• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4510 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۳ آبان

عاشقانه‌اي براي يك بيماري صعب

ناديا فغاني

نمي‌دانم اسم «كيوپيد» به گوش‌تان خورده است يا نه. احتمالا اگر تصويري از آن را ببينيد براي‌تان آشنا خواهد بود. همان بچه فرشته تپل مپل و دوست‌داشتني‌ كه يك تير و كمان هم در دستش دارد.

در اساطير يونان، كيوپيد خداي عشق است و تيري كه در دست دارد نمادي از تمايل ديوانه‌وار عاشق به معشوق است. كافي است كيوپيد قلب انسان بي‌نوايي را نشانه بگيرد و تيرش را در آن فرو كند تا آن شخص به مرض عشق دچار شود. اينها را همين جا داشته ‌باشيد تا چند خط پايين‌تر دوباره سراغ‌شان بياييم.

اين روزها دارم سريال محبوبم، «هاوس.ام.دي» را براي بار چندم مي‌بينم. شخصيت اصلي داستان، دكتر هاوس، پزشك نابغه‌اي است كه دم مسيحايي دارد و در هر اپيزود به تاييد نظر، حل معما مي‌كند و با تشخيص‌هاي دقيق و بي‌نظيرش بيماري را از مرگ نجات مي‌دهد.

در يكي از اپيزودها، بيمار پيرزن بانمكي بود كه به خاطر آسيب به بخشي از مغز، دچار تغييرات شخصيتي شده‌ بود.

توي ذهنم همراه با دكتر هاوس داشتم دنبال تشخيص‌هاي محتمل مي‌گشتم كه دكتر هاوس طبق معمول زودتر از من به جواب رسيد و به بيمار گفت كه دچار بيماري سيفليس است كه بعد از سال‌ها، مجددا در بدنش شروع به فعاليت كرده ‌است.

پيرزن دوست‌داشتني گفت كه در دهه 1930، زماني كه براي اولين‌بار دچار بيماري شده، اين بيماري را به نام «بيماري كيوپيد» مي‌شناخته‌اند، چرا كه راه عمده انتقال آن از فردي به فرد ديگر، رابطه جنسي بوده‌ است.

اين روزها تقريبا 100 سال از آن دوران مي‌گذرد. سيفليس به لطف كشف پني‌سيلين ديگر بيماري غير قابل درماني نيست. اگرچه همچنان مي‌تواند عوارض ماندگاري به جا بگذارد.

امروزه شايد اگر بخواهيم بيماري‌اي را به عنوان بيماري كيوپيد بشناسيم، بتوان انگشت را به سمت ايدز نشانه رفت. ايدز هم مثل سيفليس، اين روزها عمدتا از راه رابطه جنسي منتقل مي‌شود و باز هم مانند سيفليس، پيشرفت‌هاي علم پزشكي بعيد نيست تا چند سال ديگر، آن را به بيماري قابل درماني تبديل كند.

البته ابتلا به ايدز صرفا ابتلا به يك بيماري عفوني ويروسي نيست و به خاطر راه انتقال خاصش و همه آنچه در هنگام فكر كردن به آن، همراهش به ذهن‌ها خطور مي‌كند، چيزي به نام «استيگما» به همراه مي‌آورد؛ همان چيزي كه شايد بتوان «داغ» يا «ننگ» اجتماعي ناميد.

طبيعتا من حال و هواي اجتماعي دهه 1930 را در اروپا و امريكا تجربه نكرده‌ام اما مي‌شود حدس زد كه بيماري سيفليس در آن دوران هم همراه با استيگماي اجتماعي بوده‌ است.

دوست دارم بدانم در ذهن آدم‌هاي آن دوران چه مي‌گذشته كه بيماري‌اي اين‌قدر صعب را كه با خود حرف و حديث به همراه داشته، بيماري كيوپيد مي‌ناميده‌اند.

آيا مي‌خواسته‌اند با دادن نامي لطيف، از مهابت آن كم كنند؟ يا مانند اسلاف ما معتقد بوده‌اند هر چه از دوست رسد نيكوست، حتي اگر بيماري و لعن و نفرين ديگران باشد؟

دوست دارم بدانم صد سال ديگر، وقتي اخلاف ما، به نحوه نامگذاري بيمار ايدز فكر مي‌كنند، چه چيز توي ذهن‌شان مي‌آيد.

شايد به هوشمندي‌مان آفرين بگويند. به اينكه حروف اول عبارت «سندرم نقص ايمني اكتسابي» (طبعا در زبان انگليسي) را به هم چسبانده‌ايم و نامي خنثي براي اين بيماري انتخاب كرده‌ايم.

شايد هم از بي‌ذوقي‌مان انگشت به دهان بمانند و ترجيح بدهند در كتاب‌ها و سريال‌هاي‌شان، آن را بيماري كيوپيد قرن بيست و يكم بخوانند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون