قصههاي قرآن
سيد محمد علي ايازي
يكي از فرازهاي گسترده مطالب قرآني، اخبار گذشتگان به ويژه تاريخ انبيا و اقوام پيشينيان است، كه در اصطلاح به آن قصص قرآن گفته ميشود و در علوم قرآن بحث ميشود. قصص در اصل به معناي پيجويي است و سرگذشت و داستان را نيز از آن جهت قصص گفتهاند كه گوينده و شنونده مطلب آن را دنبال ميكند و در پي رسيدن به نتيجه و انتهاي آن است. البته قصص به معناي داستان و حكايت و تاريخ هم آمده است و جمع ميان معناي حكايت با معناي اول اين است كه قصص نقلهايي است كه به دنبال آن پيروي و پي جويي ميآيد و مفرد آن قصه است، نه قِصه كه در محاورات متداول شده است. در يك تقسيم قصههاي قرآن را سه دسته كردهاند:
1- قصه پيامبران، مانند، قصه نوح، ابراهيم، موسي و هارون، عيسي و برخي ديگر از پيامبران كه شامل دعوت و معجزات آنان و انكار مخالفان و مراحل دعوت و سرنوشت نهايي مومنين و معاندين است.
2- قصههايي كه به سرگذشت اشخاص و حوادث گذشته اشاره دارد كه در مجموعه پيامبران نيستند؛ مانند، قصه طالوت و جالوت، اصحاب كهف، ذوالقرنين، اصحاب اخدود، اصحاب سبت و قارون.
3- ذكر حوادثي كه متعلق به زمان پيامبر گرامي(ص) است؛ مانند، جنگ بدر و احد در سوره آلعمران، جنگ حنين و تبوك در سوره توبه، جنگ احزاب در سوره احزاب، داستان هجرت و معراج پيامبر اكرم (ص) و مسائل آغاز وحي و شرح حال روحي آن حضرت در آن دوران.
اما ويژگيهاي قصههاي قرآن عبارتند از:
1) قصههاي قرآن واقعي است و سرگذشتي حق و واقع شده و صادق است. اين داستانها مبتني بر دانش الهي و هدف از ذكر آنها گسترش انديشه و ايجاد عبرت در خردمندان است و به گونهاي بيان ميشود كه شنونده و خواننده را به دنبال خود ميكشاند.
2) در حكايتهاي قرآن اطناب گويي و تفصيل نيست، داستانهاي قرآن آميخته با نتيجهگيري و درس آموزي است. به همين جهت كمتر به جزييات و خصوصيات حوادث ميپردازد و گاه كساني را كه به دنبال كشف جزييات هستند نكوهش ميكند. (كهف/22) در برخي موارد حس كنجكاوي را همچنان زنده نگه ميدارد. مثلا در داستان فرزندان حضرت آدم (ع) نه تنها نام آنان را نميبرد، بلكه به هيچ يك از پرسشهايي كه براي انسانهاي كنجكاو پيش ميآيد كه، آنان چگونه ازدواج كردند، اختلاف بر سر چه بود، بعدها چه شدند، پاسخ نميدهد.
3) برخي قصههاي قرآن با آنكه واقعيت دارد و به قضاياي خارجي استوار است، اما جنبه نماد گونه و رمزي دارد. به اين معنا كه هر نكتهاي از آن، اشاره به حركت و روندي از فعل و انفعالات جهان دارد، كه با زبان محسوس و مادي قابل تفسير نيست. مانند قصه خلقت حضرت آدم(ع)، زيرا در اين قصه نمادين و رمزي چنين نيست كه خداوند با فرشتگان جلسهاي تشكيل داده باشد و با آنان مشورت كرده و آنان متقابلا اعتراض كرده باشند و در نهايت نظر خدا را پذيرفته و در برابر آدم سجده كرده باشند، زيرا از ملايكه مجرد و معصوم از گناه، چنين مطالبي سر نميزند مگر آنكه بگوييم اين واكنش و نقل سخنان، نمادي از قضايايي واقعي است. همچنين در اين قصه كلماتي ادا شده كه با معناي ظاهري آن قابل تفسير نيست، مانند خوردن ميوه از درخت.