مهاجرت ناخواسته، اما دلبستگي جاودانه به ايران
زينب ملكوتي
ما ايرانيان خارج از كشور، مانند همه همميهنانمان در ايران، شب و روز نداشتهايم. اين چند خط را مينويسم تا بگويم هر كجا كه باشيم، ايران وطن ماست. هيچ متجاوزي نميتواند به اين خاك عزيز، كه ريشههاي ما در آن است، دستدرازي كند. ساعت 8 صبح بود كه موبايلم را چك كردم و فهميدم به ايران حمله شده است. به دليل اختلاف ساعت زياد با ايران، من جزو اولين كساني بودم كه از اين خبر باخبر شدم. اخبار خارجي را جستوجو كردم، اما چيزي نگفته بودند. بلافاصله با خانوادهام تماس گرفتم. وقتي ديدم ساعت سه بامداد است، برقها روشن و همه بيدار و مضطرب نشستهاند، ديگر نتوانستم مثل هميشه خودم را قوي نشان بدهم و بگويم خوبم. اشك ريختم و آنها هم با من اشك ريختند. هيچ كس دلش نميخواهد وطن خود را ترك كند و در سرزميني غريب، دور از خانواده، در ميان مردماني با دغدغهها و زبانهايي بيگانه، زندگي كند. اما بسياري از ما ايرانيان خارج از كشور به ناچار، به دليل شرايط سياسي، اجتماعي و اقتصادي، از وطن جدا شديم؛ امكان ماندن و ساختن در وطن براي ما فراهم نشد، اما دلبستگي به آن از دلمان رخت نبست و اين مهاجرت ناخواسته، هرگز به معناي بيوطني نيست. ما شايد دلخوشي از وضع حاكم بر كشور نداشته باشيم. بارها انتقاد كرديم، بارها آرزو كرديم بتوانيم در اصلاح امور سهمي داشته باشيم. به ما فرصت كار و خدمت داده نشد، آزادي داده نشد، جواني و زندگي آرام داده نشد. اما امروز، در اين لحظه حساس، هيچ كدام از اينها دليلي نميشود كه پشت وطنمان را خالي كنيم. قلب هر ايراني، هر جا كه باشد، براي ايران ميتپد. شبي نيست كه بيخواب نباشيم و روزي نيست كه براي رساندن صداي مظلوميت ايران و ايراني نكوشيم؛ از مصاحبه در رسانههاي خارجي گرفته تا برگزاري كمپينها، راهپيماييهاي ضدجنگ و نوشتن مطالبي كه جهان را از جنايتهاي اسراييل، واقعيت حملات به غيرنظاميان و دروغهاي رسانههاي جهاني آگاه كند. چند روزي است كه حتي امكان تماس با ايران را نداريم و نميدانيم خانوادههايمان در چه شرايطي هستند.
اما خوب ميدانم آنها هم تا هميشه پاي ايران خواهند ماند. اين تلاشها در حالي است كه ما بايد زندگي عادي خود را هم پيش ببريم؛ كار كنيم، درس بخوانيم و پاسخگوي وظايف روزمره باشيم، در حالي كه قلبمان هزاران كيلومتر آنسوتر، كنار مردم وطنمان است. فراموش نكنيم، دوري در زمان جنگ دردناكتر است. عذاب وجدان رها كردن وطن، بغضي است كه هر شب با آن سر بر بالين ميگذاريم و بارها با خود ميگوييم: اي كاش كنار خانوادهام بودم. اي كاش مانده بودم، حتي اگر سخت بود، تا امروز دست هموطنانم را بگيرم و كنارشـان باشم.
تاريخ پرفراز و نشيب ايران بارها نشان داده كه اين سرزمين از دل آشوبها و سختيها سربلند بيرون آمده و اين بار هم چنين خواهد شد. اما بايد به ياد داشته باشيم: نجات ايران تنها از درون خود ايران برميآيد. بيگانگان نه دركي از دردهاي ما دارند و نه خيرخواه ما هستند. يا اصلا نميدانند چه ميگذرد، يا با يك جمله ساده «I am sorry» ماجرا را پايان ميدهند. رهبران كشورها نيز، اسير منافع خويش، نه تجاوز اسراييل را محكوم كردند و نه گامي براي دفاع از تماميت ارضي و امنيت ما برداشتند.
ما نبايد اجازه بدهيم تاريخ تكرار شود. تاريخ ايران مملو از حملات مكرر و دفاعهاي ميهنپرستانه بوده و هست، اما اين بار نبايد بگذاريم بيگانگان براي سرنوشت ما تصميم بگيرند. اين ما هستيم كه بايد ايران را نگه داريم. اين ما هستيم كه بايد در كنار هم بايستيم، چه در داخل، چه در خارج.
وطن براي ما فقط يك خاك يا جغرافيا نيست. وطن براي ما مادر است. و ما، تا جان در بدن داريم، كنار مادرمان خواهيم ماند.