پرچم زندگي هنوز بالاست
نازنين متيننيا| حساب و كتابش را از دست دادهام، نميدانم اين چندمين سالي است كه آخرين روز كاري سال را با دلهره صفحههاي «بهاريه» تمام ميكنم و هرسال، با خودم فكر ميكنم اينهايي كه من خواندم و به نظرم دلنشين و جذاب بودند، براي بقيه هم جذاب است؟ هر سال وضعيتم همين است. تقريبا از يك هفته قبل شروع ميكنم به سفارش يادداشت و درخواست «بهاريه» و بعد نشستن به انتظار بازخوردها و حرفها. امسال اوضاع بدتر هم شده، من و گروه صفحه آخر، وقت سفارش تكتك مطالبي كه در اين سه صفحه خوانديد، بايد يكبار توضيح ميداديم كه امسال قرار به نوشتن «عليه نااميدي» است و نه اميدواري. بايد بين اميد و مبارزه با نااميدي يك خط تيره ميكشيديم تا نويسندهها نگويند كه «اي بابا در اين اوضاع اين هم درخواست است؟» و حرفهايي از اين دست. بايد توضيح ميداديم كه اينجا، هنوز پرچم زندگي بالاست و ما به حال خوب، اميدوار كه نه، ايمان داريم. حالي كه قرار نيست كسي براي ما بسازد يا از تغيير حال و هواي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... بيايد و فقط در مشت خودمان است. نميدانم چقدر موفق ميشويم. اما اين دلهرهاي كه به جانم افتاده، يك نشانه خوب است. اينكه 97 گذشت و برخلاف همه حرفها و پيشبينيهاي 96، روزنامه زنده مانده و روزنامهنگاري هم مثل زندگي پرچمش بالاست. خب ميشود همين را نشانهاي گرفت و دعوت كرد تا براي سال جديد، اگر به دنبال «اميد» نيستيد، حداقل «عليه نااميدي» بخوانيد، دربارهاش فكر كنيد و خدا را چه ديديد شايد به جبهه ما و رفقاي نويسندهمان پيوستيد و زندگي را با همه خوشي و تلخياش جشن بگيريد. بهار در راه است، مبارك همه باشد.