• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4672 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱ تير

زوال يك گفتمان

محسن آزموده

در روزهاي اخير اخبار تلخ و اسف‌بار چند قتل ناموسي بار ديگر موضوع ناراحت‌كننده خشونت عليه زنان را در اذهان عمومي مطرح كرد. البته اين رفتار نكوهيده و زشت اختصاصي به جامعه ما ندارد و متاسفانه چنين جرايمي در سراسر جهان و در طول تاريخ اتفاق افتاده و مي‌افتد  اگرچه اميد همگان آن است كه شمار آنها كم شود. آيات آغازين سوره مباركه تكوير را به خاطر آوريم كه مي‌فرمايد: «و چون از دختر زنده به گور شده پرسيده شود كه به چه گناهي كشته شده است»   (8 و 9، ترجمه محمدمهدي آيتي). اما چرا در روزهاي اخير اين اخبار چنين واكنش برانگيز شده است؟ آيا موضوع صرفا به فراگير شدن رسانه‌ها و دسترس‌پذيري و گردش سريع و گسترده اخبار باز مي‌گردد؟ ترديدي نيست كه يك علت همين است، اما موضوع به همين‌جا ختم نمي‌شود.  آنچه فجايع اخير را برجسته ساخته، خشونت عريان و رفتار سبوعانه مردها در مواجهه با زنان است، حركاتي شنيع كه بيش از آنكه نشان‌دهنده اقتدار و سلطه ايشان و اعتماد به نفس باشد، نشانگر استيصال و درماندگي و بيچارگي آنهاست، گويي مردان خشن اين قصه‌ها را مي‌دانند ديگر حناي‌شان رنگي ندارد و گفتمان يا گفتار مردسالارانه‌اي كه در دل آن پرورش يافته‌اند، اعتبار پيشين خود را از دست داده و بنابراين مي‌كوشند خواست يا اراده معطوف به قدرت خودشان را به زبون‌ترين شكل ممكن، يعني از طريق توسل به خشونت عريان، ثبت كنند، اقدامي كه دست‌كم موارد اخير نشان داده كه براي آنها نتيجه عكس در بر داشته، يعني نه فقط قانون آنها را محكوم كرده بلكه عرف عمومي جامعه و حتي نزديك‌ترين افراد در خانواده‌هاي‌شان نيز ايشان را محكوم مي‌كنند. نكته جالب‌تر اينكه در بسياري از اين موارد شاهديم كه خود اين بزهكاران، برخلاف گذشته، ديگر با افتخار و غرور از جنايتي كه به آن دست زده‌اند، سخن نمي‌گويند و معمولا سرافكنده‌اند و اقدام زشت‌شان را به عصبانيت لحظه‌اي يا خشم آني منتسب مي‌كنند و مي‌گويند از كارشان پشيمانند.  اما چه اتفاقي افتاده كه مجرمان «ناموسي» در روزگار ما چنين خوار و زبون شده‌اند و چرا ناچارند براي ارضاي خواست قدرت‌شان، به حذف ديگري دست بزنند، آن‌هم آن ديگري كه معمولا نزديك‌ترين قوم و خويش‌هاي ايشان هستند، خواهر و همسر و احيانا مادر يا...؟ واقعيت اين است كه گفتار مردسالارانه آنچنان كه داروينيست‌هاي اجتماعي معتقدند، مربوط به مرحله‌اي از زندگي بشر است كه شاهرگ اقتصادي خانواده تك‌ هسته‌اي، در دستان مرد خانواده بود و بنابراين او مي‌توانست (و براساس همين توانايي حق خود مي‌پنداشت) كه بر ديگران سروري كند و به ايشان عتاب و خطاب. اما در روزگار ما اين جايگاه اقتصادي ويژه از مردان گرفته شده و در نتيجه ايشان ديگر يگانه يا اصلي‌ترين نان‌آوران خانه نيستند و در نتيجه علت عيني وجود ندارد كه ديگر اعضاي خانواده، الزاما به ارزش‌ها يا هنجارهاي آنها تن بدهند. بنابراين پادشاه مخلوع از قدرت، مثل همه اقتدارطلبان رو به زوال، براي اثبات خود به آخرين دستاويز يعني زور فيزيكي و خشونت جسمي روي مي‌آورد.  با از بين رفتن پايه‌هاي مادي و عيني (بخوانيم اقتصادي) اقتدار مردان بر زنان، اعتبار گفتار يا گفتمان‌هايي كه زنان را جنس دوم يا ضعيفه يا پاشكسته يا... معرفي مي‌كرد و توجيهي براي سلطه ارزشي و عيني مردان بر زنان فراهم مي‌آورد، از ميان رفته است. اخبار اسف‌انگيز اخير و بازتاب همراه با محكوميت گسترده آنها در ميان همه اقشار، شاهدي بر اين ادعاست. ديگر كسي باور ندارد كه صيانت از ناموس، به معناي حذف و طرد آن است. شأن و كرامت انساني در روزگار ما برمبناي روابطي برابر و نه سلطه‌جويانه تعريف مي‌شود و ديگر كسي حق (هم به معناي حقوقي و هم به معناي فلسفي) ندارد كه شخصا و متكي بر هنجارها و ارزش‌هاي خود، براي جان و مال ديگران تصميم بگيرد. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها