• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3420 -
  • ۱۳۹۴ دوشنبه ۳۰ آذر

اميدواري و نااميدي‌هاي جمعي ما ايراني‌ها در روزگار كنوني

فاصله ميان واقعيت و احساس واقعيت

احمد پورنجاتي

تفاوت معناداري در جامعه ما بين واقعيت و احساس واقعيت وجود دارد.اين تازگي هم ندارد، يعني به نظرم شبيه يكي از مشخصه‌هاي ذهنيت‌ ما ايراني جماعت شده كه فاصله واقعيت با آنچه كه بسياري از مردم تصور مي‌كنند، خيلي بيشتر از استانداردها و شاخص‌هاي شناخته شده در هر جاي ديگر جهان است.اينكه چرا چنين فاصله‌اي بين احساس واقعيت با خود واقعيت وجود دارد، موضوع مستقلي است كه بايد در بررسي و واكاوي ديگر موردتوجه قرار بگيرد.اما گمان مي‌كنم يك نتيجه بسيار مهم و سرنوشت‌ساز در اين پديده، فاصله واقعيت و احساس واقعيت، وجود دارد كه آن چيزي است كه ما از آن به عنوان نامطلوب بودن وضعيت اميد به آينده در جامعه ياد مي‌كنيم.
اين پيامد متاسفانه واقعيت دارد و تاكيد مي‌كنم اين احساس كم‌اميدي و نااميدي به آينده، احساس كاذب نيست و از جنس فاصله بين واقعيت و احساس اغراق يافته از واقعيت نيست، بلكه عين واقعيت است. البته نشانه‌ها و نمونه‌هاي درخشان و اميدواركننده‌اي از اميد به آينده ممكن است به صورت گلخانه‌اي يا حتي موردي و در مقياس نظام ارزشي افراد وجود داشته باشد. يعني ما با تك و توك نمونه‌‌هايي از انسان‌هاي بسيار اميدوار و با چشم‌انداز روشن در لايه‌هاي گوناگون جامعه روبه‌رو شويم و خرسند شويم. اما به گواهي بررسي‌هاي ميداني شاخص اميد به آينده، به ويژه در نسل جوان و حتي ميانسال جامعه ما مطلوب نيست. دلايل گوناگوني براي احساس عدم اميد به آينده مي‌توان برشمرد. به هر حال مولفه‌هاي يك زندگي مطلوب يا خوب، تاثير اصلي را در شكل‌گيري اميدواري يا نااميدي به آينده دارد. مثلا برخورداري از چشم‌انداز روشني از آينده جامعه، وجود ساز و كارها، قانون‌مندي‌ها و بستر‌سازي‌هاي مناسب و اطمينان بخش براي پيشرفت شهروندان در زندگي شخصي آنها، احساس آرامش رواني و به ويژه احساس تاثير تلاش يا كوشش در پيشرفت اميدواري آنها تاثير دارد. اينكه يك ايراني براساس مشاهدات خودش و بررسي روند پيراموني به اين نتيجه برسد كه در يك سيستم اجتماعي برخوردار ازنوعي حساب و كتاب منطقي براي رسيدن به هدف زندگي مي‌كند يا بسياري عوامل اتفاقي يا مناسبات ناسالم بر چگونگي رسيدن به هدف‌ها تاثيرگذارند، نوعي داوري يا ذهنيت را شكل مي‌دهد كه اگر اين داوري يا ذهنيت هماني باشد كه ما شاهد هستيم، يعني احساس نوعي بي‌هنجاري و نامشخص بودن و ابهام در سرنوشت آينده به طور طبيعي نااميدي، شبيه خوره به جان نظام تصميم‌گيري و رفتار آدم ها مي‌افتد.احساس بي‌تناسبي بين سياست‌ها و برنامه‌ها و عملكردهاي دولت‌ها و به خصوص تغييرات نوساني كه يكباره كاخ رويا و برنامه‌هاي آينده‌نگر اهالي يك جامعه را فرو مي‌ريزد موجب نوعي ناپايداري در نظام تصميم‌گيري و اميد به آينده شهروندان مي‌شود.
البته متاسفانه نقش هم‌افزايي خود شهروندان بر ذهنيت يكديگر هم نبايد ناديده گرفته شود. يعني گهگاه شاهد اين هستيم كه هر كسي به ديگري مي‌رسد در پاسخ به حال و احوال ساده هم پاسخي از جنس يأس، نااميدي و بلاتكليفي دريافت مي‌كند و اينكه معلوم نيست قرار است چه شود، (حتي اگر در وضعيت نسبتا پايداري باشد). اما انگار ابراز نااميدي و نارضايتي و ابهام و بلاتكليفي به نوعي تخليه رواني تبديل شده. نمي‌خواهم بگويم واقعيت نااميدكننده نيست، اما نقش تشديد فرد به فرد را نبايد ناديده گرفت. يكي از عوامل ديگري كه واقعيت اميد به آينده را هر‌روز بيش از پيش با شاخص‌هاي جهاني فاصله مي‌اندازد، نوعي به‌هم‌ريختگي در منزلت و موقعيت اجتماعي آدم‌هاست.به اين معنا كه برخلاف گذشته يعني چند نسل پيش قشرهاي اجتماعي به اقتضاي امكانات يا انتخاب‌ها يا برخورداري‌هاي متفاوتي كه داشتند به طور نسبي تكليف آينده روشني در چشم‌انداز مشاهده مي‌كردند. در جامعه كنوني ما به دليل وجود نوعي حركت‌هاي مارپيچي و گاه فنري و بدتر از همه خزنده يا آسانسوري كه باعث تغيير وضعيت يك‌شبه آدم‌ها از يك موقعيت بسيار معمولي به شرايط بسيار متفاوت از نظر برخورداري اقتصادي شده، اين احساس در ذهنيت اقشار مختلف نهادينه شده كه هيچ گاه فرصت براي رشد و آينده مطلوب فراهم نمي‌شود.
اميدواري را با روش‌هاي القايي يعني استفاده از پند و اندرز و شعر، ادبيات و دعوت به اميد نمي‌توان در جامعه تزريق كرد يا دست‌كم موثر كرد.
اگر در دنياي پيشامدرن كه ارتباطات اجتماعي سازوكارهاي بسيار محدود و عمدتا حضوري يا مشاهده‌اي داشت، چنين روش‌هايي كارآمد مي‌بود اما در وضعيت كنوني  جامعه كه در لحظه‌ همگان كه از همه آنچه اتفاق مي‌افتد يا قرار است اتفاق بيفتد آگاهي دارند، با شيوه‌هاي سنتي كمتر مي‌توان به ترويج اميد كمك كرد. البته به نظر من همچنان نقش اصلي را در افزايش نقش شاخص اميد به آينده، مجموعه دست‌اندركاران مديران جامعه بر عهده دارند. تا هنگامي كه احساس تبعيض، يك بام و دو هوايي، توجيه بي‌قانوني و عدم رعايت قانون تحت هر عنوان و ماله‌كشي رفع و رجوع كردن يا رفوكاري گريزگاه‌هاي غيرقانوني مشاهده مي‌شود، باور اميد به آينده در ذهنيت جامعه شكل نمي‌گيرد و حتي واقعيت‌هاي مثبت و خوشايند در نظام ارزشي نااميد شده، تبديل به نوعي فريبكاري يا احساس فريبكاري مي‌شود. يعني حتي برخي پديده‌هاي واقعي اميدبخش، اقدامات مثبت خوب هم در چنين شرايطي به نوعي نقشه با حساب و كتاب براي هدف‌هاي پنهان تعبير مي‌شود و  اين بدترين وضعيتي است كه ارگانيسم جامعه حتي در  ‌برابر تزريق ويتامين احساس نوعي حمله ويروسي پيدا مي‌كند.
در شرايط هژموني نااميدي متاسفانه گاه نگاه بيمار به كسي كه به او دارو يا مكمل پيشنهاد مي‌كند، ترديدآميز و نااميد مي‌شود. اين حلقه معيوب را تنها با يك شوك نمي‌توان شكست و نيازمند مجموعه‌اي اقدامات ادامه‌دار و از جنس صداقت در برنامه‌ريزي در فراهم‌سازي فرصت‌هاي برابر و به ويژه شنيدن و گفت‌وگو كردن با جامعه است.
اين فرصت نوعي احساس جدي گرفته شدن و مورد توجه بودن و مهم بودن در جامعه شكل مي‌دهد. تا هنگامي كه حتي درصدي از مردم احساس كنند كه وضعيت‌شان چه در شرايط كنوني و چه آينده، دغدغه متوليان جامعه نه در شعار كه در عمل نيست، اميد به آينده همچنان روند كاهنده خواهد داشت و همه ادبيات اميدبخش را هم كه در شب بلند يلدا مردم با هم تكرار و دوره كنند و حتي تفال به ديوان خواجه شيراز بزنند: «دايما يكسان نباشد حال دوران غم‌ مخور» تاثير لحظه‌اي خواهد داشت و نه تغيير جدي. در شاخص اميدواري همچنان بايد تغيير نگرش به آينده و اميدبخشي به جامعه را هم در روابط بين فردي شهروندان و هم به خصوص در مناسبات مديران جامعه و مردم جست‌وجو كرد؛ با ارايه نمونه‌ها و نشانه‌هاي پايدار تغيير وضعيت زندگي.
البته به گواهي تاريخ تحولات جامعه ايراني، انگار ما ايرانيان در زمره معدود ملت‌هايي هستيم كه در برهه‌هايي از نااميدانه‌ترين وضعيت‌ها دست به تصميم‌هاي بسيار بزرگ كه نشان از اميدواري‌هاي بزرگ داشته، زديم و اين يكي از رمزهاي بزرگ ماندگاري هويت ايراني شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون