اخبار
سروش صحت
راديو تاكسي روشن بود و گوينده خبر از سيل مهاجريني كه براي فرار از جنگ به سمت كشورهاي غربي در حركت بودند، ميگفت.
مردي كه روي صندلي جلو نشسته بود، گفت: «دنيا چرا اينجوري شده؟ آدمها چي ميخوان؟ چي كار ميكنن؟... چشونه؟» كسي جوابي نداد.
توي پيادهرو دو تا بچهگربه داشتند دنبال هم ميدويدند. باد ملايمي وزيد و شاخههاي درختان تكان خورد، برگي جدا شد و آرامآرام پيچ و تاب خورد و بغل سر بچهگربهها روي زمين افتاد... شايد اين اولين برگ پاييزي بود كه به زمين ميافتاد.