تحويل سال نو
هارون يشايائي
در اهميت نوروز و آمدن فصل بهار، تاريخ و اهميت آن، بزرگان و دانايان بسيار گفته و نوشتهاند كه اضافه كردن يا توضيح بيشتري بر آن در حد و قواره دانستههاي من نيست، نهايت اينكه با تبريك آمدن نوروز و سبزي بهار به كساني كه اين نوشته را ميخوانند و يا نميخوانند، ذكر خاطرهاي از دوران نوجواني به هنگام تحويل سال نو بيمناسبت نيست...!
ما چند نفري بوديم، دبستان را خوانده و كلاس اول يا دوم دبيرستان را ميگذرانديم و از بچه كوچكترهاي محل فاصله ميگرفتيم كه به خيال خود آدمي شده بوديم و بايد كارهاي مهمتري ميكرديم...!
تعطيلات عيد نوروز كه آن روزها مثل حالا آنقدر طولاني نبود، شروع شده و بچهمحلها به روال معمول بعد از بازيهاي خستهكننده زير چراغ برق سر كوچه جمع ميشديم و وراجي ميكرديم و در همين گفتوگوها معلوم شد تحويل سال نو با شنيدن دركردن صداي توپ آغاز ميشود و آن سال، تحويل سال از چند ساعتي بعد از غروب آفتاب بود، بچهها كنجكاوانه تصميم گرفتند، برويم تحويل سال نو و دركردن توپ را از نزديك ببينيم.
از يكي از كاسبهاي زير بازارچه پرسيديم...؟ طرف گفت توپ را در ميدان ارك(سبزهميدان) در ميكنند. از محل ما تا ميدان ارك فاصله زيادي نبوده، راه افتاديم...! به ميدان ارك رسيديم هوا به تاريكي ميزد، هيچ چيز توجه ما را جلب نكرد، از كساني كه با عجله به خانههاي خود ميرفتند، ميپرسيديم عموما جوابي نميدادند و بيحوصله ميگذشتند...! بالاخره كسي پيدا شد كه ما را تحويل بگيرد و دلسوزانه گفت كه توپ در باشگاه افسران، بالاتر از باغ ملي است. باغ ملي را همه بلد بوديم، پرسانپرسان باشگاه افسران را پيدا كرديم، از پشت ميلههاي آهني توپ را ديديم كه ميلهاش رو به هوا بود. خوشحال شديم... با تعجب ميخواستيم، بدانيم توپ را كِي درميكنند و چرا هيچكس آن طرفها نيست...؟
جمع شدن ما جلو در باشگاه توجه نگهبان را جلب كرده بود، جلو آمد، پرسيد چه كار داريد...؟ چه ميخواهيد...؟ يكي از ميان ما گفت: توپ تحويل سال را كِي در ميكنند...؟ نگهبان با تعجب گفت، كدام توپ...؟ اين توپ مرواريد است به اين حرفها كه شما ميزنيد، ربطي ندارد...!
فهميديم، اشتباه آمدهايم، از نگهبان پرسيدم پس توپ تحويل سال را كجا در ميكنند. بعد از كلي فكر كردن، نگهبان راهنمايي كرد كه شايد توپ سال تحويل را در باغشاه درميكنند...! از باشگاه افسران تا باغشاه راه طولاني بود كه رفتن نداشت...! به خانههايمان برگشتيم.
بعضي بچهها هنوز زير نور چراغ برق محل نشسته بودند. دورهمان كردند كه كجا رفته بوديد؟ مشغول تعريف كردن بوديم كه آقاي نيكفرد از راه رسيد، آقاي نيكفرد كارمند پستخانه بود كه از محل كار برميگشت.
پرسيد چرا هنوز به خانههايتان نرفتهايد؟ موضوع را با آب و تاب تعريف كرديم. آقاي نيكفرد نگاهي عاقل اندر سفيه به ما انداخت و گفت اولا دو ساعتي هست كه توپ سال را انداختهاند و توپ سال تحويل آنجا كه شما رفتهايد، تحويل نميشود. توپ سال تحويل در پادگان عشرتآباد تحويل ميشود.