• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3345 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۶ شهريور

درباره رفتارهاي عصبي كه اين روزها در كوچه و خيابان‌ها مي‌بينيم به شهر بي‌لبخند نگاه كنيم

مسعود رايگان

پياده‌روهاي شهر از چهره‌‌هاي عبوس پر شده؛ چهره‌هاي بي‌لبخند، چهره‌هاب تو در تو. انگار لبخند روي لب‌هاي مردم جراحي شده‌. كافي ‌است وقتي در شهر راه‌ مي‌روي، چشمانت را باز و خوب به مردم نگاه كني‌، آن‌وقت رنج و عصبيت را در نگاه آدم‌ها مي‌بيني. گاهي فكر مي‌كنم اگر مسوولان هم به چشم‌هاي مردم نگاه ‌مي‌كردند، خوب بود. شايد ميزان مسووليت‌پذيري‌شان بيشتر مي‌شد، شايد به درد جامعه مي‌رسيدند و مشكلات را از دوش مردم برمي‌داشتند.

كاش همه وقتي در شهر راه مي‌رويم و رانندگي‌ مي‌كنيم به صورت يكديگر دقت كنيم، شهر بي‌لبخند را ببينيم و بترسيم. كاش همه از بي‌لبخندي جامعه سرسري نگذريم و به جامعه بي‌لبخند زل بزنيم. وقتي جامعه از لبخند خالي باشد، جايگاه كينه‌ورزي، پرخاشگري و عصبيت مي‌شود. اصلا به خاطر همين است كه خشونت و پرخاشگري در جامعه زياد شده و برخورد اجتماعي مردم با هم خالي از عطوفت و معرفت شده. آدم‌ها از كنار مشكلات يكديگر به‌سادگي عبور مي‌كنند و نسبت به هم بي‌تفاوت شده‌اند. اين‌ مشكلات را هر روز در شهرها مي‌بينيم و اذيت مي‌شويم ولي نمي‌دانيم. مشكل از آنجا شروع شد كه نفهميدم داريم كمتر لبخند مي‌زنيم.

مدت‌هاست آدمي‌را اطرافم نديده‌ام كه از ته دل بخندد، طوري كه صدايش بلند باشد و از چشم‌هايش اشك بيايد. كاش هنوز كسي پيدا شود كه اين‌شكلي بخندد. جامعه بي‌لبخند فقط يكي‌ از مشكلاتي‌ است كه در شهر مي‌بينم و ناراحت مي‌شوم.

هواي آلوده، ريزگردها، مگس‌هاي سفيد، ترافيك وحشتناك و عدم برنامه‌ريزي منسجم و خيلي موارد ديگر در شهر هست كه همه با آن درگير هستيم و آزارمان مي‌دهد. وقتي ساعت يك شب سر يك‌چهارراه خلوت زن جواني را مي‌بينم كه ظرف اسپند را مي‌چرخاند تا از اين راه مقداري پول از دست راننده‌ها بگيرد، وقتي در يك پياده‌رو شلوغ و پر خطر دختر بچه‌اي را مي‌بينم كه نشسته و فال مي‌فروشد تا از اين راه مقداري پول از دست آدم‌ها بگيرد، وقتي اين صحنه‌ها و صحنه‌هايي مثل اين را در شهرمي‌بينم، ناراحت مي‌شوم. همه از ديدن اين صحنه‌ها ناراحت مي‌شويم. همه دوست داريم شهر ما خالي از اين صحنه‌هاي ناراحت‌كننده باشد.

همه دوست داريم كه شهري پر از لبخند و آرامش و خالي از دود و بوق ماشين‌ها سرو صدا و دعواي آدم‌ها و ترافيك خسته‌كننده داشته باشيم. شهري كه وقتي از خانه بيرون مي‌زنيم براي زندگي و نفس‌كشيدن در آن خوشحال و آرام و راضي باشيم.

نبايد بگذاريم لبخند شهر از دست‌مان برود و به‌جاي آن عصبيت و خشونت بيايد. بايد براي نجات شهر و رفتارهاي شهري از خودمان شروع كنيم. مردم ايران قابليت زيادي در تغيير و اصلاح دارند.

بايد از اين قابليت استفاده كرد و برنامه‌هاب منسجم و مدوني طرح‌ريزي كنيم كه بتوانيم شهري آرام و شاد داشته باشيم. تجربه نشان‌ داده در شهرهاي آرام كمتر حادثه‌هاي انساني رخ مي‌دهد. كمتر كسي پيدا مي‌شود كه قوانين يك شهر آرام و منظم را نقض كند و راه خودش را برود. افراد وقتي وارد شهري مي‌شوند كه همه‌چيز در آن منظم و آرام است، سعي‌ مي‌كنند طبق قوانين آنجا عمل كنند و خود را با آن محيط هماهنگي دهند.

بنابراين اگر زيرساخت‌هاي اجتماعي را منظم كنيم، قطعا مردم هم طبق آن عمل مي‌كنند. به‌اين ترتيب همه‌چيز سرجاي‌ خود قرار مي‌گيرد.

آن‌وقت ديگر شاهد دعواهاي خياباني نخواهيم بود، ديگر دختر فال‌فروش و زن اسپند به دست را نمي‌بينيم. ديگر از پرخاشگري‌هاي اجتماعي خبري نيست و براي هميشه فراموش مي‌شود. اميدوارم روياي شهر آرام براي ما به واقعيت تبديل شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون