ملاحظات وزير
رضا صالح
استعفاي وزير آموزش و پرورش و تعيين سرپرست موقت براي اين وزارتخانه ميتواند فرصتي باشد براي تامل در وضعيت نظام آموزشي در ايران. آموزش و پرورش ايران در چند دهه گذشته، بيشتر رشد كمي داشته است تا كيفي. بخشي از دلايل اين امر سياسي است و به نوع رابطه حكومت با سيستم آموزشي برميگردد. آموزش و پرورش بايد بتواند دانشآموز را در مقام انسان به گونهاي آموزش دهد و بپرورد كه وقتي فارغالتحصيل ميشود، مهارتها و دانش لازم را براي ارتباط اجتماعي و تعامل با اقشار مردم كسب كرده باشد و براي به دست گرفتن يك شغل و اداره يك زندگي آماده باشد. نظام آموزشي بايد از دانشآموزان افرادي مستقل و خلاق بسازد تا اگر گرايش به ادامه تحصيل داشتند، بتوانند در رشتههايي كه استعداد و آمادگي لازم براي فراگيري آن را دارند، تحصيل كنند. اما آموزش و پرورش ما از اين جنبه دچار مشكل است. از بين كساني كه ديپلم يا حتي ليسانس ميگيرند، تنها تعداد كمي در رشته تحصيلي خود پيش ميروند و براي به عهده گرفتن يك شغل آماده ميشوند و مهارتهاي لازم را ياد ميگيرند. جداي از جنبههاي تخصصي، دانشآموزان ما از نظر ارتباطات اجتماعي و طبيعي هم با لايههاي مختلف جامعه به سختي ارتباط ميگيرند. طوري كه معمولا بعد از ديپلم يا ليسانس تازه به تدريج به فكر آن ميافتند كه مهارتهاي اجتماعي را فرا بگيرند. آموزش و پرورش بايد بتواند امكان فراگيري اين تخصصهاي شغلي و ارتباطي را به افراد بدهد. يعني بخش «آموزش» بايد به جاي محدود شدن به انباشت ذهني، كاربردي شود و بخش «پرورش» نيز به جاي پرداختن به مسائلي كه جنبه سطحي دارد و تحولي در فكر و شخصيت انسان ايجاد نميكند، به روانكاوي اتكا كند و به دانش روز مجهز شود. وزيري كه براي آموزش و پرورش انتخاب ميشود بايد نگاه ساختاري به اين وزارتخانه داشته باشد و اين نگاه ساختاري را در قالب يك برنامه و با اعمال مراتب و درجاتي كه...
متناسب با شرايط موجود كشور و مدارس است، به اجرا دربياورد. البته نبايد از ياد ببريم كه خواستههاي ما ناظر به ايدهآلهاست و وزيري كه انتخاب ميشود، طبعا در يك دوره كوتاه امكان تحقق همه آنچه ما ميخواهيم، ندارد. مهم اين است كه جهتگيريها و برنامهريزيهايش در همان راستايي باشد كه براي رسيدن به ايدهآلها بايد در پيش گرفته شود. ما بايد به تفاوت شرايط امروز با نسلهاي گذشته هم توجه داشته باشيم. امروز با دانشآموزي روبهرو هستيم كه حتي در دوره ابتدايي از اينترنت و وسايل ارتباطي جديد برخوردار است. او از راه اينترنت ميتواند خودش را به انواع فرهنگهاي بينالمللي و جهاني متصل كند. در چنين دورهاي نميتوان با روشهايي كه تاكنون مورد استفاده قرار گرفته مدارس را اداره كرد، چراكه عمدتا در روشهاي قديمي هيچ نوع پيشبيني از شرايط امروز جامعه وجود ندارد و مساله برخورداري دانشآموزان از وسايل ارتباطي جديد در آنها مغفول است. نتيجه به كارگيري روشهاي قديمي براي دانشآموز امروز اين ميشود كه او در بيشتر موارد، عملا به يك آدم دوشخصيتي تبديل شود. يك شخصيت در خارج از مدرسه و در خانه و فضاهاي اجتماعي كه به هر فرهنگي در دنيا دسترسي دارد و يك شخصيت در مدرسه و فضاي رسمي كه در چارچوبهاي محدود قرار ميگيرد و كلا با فضاي خارج از مدرسه در تضاد است. اين تضاد و تناقض به هيچوجه به نفع مدرسه و نظام آموزشي و جامعه بهخصوص به نفع دانشآموز نيست. از آنجايي كه فضاي بيرون غالب است و به مراتب قدرتمندتر از فضاي مدرسه است، فضاي مدرسه را تحتالشعاع قرار ميدهد.
وقتي مشكلات فرهنگي و بعضا اخلاقي در مدارس ما بروز پيدا ميكند، متولي بايد به خود بيايد و بداند كه روشهاي اداره نظام آموزشي كارآمد و پاسخگو نيست، اگر روشها راهگشا بود، وضع مدارس بايد روزبهروز بهتر ميشد. ما بايد بتوانيم فضاي مدرسه و بيرون از مدرسه را در راستاي هم تعريف كنيم. بايد بتوانيم اين دو فضا را به گونهاي تعريف كنيم كه رشد دانشآموز، رشد طبيعي باشد و محفوظات و آموختههايش در مدرسه، خانه و اجتماع متناقض هم نباشد. به عنوان مثال اينطور نباشد كه دانشآموز در مدرسه در صف نماز بايستد اما وقتي از مدرسه خارج ميشود، خدايي ناكرده به كارهاي نامناسب روي بياورد. اين دوگانهسازي شخصيتي، نهتنها كمكي به اخلاقيتر شدن فرد و جامعه نميكند، بلكه بيشتر ريا و تظاهر را رواج ميدهد. يكي از مهمترين بزنگاههاي ايجاد تصورات بنيادي در ذهن افراد، مدرسه است. آموزش و پرورش بايد از به وجود آمدن اين تصور كه رياكار بودن راهحل مشكلات است، جلوگيري كند. به هر حال شش، هفت ساعت از وقت دانشآموز در مدرسه ميگذرد و اين زمان قابل توجهي است كه ميتواند مورد برنامهريزي قرار بگيرد و مفيد واقع شود. يك نظام آموزشي موفق آن است كه بنشيند و با گروههايي از آدمهاي صاحبنظر، كاربلد و متخصص بدون مرزبنديهايي كه معمولا وجود دارد، وارد مشاوره شود. به دنبال اين نباشيم كه آن آدمها حتما مثل ما فكر كنند، مهم تخصص آنهاست و اينكه چطور ميتوانند در به حداقل رساندن تعارض ميان مدرسه، خانه و جامعه به ما كمك كنند. اميدواريم بعد از اين دوره انتقال وزيري كه انتخاب ميشود براي اين بخشهاي مهم برنامه داشته باشد. اينكه در اين مقطع كدام بخش از برنامهها بايد اجرايي و عملياتي شود، جزيياتي است كه بعدها بايد در مورد آن حرف زد و نوشت. تغيير اساسي زماني حاصل خواهد شد كه كيفيت آموزش نيز مانند كميت آن براي نظام آموزشي اهميت پيدا كند.