پنجرههاي تاريخي را بكنيد و بيندازيد دور!
نيوشا طبيبي
۱- از زمان باز شدن پاي مدرنيته به اين سرزمين، عده زيادي كمر به نابودي مظاهر تمدني و فرهنگي و ميراث گذشتگان ما بستهاند. افراد زيادي در ادوار مختلف ابنيه تاريخي و آثار فرهنگي به جا مانده از گذشتگان را مانعي بر سر راه پيشرفت ميديدهاند. عدهاي ديگر نه فقط اين مظاهر مادي بلكه ميراث معنوي ايران را هم از دلايل عدم پيشرفت ميدانستند و شعر حافظ و سعدي و مولانا را مصداق «پرت بودن از جريان» و موجب چرت و خوابآلودگي ملت به حساب ميآوردند. اما باز هم شايد به جز دو- سه مورد ديگر تاكنون سخناني به عرياني آنچه امام جمعه اصفهان عليه ميراث فرهنگي و تاريخي بر زبان آورده شنيده نشده است.
ايشان در سخناني گفتهاند: «هزار تا خانه ميراثي كه نميخواهيم ما. به اندازهاي كه نشان بدهيم اينطور هنري را داشتهاند، ده تا بيست تا ساختمانهاي مثل هم را نگه داريد. بقيهاش را ميخواهيد چيكار كنيد؟ و به خصوص اينكه هيچ چيز هنري در آن نيست.» و ادامه دادهاند كه: «پنجره تاريخي را به كناري پرت كنيد و نو به جاي آن بسازيد...» اين حرفها را اگر از تكنوكراتي توسعهخواه از آن دست مديراني كه پيش و پس از انقلاب سبب نابودي بخش بزرگي از ميراث فرهنگي و طبيعي ايران شدند،میشنیدید تعجبي نداشت، اما از يك روحاني بعيد مينمود!
ميراث فرهنگي و همان ابنيهاي كه امام جمعه محترم آنها را فاقد ارزش هنري ميدانند، در اين برهه زماني خاص، بخشي از ريشههاي هويتي ما را تشكيل ميدهند. اين بناها حتي اگر با سليقه زيباييشناسانه امام جمعه محترم جور در نيايد، ذخيره و تكيهگاههاي ما براي ايستادن در مقابل موج يكسانسازي فرهنگي جهان هستند. ظرف چند سال گذشته با نابودي بافتهاي قديمي شهرهايمان، در واقع هويت ايراني را از بين بردهايم. كالبد شهري مانند لباسي بر تمدن و آرايشي بر چهره بيروني فرهنگ است. ما اين كالبد را از شكل انداخته و به جايش قوطي كبريتهاي زشت بیهويتي ساختهايم و شهرهايمان را از شناسنامههاي تاريخي و اقليمي و معماري منطبق با شرايط آنها محروم كردهايم، كه چه؟ بايد به حضرت امام جمعه عرض كرد كه از شما، شمايي كه عليالقاعده بايد در صف اول حاميان فرهنگ ملي باشيد بعيد بود.
۲- قزوين از كثرت و زيبايي آثار و ابنيه تاريخي كمتر از اصفهان و ديگر شهرهاي تاريخي ايران نيست، نزديكياش به تهران بلاي جانش شده بود و تلالو اين شهر از شدت زرق و برق ظواهر تهران ديده نميشد. چند سالي است كه قزوينيها و به خصوص جوانان به صرافت زنده كردن ميراث تاريخي و فرهنگي شهرشان افتادهاند. در زماني كه قزوين هنوز مهجور مانده بود، به همت شهرداري وقت بناي باارزش ولي نيمهمخروبه كاروانسراي سعدالسلطنه بازسازي شد. در همان زمان عده زيادي با اين كار موافقتي نداشتند و پيشنهاد ميكردند كه بناي به دردنخور و قديمي با خاك يكسان و به جايش يك پاساژ مدرن برپا شود. خدا را شكر كه كسي به حرفهاي آن جماعت گوش نكرد و سعدالسلطنه با دقت و البته مضايق و گرفتاريهايي سربرآورد و رسيد به آنچه كه امروز هست و امروز بناي زيباي سعدالسطنه از جاذبههاي تاريخي گردشگري قزوين است.
از همان روزهاي نخست، زماني كه هيچكس حاضر نميشد تا خطر سرمايهگذاري در راستهاي بيرونق و فراموش شده را بپذيرد، يك كافه با نام پرطمطراق «نگارالسلطنه» - كه احتمالا همسر سعدالسلطنه بوده است، تصور ميكنم در خاطرات قهرمانميرزا سالور ذكري از او رفته- و با بهره بردن از نام «حياط نگارالسلطنه» در مجموعه همين بنا، تاسيس شد. اين كافه اما شبيه كافههاي ديگر نبود، نه آنچنان سنتي و قديمي بود كه قليان و آبگوشت دست مردم بدهد و روي تخت سنتي سفره پهن كند و نه چنان مدرن و غربي كه هيچ فرقي با يك كافه اروپايي نداشته باشد.
كافه نگارالسلطنه با مديريت جواني خوش ذوق و معماري هنرمند، راه ويژهاي را انتخاب كرد. استفاده از ابزارهاي مدرن در خدمت سنت و شيوه ايراني. من چند سال پيش براي تصويربرداري يك پروژه گذارم به اين كافه افتاد و از آن روز به بعد هميشه مسير آنها را دنبال كردهام. كافه نگارالسلطنه هيچوقت «كافيشاپ» نشد، قهوهخانه هم نشد، در عوض مكاني شد كه اهل فرهنگ و هنر آن را دوست دارند و آنهايي هم كه ذائقه فرهنگي ندارند وقتي گذارشان به آنجا ميافتد كمكم تغيير عقيده و عادت ميدهند.
اين كافه پر است از جزييات خاص ايراني: نوشيدنيهايش، ظروفي كه در آنها خوردنيها را جلوي میهمان ميگذارند، موسيقي سنتي و زيباي ايراني كه با صدايي آرام در فضا ميپيچد- و معلوم است كه به دقت انتخاب شدهاند- كتابخانهاي پر از كتابهاي بسيار خوب و نامهايي كه براي هر ميز به جاي شماره انتخاب شدهاند، نامهايي برگرفته از فيلمهاي ايرانيترين و سنتيترين كارگردان سينماي ايران، علي حاتمي. شايد قرابت كافه نگار و علي حاتمي در همين به كارگيري ابزار و شيوههاي مدرن در خدمت سنت و فرهنگ اصيل ايراني باشد. الگويي كه كافه نگار بنا نهاد ميتواند به برندي ملي تبديل شود. همين بنايي كه روزگاري عدهاي آن را بيارزش و موجب عقبافتادگي شهر ميدانستند امروز تبديل به جاذبهاي مهم در قزوين شده و كافه نگارالسطنه در اشتهار آن نقش بسيار مهمي داشته است. شهرت اين كافه مرزهاي ايران را در نورديده و بسياري از گردشگران خارجي و سفرا و میهمانان غير ايراني بازديد از اين كافه را به عنوان مكاني فرهنگي و تاريخي كه ميشود طعم پذيرايي اصيل ايراني را در آن حس كرد، در برنامه خود قرار ميدهند. با اين شيوههاست كه ما ميتوانيم هويت خود را حفظ كنيم و نشان دهيم كه ما شكل بقيه دنيا نيستيم وگرنه با كندن پنجره تاريخي و گذاشتن پنجره زشت آلومينيومي به جاي آن، ما هم ميشويم مثل بقيه. تهي، بيگذشته و ريشه و لاجرم بدون آينده.