جاي خالي حضرت مهر در رمان
ميرشمسالدين فلاحهاشمي
انسانها همواره نياز دارند تا بدانند و بياموزند. اين دانستن و آموختن كه در نهايت ره به سوي معرفت الهي و صلاح كار ابناي بشر است، آنچنان در جان و تن آدمي آتش افكنده بود كه انسان جوياي حقيقت از اشارات صوري دست برداشت و خط اختراع شد. بعد از اختراع خط و كتابت، آن كه ميآموخت و جانش برميفروخت، تكريمش ميداشتند و احترامش ميكردند. (گرچه امروزه تعديل يافت ليك هنوز مورد اعتنايند!)
حال سالهاست علماي دين و اخلاق براي برونرفت رذايل اخلاقي ملل، دست به دامان قصه و داستان و كلا هنر شدهاند. قصههايي كه روزگاري خود دست به دامان اساطير شده بودند و اكنون باورپذيرتر بايد باشند و ملموستر نه دور از ذهن و غيرباور.
اكنون بعد از قريب دو قرن پرتلاطم كه از خلق رمانهاي شاهكار دنيا ميگذرد (شكوه رمانهاي بزرگ در قرن نوزدهم بوده است با نويسندگاني چون تولستوي، داستايوفسكي، ويكتورهوگو، چارلز ديكنز و ديگران) همگان به تاثيرگذاري اين هنر بزرگ ايمان آوردهاند. وقتي داستان بخشيدن يك شمعدان نقرهاي توسط كشيش مشهور رمان بينوايان به ژان والژان كه يكي از شمعدانيها را قبلا دزديده بودند، خواندند چقدر احساس رقت و لطافت داده شد به خواننده و حس روحاني متن را دريافت همو و چقدر آن كشيش عزيز شد تا هميشه! تا جايي كه گفته شد خدمتي كه آن كشيش به مسيحيت كرد، كسي نكرده است.
قصه و داستان آنچنان اهميت دارد كه قرآن؛ اين معجزه الهي، از اين هنر براي گفتن داستان انبيا و داستان مردماني كه بايد عبرت و پند گرفت از سرگذشت آنان، بارها به كار گرفته است. اين كتاب مقدس در اهميت آنچه روايت ميكند، ميگويد: «الله نزّل احسن الحديث» (زمر/ 23) خداوند متعال خود براي تاثيرگذاري بهتر، مطالب را به صورت قصههايي كه البته برگرفته از واقعيتند، بيان ميكند.
خالق قرآن براي هدايت بشر در چند مرتبه از شيوه روايي و قصهگويي استفاده كرده است. وقتي بهترين قصهها را براي بشر ذكر ميكند، ميفرمايد: «نحن نقصّ عليك احسن القصص» (يوسف/ 3)
پيامبر عظيمالشأن اسلام صلياللهعليهوآله كه اسوه اخلاقند و به صفت مكارمالاخلاق متصف، چقدر سهم داشتهاند در داستانها و رمانهاي نهتنها ما ايرانيان مسلمان بلكه كل بلاد اسلام؟ در دنيايي كه رذايل اخلاقي به طور كمسابقهاي نسل بشر را تهديد ميكند. وقتي در مجامع مسيحي نگاه ميكنيم، ميبينيم كمتر رمان مشهوري است كه از مسيحيت سخن نگفته باشد. به طور مثال در كمتر اثر فئودور داستايوفسكي است كه حضرت مسيح و دين مسيحيت به تفصيل و روشن و هنرمندانه نيامده باشد. به جرات ميتوان ادعا كرد كه ادبيات كلاسيك زبان فارسي روسفيد است در اين موضوع و در اين موضع. چه بسيار اشعار والايي از شاعران بزرگ فارسي كه مملو از نام و ياد و عظمت شخصيت حضرت رسول صلواتاللهعليه است. اما داستان و رمان (نثر داستاني) متاسفانه در اين ميانه كميتش عجيب لنگ ميزند! (اگر در اين دو، سه ساله اخير همت دفتر نشر فرهنگ اسلامي نبود چه تعداد آثار قابل اعتنا نوشته شده بود؟ چه كمي و چه كيفي كه البته هنوز در آغاز راه است و ناتمام)
به نظر ميآيد براي توليد رمانهاي فاخر و ارزنده در حوزه معرفي پيامبر اسلام صلواتاللهعليهوآله عزمي جزمتر و همتي بيشتر و حمايتي درخورتر لازم است. آثاري كه هم به لحاظ اسلوب داستاني و هم نوع پرداخت قابليت ارائه جهاني داشته باشند.