• 1404 شنبه 21 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6089 -
  • 1404 شنبه 21 تير

زماني كه جمع‌هاي خانوادگي به منبع اضطراب تبديل مي‌شود

سمانه كوهستاني

در جنگ دوازده‌ روزه اخير، جامعه‌ ما با يكي از دشوارترين و پراضطراب‌ترين دوره‌هاي رواني معاصر خود مواجه شد. دوره‌اي كه در آن، سايه‌ تهديد و ناامني، بي‌وقفه بر سر ميليون‌ها نفر سنگيني كرد. جنگ، با تمام تلخي‌ها و نگراني‌هايش، فارغ از مرزهاي جغرافيايي در ذهن و زندگي همه جا گرفت؛ چه در جان آنها كه به‌طور مستقيم در خطر بودند و چه در ذهن آنهايي كه به‌طور فيزيكي از مراكز بحراني فاصله داشتند، اما روح و روان ساكنانش هر لحظه درگير خبرها، هشدارها و اضطراب بود. آنچه در اين ميان رخ داد، چيزي فراتر از ترس و نگراني‌هاي روزمره بود. جامعه، در مقياسي گسترده، وارد مرحله‌اي از اضطراب جمعي و استرس مزمن شد. روانشناسي اجتماعي از اين پديده با عنوان «آسيب رواني گسترده در شرايط تهديد عمومي» ياد مي‌كند؛ حالتي كه در آن، حتي بدون تجربه مستقيم واقعه، اضطراب به‌شكلي واقعي و ماندگار، ذهن‌ها را تسخير مي‌كند.
اما يكي از مهم‌ترين و در عين‌ حال كمتر مورد توجه قرار گرفته‌‌شده‌ترين ابعاد اين دوره، تغييرات ناگهاني در الگوهاي ارتباط جمعي بود. در واكنش به تهديدي كه همه احساسش مي‌كردند، بسياري از خانواده‌ها و گروه‌هاي دوستانه تصميم گرفتند كنار هم باشند؛ تصميمي كه به شكل‌هاي مختلف اجرا شد: از جمع‌ شدن در خانه‌ پدري و باغ‌هاي خانوادگي گرفته تا سكونت موقت چند خانواده در كنار هم.
از منظر جامعه‌شناسان، اين نوع بازگشت به جمع، پاسخي طبيعي به بحران و تلاشي براي بازيابي حس امنيت بود. قرار گرفتن در كنار ديگران، مي‌تواند يك سازوكار رواني مهم براي كاهش اضطراب باشد. افراد در شرايط خطر، به‌طور طبيعي تمايل دارند خود را به «واحدهاي اجتماعي حمايتي» نزديك كنند. به بياني بهتر، آنچه اين روزها در بسياري از اين جمع‌هاي موقت رخ داد، گوياي واقعيت ديگري هم بود:   بودن، بدون آمادگي رواني و اجتماعي، مي‌تواند خود به منبعي از تنش و اضطراب تازه تبديل شود. دليل اين مساله، بيش از هر چيز، به تغييرات عميق در سبك زندگي ما طي سال‌هاي اخير بازمي‌گردد.
پس از دوران كرونا، جامعه‌ ما به‌طور گسترده به‌ سمت فردگرايي بيشتر و عادت به تنهايي‌هاي خودخواسته حركت كرد. دوركاري، فاصله‌گذاري اجتماعي، قطع ارتباط‌هاي حضوري و تقويت روابط مجازي، باعث شد ظرفيت ما براي زندگي جمعي و تاب‌آوري در برابر اختلافات كاهش پيدا كند. اكنون و در اين شرايط بحراني، ناگهان خود را در كنار ديگراني يافتيم كه تفاوت‌هايشان با ما، چه از نظر ديدگاه‌هاي سياسي، چه سبك‌هاي زندگي و حتي نحوه‌ مواجهه با اخبار و اطلاعات، بيش از هميشه آشكار بود.
تنش‌هاي نسلي، شكاف‌هاي ارزشي و حتي اختلافات قديمي خانوادگي، حالا در فضايي كوچك و پراسترس، با شدتي بيشتر از قبل سر بر آوردند. افراد در اين جمع‌ها، گاه به ‌دليل تفاوت در مديريت ترس و اضطراب، دچار مشاجرات كلامي و حتي درگيري‌هاي هيجاني شدند. گروهي ترجيح مي‌دادند به‌طور مداوم اخبار را پيگيري كنند، گروهي ديگر خواهان قطع ارتباط با فضاي خبري و حفظ آرامش بودند. برخي نياز به شوخي و خنده داشتند تا فضا را سبك كنند، در حالي كه ديگران همين رفتارها را نوعي بي‌مبالاتي و بي‌تفاوتي تعبير مي‌كردند. نتيجه‌ اين تركيب، افزايش اصطكاك‌ها و تنش‌هاي ميان‌فردي، خستگي رواني و حتي قطع ارتباط موقت يا دلخوري‌هاي طولاني بود. عامل تشديدكننده‌ ديگر در اين وضعيت، نقش بي‌بديل و در عين‌ حال دوگانه فضاي مجازي بود. شبكه‌هاي اجتماعي در اين دوازده روز، به بستري از اطلاعات نگران‌كننده، تصاوير خشونت‌آميز، هشدارهاي امنيتي و تحليل‌هاي متناقض تبديل شدند. افراد حاضر در جمع خانوادگي، هر كدام از طريق گوشي موبايل خود، در معرض سيلي از اخبار فوري و اغلب تاييد نشده قرار داشتند. اين بمباران خبري، نه‌تنها بر اضطراب فردي مي‌افزود، بلكه فضاي رواني كل جمع را هم تحت‌ تاثير قرار مي‌داد. از سوي ديگر، نبايد فراموش كنيم كه جامعه‌ ايراني طي سال‌هاي اخير، بارها و بارها با بحران‌هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي مواجه شده و نوعي «استرس پس‌زمينه» به بخشي دايمي از زندگي اجتماعي تبديل شده است. اين انباشت استرس‌هاي مزمن، موجب شده آستانه‌ تحمل رواني در سطح فردي و جمعي به ‌شدت پايين بيايد. روانشناسي اجتماعي از اين پديده با عنوان «استرس تجمعي» ياد مي‌كند؛ وضعيتي كه در آن، مجموعه‌اي از فشارهاي كوچك و بزرگ، بي‌آنكه به‌ تنهايي بحراني جدي تلقي شوند، در كنار هم ظرف رواني فرد را لبريز مي‌كنند. در چنين شرايطي، حتي يك اختلاف‌نظر ساده بر سر نحوه‌ پيگيري اخبار يا مديريت مصرف آب و غذا، مي‌تواند به نقطه‌ شروع يك مشاجره بزرگ تبديل شود. 
نكته‌ مهم اينجاست كه براي عبور از چنين وضعيت‌هايي، نمي‌توان صرفا به اميد گذر زمان نشست. جامعه نيازمند بازآموزي جدي مهارت‌هاي ارتباطي و مديريت تعارض است. اكنون بيش از هر زمان ديگري تقويت مهارت‌هاي گفت‌وگو، شنيدن بدون قضاوت، مدارا با نظرات متفاوت و بازسازي ظرفيت همدلي اجتماعي، ضروري است. برنامه‌هاي آموزشي در سطح رسانه‌هاي جمعي، مدارس، دانشگاه‌ها و حتي نهادهاي محلي مي‌توانند در اين مسير نقش‌آفرين باشند. لازم است فرهنگ عمومي جامعه به‌ سمت پذيرش اين حقيقت حركت كند كه «بازگشت به جمع»، به ‌خودي‌ خود به معناي بازگشت آرامش نيست، مگر با آمادگي رواني، مهارت‌هاي اجتماعي و فضاي گفت‌وگوي سازنده. به ‌علاوه، لازم است افراد در سطح فردي هم مراقب فرسودگي هيجاني خود باشند؛ مراقب علايم خستگي رواني، تحريك‌پذيري بيش از حد و تمايل به انزوا. كاهش مصرف اخبار، مديريت زمان حضور در شبكه‌هاي اجتماعي، ايجاد زمان‌هايي براي استراحت رواني و تمرين مدارا در تعاملات روزمره، راهكارهايي ساده، اما موثر براي عبور از اين دوره پرتنشند. 
در نهايت، تجربه‌ اين دوازده روز مي‌تواند به ما بياموزد كه جامعه‌ تاب‌آور، جامعه‌اي نيست كه بحران نداشته باشد، بلكه جامعه‌اي است كه بتواند در متن بحران، روابط انساني خود را ترميم و بازسازي كند. در شرايطي كه هنوز هم سايه‌ نگراني بر سر شهر و كشور سنگيني مي‌كند، شايد مهم‌ترين وظيفه هر كدام از ما، بازسازي مهارت با هم‌ بودن، بدون افزودن بر اضطراب‌ها و تنش‌هاي يكديگر باشد. سخن كوتاه آنكه، بازگشت به جمع، بازگشت به مسووليت مشترك در مراقبت از روانِ جمعي است؛ وظيفه‌اي كه امروز بيش از هميشه به آن نياز داريم. 
دانش‌آموخته دكتري جامعه‌شناسي فرهنگي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها