• 1404 شنبه 21 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6089 -
  • 1404 شنبه 21 تير

معادله قدرت و استراتژي بقا

ابراهيم متقي

 شكل‌بندي قدرت در خاورميانه همواره با تغييرات مرحله‌اي و سيكلي همراه است. علت اصلي ظهور تغييرات مرحله‌اي را بايد در معادله قدرت و ساختار جست‌وجو كرد. شكل‌بندي قدرت در شرايطي تغيير پيدا مي‌كند كه زمينه براي ظهور قالب‌هاي گفتماني، تغييرات نسلي و دگرگوني در پارادايم‌هاي فناورانه حاصل شود. هر يك از سه مولفه‌ ياد شده را مي‌توان در زمره عناصر اصلي تاثيرگذار در معادله قدرت و كنش ارتباطي بازيگران خاورميانه دانست. هر يك از نشانه‌هاي ياد شده را مي‌توان در فرآيند تحول سياسي محيط منطقه‌اي و ساخت منازعات خاورميانه مورد توجه قرار داد. تغيير در معادله موازنه قدرت در محيط منطقه‌اي عموما موضوعي ساختاري و راهبردي خواهد بود. نقش‌يابي ايران در فضاي تحولات منطقه‌اي به اين دليل شكننده بود كه به شاخص‌هاي ساختاري سياست بين‌الملل و همچنين دگرگوني‌هاي شكل گرفته در موج سوم و چهارم انقلاب فناورانه وجه دقيقي مبذول نمي‌داشت. جدايي از ساختار سياست بين‌الملل و تحريم‌هاي اقتصادي ايران را مي‌توان در زمره عواملي دانست كه نشانه‌هايي از جدايي و بيگانگي ايران از فرآيندهاي تحول‌آفرين نظام جهاني را منعكس مي‌ساخت. در اين فرآيند امريكا به قابليت‌هاي تكنيكي و تاكتيكي موثري براي تغيير در موازنه قدرت نايل شد. هرگونه تغيير در موازنه قدرت تاثير خود را در شكل‌بندي كنش سياسي بازيگران منطقه‌اي و قدرت‌هاي بزرگ به‌جا مي‌گذاشت. جنگ اسراييل عليه حماس و حزب‌الله را مي‌توان در زمره موضوعاتي دانست كه تغيير تدريجي در موازنه قدرت را منعكس مي‌ساخت. كنش عملياتي اسراييل عليه حماس و حزب‌الله به گونه تدريجي تصاعد يافت. حمايت تسليحاتي و اقتصادي امريكا از اسراييل را مي‌توان در زمره موضوعاتي دانست كه تغيير در موازنه قدرت را اجتناب‌ناپذير مي‌ساخت. هرگاه موازنه قدرت در محيط منطقه‌اي با نشانه‌هايي از تغيير همراه شود، تاثير خود را در معادله جنگ و صلح به‌جا مي‌گذارد. ماشين نظامي اسراييل بعد از حوادث ۷ اكتبر ۲۰۲۳ به گونه تدريجي تقويت شد. ايالات‌متحده و ساير كشورهاي توسعه يافته صنعتي از اقدامات و كنش نظامي اسراييل در محيط منطقه‌اي عليه ايران و جبهه مقاومت حمايت به عمل آوردند. در چنين شرايطي بود كه سازمان دفاعي اطلاعاتي و عملياتي اسراييل به گونه تدريجي عليه ايران نشانه‌گيري شد.  الگوي رفتار تهاجمي اسراييل عليه ايران تصاعد يافت. تصاعد بحران چالش‌هاي امنيتي بيشتري را عليه ايران به وجود مي‌آورد. كنش عملياتي اسراييل عليه ايران به گونه تدريجي شدت يافت. اين فرآيند از سال ۲۰۲۴ شروع شد و به گونه‌اي تدريجي تصاعد پيدا كرد. در هر مرحله تاريخي الگوي كنش عملياتي اسراييل از شدت عمل بيشتري برخوردار مي‌شد. مزيت نسبي اسراييل در هر دوران تاريخي مبتني بر مايت ساختاري نظام بين‌الملل و بهره‌گيري از تكنولوژي نظامي و اطلاعاتي بوده است. در چنين شرايطي طبيعي است كه معادله و موازنه قدرت عليه ايران شكل گرفته و اين امر آثار پرمخاطره خود را در جنگ سحرگاه ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ منعكس ساخت. اسراييل در اين فرآيند نيز از كنش غافلگيري بهره گرفت و بخش قابل‌توجهي از قابليت‌ها و ساختار دفاعي و عملياتي ايران را در وضعيت تهديد، تخريب و نابودي قرار داد. در چنين شرايطي ايران ناچار شد از ساز و كارهاي دفاع مشروع بهره گرفته و اقدامات متقابل عليه ساختار نظامي و حوزه‌هاي امنيتي اسراييل را در دستور كار قرار دهد. واقعيت آن است كه قابليت‌هاي كنش موشكي ايران علي‌رغم شهادت فرماندهان واحد هوافضا نقش موثر و تعيين‌كننده‌اي در ايجاد موازنه تاكتيكي به‌جا گذاشت. شايد بتوان ويترين ابزار تاكتيكي ايران براي ايجاد موازنه در برابر كنش تهاجمي اسراييل را بهره‌گيري دقيق از قابليت‌هاي تاكتيكي موشك‌هاي ميان‌برد ايران دانست. موشك‌هايي كه توانست شكل خاصي از محيط منطقه‌اي را به‌جا گذارد.
1- قابليت موشكي ايران و موازنه تهديد
كنش تاكتيكي ايران براساس مزيت نسبي ساختار دفاعي جمهوري اسلامي حاصل شد. ايران توانست موقعيت عملياتي خود را بازسازي نموده و در زمان محدودي از قابليت‌هاي خود براي منصرف‌سازي دشمن به تداوم كنش عملياتي بهره گرفت. كنش دفاعي ايران اولا براساس منشور ملل متحد به عنوان بخشي از دفاع مشروع محسوب مي‌شد. ثانيا اقدامي محاسبه شده براي وادارسازي اسراييل به كاهش كنش عملياتي خود تلقي شده و در روند اقدامات متقابل توانست چالش‌هايي را براي سياست تهاجمي اسراييل به وجود آورد. قابليت موشكي ايران توانست زمينه‌هاي لازم براي موازنه تاكتيكي در جنگ ژوئن را به وجود آورد. فرماندهان و تصميم‌گيران نظامي اسراييل هيچ‌گاه فكر نمي‌كردند ايران از قابليت بازگشت به خويشتن خويش براي مقابله با تهديدات برخوردار شود. ايران در زمان محدودي قابليت تاكتيكي خود را در فضاي كنش نامتقارن به كار گرفت. نتيجه آن را مي‌توان در تقاضاي امريكا و اسراييل براي آتش‌بس دانست. آتش‌بس در تفكر اسراييل به معناي تلاش براي آمادگي بيشتر جهت تغيير در موازنه قدرت است، بنابراين مي‌توان تاكيد داشت كه اسراييل و امريكا آتش‌بس را براي كاهش شدت منازعه در محيط منطقه‌اي به كار گرفتند. ايران نيز از اين رويكرد بهره گرفت، به‌ طور كلي هرگونه جنگ پيشدستانه عليه ايران با نشانه‌هايي از محدوديت اقتصادي و تكنولوژيك روبه‌رو بوده است. اين امر در زمان محدودي توانست چالش‌هاي اقتصادي و اجتماعي خاص خود را به وجود آورد،بنابراين آتش‌بس پيشنهادي امريكا و اسراييل از اين جهت مورد پذيرش ايران قرار گرفت كه مي‌توانست چالش‌هاي درون ساختاري را كنترل نموده و نهادهاي دفاعي كشور، آمادگي بيشتري در كنش متقابل به دست آورند.
2- ديپلماسي ابهام در دوره آتش‌بس
دومين مولفه تاثيرگذار در روند آتش‌بس را مي‌توان در قالب ديپلماسي ابهام مورد توجه قرار داد. ديپلماسي ابهام مبتني بر نشانه‌هايي از نمايش قدرت و عمليات فريب است. ترامپ و نتانياهو دو گزينه ياد شده را به موازات يكديگر به كار گرفته و تلاش دارند تا ايران را در وضعيت ابهام قرار دهند.  هرگاه كشوري همانند ايران كه فاقد پشتوانه راهبردي مي‌باشد با نشانه‌هايي از ابهام امنيتي روبه‌رو شود، طبيعي است كه در طولاني‌مدت قادر نخواهد بود خود را با چرخش‌هاي تاكتيكي و عمليات تهاجمي رقيب هماهنگ سازد. آنچه ايران از مارس ۲۰۲۵ تجربه كرد، مبتني بر نشانه‌هايي از ديپلماسي فريب بوده است. حوزه راهبردي و ديپلماتيك ايران در اين دوران تاريخي نتوانست درك دقيقي نسبت به اهداف راهبردي اسراييل و امريكا به دست آورد، به همين دليل است كه در وضعيت غافلگيري قرار گرفت.  غافلگيري تاكتيكي ايران چالش‌هاي امنيتي و راهبردي خاص خود را به وجود آورد. امريكا و اسراييل در روزهاي اول جنگ ابتكار عمل لازم براي كاهش قدرت تاكتيكي ايران را دارا بوده و به همين دليل است كه ايران با چالش‌هاي امنيتي جدي و فراگيري روبه‌رو شد. غافلگيرسازي ايران در فضاي ديپلماسي ابهام و ديپلماسي فريب را مي‌توان به عنوان بخشي از سياست امنيتي اسراييل و امريكا در ارتباط با ايران دانست.
 در چنين شرايطي بود كه اسراييل توانست اقدام تهاجمي خود را عليه ايران شكل داده و از اين طريق بخشي از سرمايه تاكتيكي ايران را از بدنه عملياتي و دفاعي جمهوري اسلامي در روند دفاع متقابل محدود و بي‌اثر سازد.  در شرايط موجود نيز گزينه‌هاي تاكتيكي امريكا و اسراييل براي ايران متنوع و پرمخاطره است، علت اصلي آن را بايد در ابهام تاكتيكي امريكا جست‌وجو نمود. نتانياهو بر عمليات پرشدت و اعاده كنش اطلاعاتي عليه رهبران و نهادهاي سياسي ايران تاكيد دارد، درحالي كه دونالد ترامپ سياست‌هاي مرحله‌اي را در دستور كار قرار داده است. اگرچه شواهد نشان مي‌دهد امريكا و اسراييل در ديدار نتانياهو از واشنگتن به نتايج مطلوب و هماهنگي نايل شده‌اند، اما واقعيت آن است كه هنوز تصميم‌گيري نهايي در ارتباط با كنش عملياتي و امنيتي امريكا نهايي نشده است. بسياري از شواهد نشان مي‌دهد كه جنگ عليه نهادها و ساخت سياسي ايران اعاده خواهد شد، اعمال چنين سياستي نيازمند آن است كه زيرساخت‌هاي كنش سياسي و ديپلماتيك آزمون شود. بحث اصلي ترامپ امريكا آن است كه ايران چه سياستي را در ارتباط با سايت‌هاي هسته‌اي در دستور كار قرار مي‌دهد. پرسش بعدي آن است كه سايت‌هاي هسته‌اي در فضاي بازرسي بين‌المللي قرار گيرد، چه نتايجي در حل و فصل مسالمت‌آميز مناقشه خواهد داشت. 
بحث اصلي آن است كه آيا انعطاف‌پذيري ايران منجر به افزايش مطالبات امريكا مي‌شود يا اينكه در فضاي آتش‌بس زمينه براي توافق سياسي وجود خواهد داشت. طبيعي است كه هرگونه توافق سياسي مازاد امنيتي بيشتري براي ساخت سياسي نظم اجتماعي ايران، ايالات‌متحده و اسراييل به وجود مي‌آورد. چنين رويكردي ورود پذيرش گروه‌هاي تندرو در اسراييل نبوده و نتانياهو تلاش دارد تا سياست مقابله پرشدت براي ريزش ساختاري را در ايران پيگيري كند. ريزش ساختاري به معناي كنش عملياتي عليه نهادهاي سياسي و رهبراني است كه در نتيجه آن زمينه براي خلأ قدرت سياسي و عملياتي ايجاد شود. در چنين شرايطي چالش‌هاي امنيتي فزاينده‌اي در برابر ايران ايجاد مي‌شود.‌ ضرورت‌هاي راهبردي ايران ايجاب مي‌كند كه ديپلماسي همواره به عنوان يكي از ضرورت‌هاي كنش راهبردي مورد توجه زمامداران قرار داشته باشد. كنش ديپلماتيك به مفهوم آن است كه شناخت دقيقي نسبت به اهداف و سياست هر يك از بازيگران به وجود‌آيد. درك اهداف راهبردي امريكا و اسراييل همچنين گزينه‌هايي كه هر يك از بازيگران در فضاي ابهام راهبردي فراروي خود دارند، به عنوان بخشي از واقعيت‌هاي آينده سياست امنيت منطقه‌اي محسوب مي‌شود.
نتيجه
مذاكرات واشنگتن را مي‌توان به مثابه گامي براي هماهنگ‌سازي سياست‌هاي امريكا و اسراييل در ارتباط با ايران دانست. اگرچه در فضاي ديپلماسي واشنگتن نشانه‌هايي از توافق ترامپ و نتانياهو وجود داشته اما واقعيت آن است كه اسراييل بايد سياست‌هاي خود را با الگوي كنش نهادي و ساختاري امريكا هماهنگ سازد. ‌ترامپ بر دوگانه ديپلماسي و كنش امنيتي تاكيد دارد، در‌حالي كه نتانياهو جنگ و عمليات تاكتيكي عليه ايران را به منزله پايان ديپلماسي و نشانه‌اي از ضرورت‌هاي تغيير موازنه قدرت تلقي مي‌كند. واقعيت آن است كه ديپلماسي، جنگ و كنش امنيتي به موازات يكديگر در روزهاي آينده ادامه خواهد يافت. هر يك از سه مولفه ياد شده را بايد بخشي از راهبرد پيچيده ايالات‌متحده در فضاي ابهام امنيتي دانست. تجربه گام اول كنش ديپلماتيك ايران و امريكا نشانه‌هايي از ديپلماسي فريب و ابهام راهبردي را منعكس مي‌سازد. چنين گزينه‌اي مي‌تواند در شرايط موجود نيز به كار گرفته شود. هيچ‌گونه نشانه‌اي از قطعيت تاكتيكي در كنش متقابل ايران امريكا و اسراييل مشاهده نمي‌شود. اگرچه موضوع ميانجيگري به عنوان يكي از شاخص‌هاي تعادل بخش در روابط كشورها تلقي مي‌شود، اما در فضاي موجود هيچ بازيگري كه بتواند نقش موازنه‌دهنده و تعادل بخش در روابط ايران، اسراييل و امريكا را ايفا كند؛ هنوز درگير صحنه كنش ديپلماتيك نشده است. ابهام امنيتي در فضاي منازعه و چالش‌هاي منطقه‌اي مفهوم مناسبي براي كشورها تلقي نمي‌شود، هر بازيگري بايد در شرايطي ايفاي نقش كند كه از مزيت نسبي و قدرت تاكتيكي لازم و مناسب برخوردار است.  مذاكرات واشنگتن را مي‌توان به عنوان مرحله جديد از برنامه‌ريزي تاكتيكي امريكا و اسراييل در فرآيند ديپلماسي كنش امنيتي و عمليات تاكتيكي مشترك در ارتباط با ايران دانست. هرگونه كنش ديپلماتيك بايد آثار خود را در حوزه سياست، امنيت و موازنه قدرت به‌جا گذارد. در چنين شرايطي تهديدات امنيتي عليه ايران هنوز باقي است. عبور از تهديدات نيازمند قدرت مصالحه نقش‌يابي بازيگران ساختاري سياست بين‌الملل در روند تعادل‌بخشي امنيت منطقه‌اي خواهد بود.استاد دانشگاه تهران 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها