دروغهايي كه ميآموزيم
بخشي از اتفاقي كه در جامعه ما رخ داده است منتج از وضعيت فعلي تحريمها و مسائل اقتصادي است كه روي مردم فشار ميآورد اما به هر حال كميت اقتصادي كشور ما در سالهاي قبل هم لنگ بوده و در دهههاي اخير با بحرانهاي اقتصادي در ابعاد مختلفش مواجه بودهايم. وقتي اقتصاد ميلنگد، اولين موضوعي كه از ذهن افراد كنار ميرود، اخلاقيات است. امكان دارد درصدي از مردم صورتشان را با سيلي سرخ نگه دارند و وارد افعال نادرست نشوند اما تعدادشان كم است. ما در دورهاي زندگي ميكنيم كه اقتصاد ميتواند بقاي خانواده را حفظ كند يا آسيبهاي جدي به پيكر آن وارد آورد. از نظر من بخش عمدهاي از مسالهاي كه خانم مولاوردي مطرح كردهاند به آن دسته از شهرونداني برميگردد كه شرايط اقتصادي خوبي ندارند و زير خط 3.5 ميليوني زندگي ميكنند، افرادي كه تامينهاي معيشتي لازم را ندارند و از هر راهي ممكن است براي جبران استفاده كنند. ديديم كه در جريان اختلاسها گفته ميشد افرادي، كارتهاي ملي مردم را با قيمتهاي بسيار كم خريده بودند و از آنها استفاده ميكردند. اينها همه نشاندهنده نياز است. اما بايد به اين توجه كرد زماني هست كه ما كاري انجام ميدهيم كه فقط به خودمان آسيب ميزند و زماني كاري ميكنيم كه ديگران را تحت تاثير قرار ميدهد و به نسلهاي بعدي جامعه منتقل ميشود. ما ميگوييم كه دولتمردان و مردم نسبت به نسلهاي آينده مسوول هستند، آيندگان ميتوانند بپرسند شما زماني كه در صدارت بوديد، زماني كه پدر و مادر بوديد، زماني كه كارمند و كارگر بوديد چه براي ما كاشتيد؟ چه پسانداز و ذخيره مادي و معنوي براي ما به جا گذاشتيد؟ وقتي طلاق صوري براي برخورداري از مستمري تامين اجتماعي رخ ميدهد، فرزند يا فرزنداني شاهد اين موضوع هستند، كساني كه مستقيم آموزش ميبينند كه اگر ميخواهي رشد پيدا كني بايد ديگران را زير پا بگذاري. خروجي غلط اين ماجرا، ضربههاي شديدي به تربيت فرزندان و نسل آينده ميزند. آنها ميآموزند كه بايد قانون را دور بزنند، سر دولت كلاه بگذارند و بدتر از همه اين است كه چنين موضوعي در كشوري رخ ميدهد كه بر مبناي قوانين اسلام اداره ميشود و دروغ جزو گناهان كبيرهمان محسوب ميشود. بچهها اينها را ميبينند و آماده ميشوند براي يادگيري و ارتكاب بزههاي اجتماعي و آلودگيهاي اجتماعي شايد بسيار بيشتر از آنچه امروز والدينشان انجام ميدهند. اگر والدين فكر ميكنند، فرزندان تنها نظارهگر دزدي كوچك آنها هستند(كه به زعم خودشان البته حقشان است كه دارند از دولت ميگيرند) فردا فرزندانشان ممكن است شترمرغ دزدهايي شوند كه ديگر به حد تخممرغ دزدي والدين بسنده نكنند.
نظام مديريتي ما در تامين خانوادهها نقش دارد و همينجاست كه بايد اتفاقاتي رخ دهد. چقدر با اين مبالغي كه به عنوان مستمري به خانوادهها تعلق ميگيرد، ميشود زندگي كرد؟ وقتي مديرعامل سازمان بازنشستگي كشور ميگويد كه بالاي 90 درصد بازنشستههاي ما حقوق زير 3.5 ميليون تومان دارند بايد ساختار اقتصادي درستي را تعريف كنيم كه نيازهاي شهروندان در ابعاد مختلف پاسخ داده شود تا مردم چنين مفرهايي را به عنوان حق مسلمشان در پيش نگيرند. بايد مراقب بود كه با اين روندهاي تربيتي و اخلاقي نسل آينده كشورمان را از دست ندهيم.