از زيزفون تا تمر هندي
فريدون مجلسي
در نوجواني و جواني بارها در ترجمه رمانهاي خارجي به واژه زيزفون بر ميخوردم كه نام درختي بود. هميشه كنجكاو بودم كه اين چه درختي است. سالها بعد در ماموريتي در بروكسل خانهام كنار ميداني بود به نام «ويو تيول».
از روي كنجكاوي عادي دنبال معني نام آن ميدان زيبا برآمدم كه مدرسه دخترم و كودكستان پسرم نيز در حواشي آن بود. ديدم يعني زيزفون پير و آن وقت توجهم به درخت بزرگ سرسبز و پر شاخ و برگ گنبدي شكلي با سايه گسترده در گوشهاي از ميدان جلب شد كه دانستم آن ميدان نام خود را از همان درخت گرفته بود.
به نظرم بسيار زيبا بود. بارها به تماشايش نشستم و با خودم گفتم پس زيزفون تويي؟ «زير سايه زيزفون؟» اما نامش رنگ فارسي و ايراني نداشت. وقتي جستوجويي كردم، ديدم زيزوفوس نامي يوناني است كه پس از عبور از فيلتر عربي زيزفون شده است.
به انگليسي هم به آن زيفاين ميگويند. اما در جستوجوي بيشتر ديدم كه نه يكي بلكه چند نام فارسي و محلي هم دارد منتها براي ما كه در حواشي جنگلهاي بيهمتاي هيركاني البرز زندگي نميكنيم، ناآشناست. به آن نمدار ميگويند كه مخفف يا محاورهاي نرمدار است. درخت نرم! شايد چوبش نرم است.
دليلي كه به ياد آن افتادم، سفري اضطراري بود كه اخيرا پس از نزديك به 20 سال به آلمان كردم. مسير سرسبز رفت و بازگشت فرانكفورت تا شهر كوچك ليپشتات و تا دورتموند را پيمودم كه گويي اكنون با قدري خشكي و كمبود بارندگي شايد به دليل گرمايش زمين مواجه بود و آثاري از خشكي ديده ميشد.
اما در نيمي از مسير خصوصا پيرامون دورتموند، درختان زيبا و شكوفه كرده زيزفون كه در كنار جادهها و در پاركها كاشته بودند، جلب توجه ميكرد. چاي شكوفه معطر آن نيز طرفدار بسيار دارد. 20 سال پيش بسياري از آنها نهالهاي كوچكي بودند كه اكنون تناور شدهاند.
به اين فكر افتادم كه نهضت درختكاري كه چند سالي در گذشته دور به صورت برنامهريزي شده در ايران اجرا ميشد، چگونه به مراسمي نمادين يادوارهاي در آستانه نوروز بدل شده است. فكر كردم چرا كشت اين درخت زيبا و سرسبز را كه لابد در آلمان در باره كشت آن مطالعات زياد شده است در ايران توسعه نميدهند؟
فكر كردم ممكن است بگويند، آوردن درخت غيربومي ممكن است آسيبهاي زيست محيطي وارد كند. وقتي بيشتر جستوجوكردم، ديدم اگر اروپا 5 نوع زيزفون دارد در ايران 45 نوع زيزفون يا نرمدار شناسايي شده است. درختي است براي مناطق نسبتا مرطوب و داراي زمستان سرد كه در ايران كم نيست. در جستوجوي بيشتر به مطلب جالبي برخوردم: زيزفون از خانواده پنيركيهاست.
پنيرك هم نوعي گل ختمي است كه گلهاي آن ريزتر است و برخلاف ختمي گلها ساقه بلند ندارد. چگونه بوتهاي سبز و گلدار كه مصرف خوراكي هم دارد، تبديل به چنان درختان تناوري شده است؟ در طبيعت عجيب نيست. خانواده لوبياها نيز از لپه، نخود و لوبيا، باقلا و بادام زميني تا انواع اقاقيا و ارغوان و گل ابريشم و دم گربه و فلوس و تمر هندي را در بر دارد كه خصوصا تمر هندي كه مصرف وارداتي بالايي هم دارد، در سواحل مرطوب جنوبي منطقه زاگرس قابل كشت و كشت اقتصادي آن قابل توصيه است.