هوا دارد گرم ميشود...
سروش صحت
مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود، گفت: «هوا گرم شده.» راننده گفت: «وقتش بود ديگه، تازه امسال دير هوا گرم شد.» مرد گفت: «الان اينقدر هوا گرمه، تابستون چي ميخواد بشه.» زني كه عقب تاكسي نشسته بود، گفت: «واي مردهشور تابستون را ببرن، آدم هلاك ميشه، كاش اصلا تابستون نبود.» راننده خنديد و گفت: «بهار، پاييز، زمستان» بعد گفت: «گرما نبود، عرق كردن نبود ولي زردآلو هم نبود، گيلاس هم نبود، شبهاي تابستون هم نبود، لب دريا هم نبود، استخر هم نبود، زير پنكه خوابيدن هم نبود، صداي جيرجيركها هم نبود، تعطيلات هم نبود...» بعد چون زمستان هم سرده، زمستان هم نميخواستيم، پاييز هم كه همهاش باد و توفانه، كاش اون هم نبود، بهار هم كه هميشه نميشه باشه، حساسيت و شلوغي و باران، نه، اون هم فايده نداشت، بعد ديگه هيچي نبود.» زن گفت: «اووه... حالا من يه چيزي گفتم.» مدتي سكوت شد. مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود، گفت: «ولي واقعا هوا گرم شده.» ديگر كسي چيزي نگفت و تاكسي توي هواي گرم شده دور شد و رفت.