• 1404 جمعه 19 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4324 -
  • 1397 پنج‌شنبه 16 اسفند

مردي كه روياهايش را مي‌فروخت

علي مسعودي‌نيا

نمي‌دانم قبول داريد يا نه؛ اما من فكر مي‌كنم بعضي نويسنده‌ها هستند كه خواندن آثارشان زندگي آدم را متحول مي‌كند. يعني تو را مي‌برند به دنيايي كه جز در آثار آنها جاي ديگري محال است، تجربه‌اش كني و از يك سو گستره خلاقيت‌شان را به رخ مي‌كشند و از سوي ديگر جهاني از مفاهيم تازه و عميق را پيش رويت قرار مي‌دهند. گابريل گارسيا ماركز يكي از اين نويسنده‌هاست. وقتي «صد سال تنهايي»، «ديگر كسي براي سرهنگ نامه نمي‌نويسد»، «گزارش يك مرگ»، «عشق سال‌هاي وبا»، «پاييز پدرسالار»، «ساعت شوم» و هر يك از آثار ديگرش را مي‌خواني، انگار دروازه‌هاي دنيايي نو به رويت گشوده مي‌شود؛ دنيايي آميخته به رويا و جادو و كابوس كه البته مي‌كوشد، پيوندهاي خود با دنياي واقعي پيرامون ما را هم نگسلد.

هنر و نبوغ ماركز تنها اين نيست كه از سنت رئاليسم جادويي امريكاي لاتين مي‌آيد و در هر روايتش براي‌مان كلي رخداد غريب و نامتعارف نقل مي‌كند؛ نگاه او به زيست انسان در دل تاريخ و گلاويز شدنش با معناي زندگي، معناي مرگ، معناي عشق و معناي آرمان از او يك نويسنده انديشه‌ورز و تاثيرگذار مي‌سازد.

اين است كه هميشه خواندني است و آموزنده و هرچند اين گزاره ساده به نظر مي‌آيد، اما كساني كه تجربه نويسندگي دارند، مي‌دانند كه تلفيق اين دو كيفيت چندان كار ساده‌اي نيست. همين چند روز پيش اتفاقا به مناسبت و بهانه‌اي داشتم، داستان كوتاه و خاطره‌وار «روياهايم را مي‌فروشم» را مرور مي‌كردم.

شايد خوانده باشيدش؛ همان است كه ماركز با زني آشنا مي‌شود كه با خواب‌هايش مي‌تواند سرنوشت آدم‌ها را پيشگويي كند و كم‌كم اين كرامت را بدل مي‌كند به حرفه و پيشه خود.

ماجرا چنان هول‌انگيز و كنجكاوكننده و جادويي است كه آدم با ولع آن را پي مي‌گيرد و وقتي قضيه جذاب‌تر مي‌شود كه زن با پابلو نرودا هم ملاقات مي‌كند.

اينجاست كه با يك روايت خيلي ساده و يك شخصيت جذاب چنان ذهن را درگير مي‌كند و خواننده را در هزارتوي معنايي داستان مي‌اندازد كه وقتي قصه تمام مي‌شود، مجبور است مدتي با بهت و دلواپسي به سرنوشت و سرشت خويش فكر كند.

داشتم به اين فكر مي‌كردم كه شايد خود ماركز هم شبيه قهرمان داستانش روياهايش را مي‌فروخت؛ داستان‌هايش نقل روياهاي پرتنشي بودند كه در فراز و نشيب رخدادهايش مي‌شد زندگي، موقعيت كنوني و سرنوشت آتي نوع بشر را پيش‌بيني كنيم؛ وگرنه آن‌ ملكيادس ساحر «صد سال تنهايي» يا آن خروس جنگي «كسي براي سرهنگ نامه نمي‌نويسد» يا سرنوشت تراژيك سانتياگو نازار در «گزارش يك مرگ» از كجا آمده و چه مفهومي را قرار است به ما منتقل كنند.

حتما ماركز هم رويافروش بوده و قدرت غيب‌گويي داشته. از اين امريكاي لاتيني‌ها هر كاري برمي‌آيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون