فرهنگستان هنر و ادبيات اين كشور بود. جالبتر اينكه او در سالهاي جواني از طرف مجله نيشن به عنوان خبرنگار جنگي به اسپانيا رفت و كار پوشش اخبار درگيريهاي اين كشور را به عهده گرفت. برخي آثار تاكمن مثل «تاريخ بيخردي» و «برج فرازان» و «توپهاي ماه اوت» به فارسي ترجمه شدهاند و در بازار كتاب ايران موجودند. هر يك از اين كتابها به گوشهاي از تاريخ جهان ميپردازند. مثلا «تاريخ بيخردي» به موضوع تصميمهاي نادرست سياستمداران در مقاطعي از تاريخ (مثل جنگ ويتنام) و بررسي چرايي و چگونگي اين حماقتها اختصاص دارد يا «برج فرازان» كه تصويري از جهان در سالهاي منتهي به جنگ اول جهاني را به ما نشان ميدهد. عزتالله فولادوند در مقدمه مترجم كتاب «برج فرازان» به بياعتنايي و بيتوجهي جامعه ما به ويژه «دانشپژوهان» به چنين نوشتههاي جذاب و ارزشمندي اشاره ميكند و آن را «يكي از جلوههاي نزول اسفانگيز سطح آموزش تاريخ» در كشور ما، نه فقط در مدارس كه حتي دانشگاهها ميداند. البته ناگفته نماند كه فولادوند اين كتاب را سال 79 ترجمه كرد، اما آنچه او درباره تنزل سطح آموزش تاريخ گفت متاسفانه هنوز هم سخني معتبر و علتي براي نگراني است.
همچنين نخستين سرقت دالتونها از قطار؛ دالتونها دستهاي راهزن بودند كه در سالهاي پاياني قرن نوزدهم و پس از چند سرقت مسلحانه در امريكا به شهرت رسيدند و بعدها در كميك و سپس در كارتون لوك خوششانس بازآفريني شدند. آنها در چنين روزي به قصد سرقت وارد قطاري در يكي از خطوط ريلي كاليفرنيا شدند و در جستوجوي صندوق حمل پول برآمدند. دالتونها، مهندس لكوموتيو را زخمي كردند، اما در درگيري با نگهبان قطار ناكام و مجبور به فرار شدند. گويا پس از اين كوشش بيحاصل، مدتي از دزدي و راهزني دست كشيدند و حدود يك سال بعد، با سرقت از چند بانك در كانزاس دوباره نام خود را بر سر زبانها انداختند (1891)؛ دختري به نام آناستازيا كه به نظر ميرسيد خودش را به زحمت به امريكا رسانده، مدعي شد كه فرزند آخرين تزار روسيه و تنها بازمانده از اين خانواده است كه از كشتار بلشويكها پس از انقلاب اكتبر جان سالم به در برده. يك پزشك روس ساكن نيويورك، صحت حرفهاي دختر پناهنده را تاييد كرد، هرچند نتايج آزمايشهاي دياناي كه سالها بعد انجام شد، گفتههاي هر دو آنها را رد ميكرد. به هر رو، دختر در امريكا ماند و همچون يك شاهدخت دور از وطن زندگي كرد. داستاني كه آناستازيا از زندگي خود روايت كرد، بعدها مايه اصلي يك فيلم و يك انيميشن سينمايي به همين نام شد كه اولي سال 1956 و دومي سال 1997 به روي پرده رفت (1928)؛ انتشار رمان «موشها و آدمها»؛ اين داستان نه چندان طولاني، يكي از بهترين آثار جان اشتاينبك محسوب ميشود و همراه با روايت زندگي چند كارگر مهاجر به بيعدالتيهاي تنيده شده در بافت زندگي طعنه ميزند. (1937)