• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4510 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۳ آبان

طعمه‌هاي صادق كرده

آلبرت كوچويي

عكسي است از دهه چهل، دو نسل از رانندگان آشوري كاميون‌ها در كنار همند كه هريك به گونه‌اي زندگي‌شان با كاميون‌شان، به پايان رسيد؛ نسلي كه با يورش كاميون‌هاي مشهور به كاميون‌هاي «جنگي» با جنگ جهاني دوم، راهي ايران به اصطلاح بي‌طرف شدند. رانندگان كاميون، آن‌هم در جاده‌هاي داغان دهه بيست و سي در ايران كه براي راندن آن كاميون‌ها غول‌آساي جنگي، ستودي بيكر، ماك و ... دل شير مي‌خواست. شيردلاني كه آمدند و خيلي زود، جاده‌هاي گاه پيدا و گاه ناپيداي ايران را تسخير كردند. نسلي آشوري و بيشتر آنها، دانش‌آموخته و سه زبانه و چهار زبانه، اين غول‌هاي بياباني را راندند.

نسلي كه از يورش عثماني‌ها و غارتگران مرزها، در امان مانده و در روستاهاي عشايرنشين مرزي به ويژه آذربايجان و كرمانشاه، روزگار گذرانده بود. دامنه جنگ جهاني كه گسترده شد، از كوچ‌ها و فرارهاي جنگ جهاني نخست و سامان گرفتن روستاها، از چنگ غارتگران مرزي، مردان به شهر آمده، نشسته پشت كاميون‌ها، فرمانده جاده‌ها شدند. بيشتر از روستاهاي مرزي آمده بودند: ماوانا، بالولان، قورانه، سيلوانا، شيباني و... فرزندان نسلي آبديده از جنگ جهاني نخست. از يورش روسيه و عثماني و عشاير آن سو. نسلي از رانندگان كاميون‌ها آمد كه همه زندگي را در جاده‌ها گذراند. شگفتي آنجا بود كه در آن روزگار، همه احساس خوشبختي مي‌كردند. چهره خندان و شادمانه در عكس، همين را مي‌گويد.

خريداران كاميون‌هاي مانده از جنگ جهاني، همين‌ها بودند: شاگرد، شوفر، مكانيك، كاميون‌دار همه، يك تن بودند. در آن جاده‌ها و در بيابان برهوت، موتور پايين مي‌آوردند، تعمير مي‌كردند و بالا مي‌بردند. برخي قطاري حركت مي‌كردند و در اصطلاح، به آنها «هم سرويس» مي‌گفتند. بسياري، طعمه دره‌هاي جاده خرمشهر، تهران، شدند و آنها كه ماندند، عمرشان با كاميون‌شان به پايان رسيد. نقطه پاياني بود بر يك عمر، تلاش خستگي‌ناپذير سوار بر آن غول‌هاي جاده‌ها. تني چند، شهري شدند، اما دوام نياوردند. يك- دو تن در قير مذابي كه حمل مي‌كردند، سوختند و جان‌سخت‌هاي شير دل، به هر گوشه جهان تاختند. فرهيخته و سه – چهار زبانه از اين رو بودند كه در همان روستاهاي مرزي، آموزگاران خود خوانده، زبان‌شان آموختند. انگليسي و با شناختي كه از زبان‌هاي تركي، كردي، آشوري و فارسي داشتند، چندزبانه شدند. پشت آن كاميون‌ها نشستن جز دل شير و جسارت، دانش هم مي‌خواست كه آن نسل داشت. در جاده‌هاي «تنگه فني»، در خوزستان يا «اسدآباد» در كرمانشاه، يا قوشچي در آذربايجان. تنها، اينها مي‌توانستند بگذرند. روزها و شب‌ها و گاه هفته‌ها، در جاده‌هاي برهوت آن هنگام.

بهانه اين نوشته، زنده ماندن يك- دو تن فقط، يعني آخرين‌هاي در عكس، در سال‌هاي هشتاد و نود زندگي و نزديك به شصت ساله شدن فيلم ناصر تقوايي، صادق كرده است. صادق ابداناني، مشهور به صادق كرده، قاتل زنجيره‌اي رانندگان كاميون در دهه چهل. صادق كرده، به سبب جنايتي كه راننده كاميوني عليه همسرش به آن دست زده بود، به انتقام، رانندگان كاميون را مي‌كشت. سوار كاميون‌شان مي‌شد و در گپ‌وگويي با رانندگان، با پي بردن به روحيه و شخصيت‌شان، آنها را مي‌كشت. يا پياده شده، در جاده، به انتظار طعمه‌هاي ديگر مي‌ماند. شايد اين حقيقت تلخي باشد اما همه به تقريب تمام كساني كه درعكسند طعمه صادق كرده شده و رها شده‌اند. به چند تن از آنها در پايين آمدن از كاميون‌شان گفته بود كه او، صادق كرده است. اما شما نمي‌توانيد بي‌رحم باشيد و نمي‌كشمتان.

اين برگ از زندگي صادق كرده سينه به سينه آمده، بركاغذ نرفته است و نه در ساخته اثرگذار ناصر تقوايي. حقيقتي كه تنها در سينه اين مردان به صف شده در برابر دوربين تا هميشه دوران ماند. اين طعمه‌هاي صادق كرده!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون