• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3519 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت

نقدي بر يك يادداشت

معلمان اخلاقي فراتر از وظايف ايفاي نقش مي‌كنند

 در هفته گذشته در صفحه مدرسه روزنامه اعتماد برش‌هايي از يادداشت شيرزاد عبداللهي را به نقل از سايت صداي معلم آورديم كه واكنش‌هاي مختلفي را موجب شد. به همين منظور در ادامه اين بحث كه نظام آموزشي ما نيازمند چگونه معلمي است؟ و به مناسبت ايام بزرگداشت مقام معلم اين هفته يادداشتي از رضا نهضت يكي ديگر از فعالان رسانه‌اي حوزه آموزش و پرورش را آورديم تا ديدگاه‌هاي مختلف را در معرض داوري افكار عمومي و كارشناسان و فعالان اين حوزه قرار دهيم.

 يكم) چنان كه عالمان اخلاق روايت كرده‌اند، دو واژه قديس و قهرمان در نزد فيلسوفان اخلاق، حداقل سه معنا داشته است. در معناي اول، قهرمان اخلاقي كسي است كه با وجود مشكلات و موانعي چون زندان و شكنجه و ترس از آنها، به وظايف اخلاقي خود عمل مي‌كند و شكنجه و زندان، مانع دست برداشتن او از وظايف اخلاقي‌اش نمي‌شود؛ مثلا پزشكي كه شهري را كه به بيماري طاعون دچار شده است، ترك نمي‌كند و با وجود ترس از طاعون، همچنان به وظيفه اخلاقي خود در درمان بيماران، ادامه مي‌دهد، يك قهرمان اخلاقي است. قديس اخلاقي نيز در اين معنا، كسي است كه با وجود داشتن دلبستگي‌هاي فراوان، براي انجام وظايف اخلاقي‌اش، از همه آن دلبستگي‌ها مي‌گذرد تا وظيفه اخلاقي‌اش را انجام دهد. براي بيان اين معنا از قديس اخلاقي، از دختر جواني ياد مي‌كنند كه به خاطر مراقبت از پدر عليل و ناتوانش، از خواسته‌ها و تمايلات خود مي‌گذرد و به زندگي مشترك، با وجود تمايل فراوان، تن در نمي‌دهد و جواني‌اش را صرف مراقبت از پدر مي‌كند.
در معناي دوم، قهرمان اخلاقي كسي است كه با نوعي ورز دروني، سعي مي‌كند از ترس موانع با نوعي آرامش دروني، به وظايف اخلاقي خود عمل كند؛ همان وظايف اخلاقي‌اي كه عموم مردم، به خاطر برخي پيامدهاي آن، از انجام آنها سر  باز مي‌زنند. قديس اخلاقي در اين معنا، مانند قديس در معناي اول است، با اين تفاوت كه آن دلبستگي‌ها را به طور كلي از خود رانده است؛ مثلا دختري كه جواني‌اش را صرف مراقبت از پدر عليلش كرده، ديگر علاقه و رغبتي به زندگي مشترك و بهره بردن از جواني‌اش ندارد و يكسره به فكر انجام وظيفه اخلاقي خود است.
معناي سوم قهرمان و قديس اخلاقي، معنايي برتر و والاتر از دو معناي اول دارد. آنچنان كه عالمان اخلاق گفته‌اند، قهرمان اخلاقي در اين معنا، كسي است كه نه‌تنها ترس‌ها و نگراني‌ها، مانع انجام وظيفه‌اش نمي‌شود كه معتقد است بايد فوق وظيفه‌اش عمل كند و براي خود، حد مافوق وظيفه قايل است. قديس اخلاقي هم كسي است كه نه‌تنها دلبستگي‌هايش مانع انجام وظيفه‌اش نمي‌شود كه معتقد است بايد فوق وظيفه عمل كند. (براي مطالعه بيشتر نگاه كنيد به كتاب در رهگذار باد، ج 2-استاد مصطفي ملكيان)
البته چنان كه گفته‌اند، رسيدن به اين نوع نگاه، يعني انجام عمل فوق وظيفه، نيازمند نوعي معنويت دروني است و به صرف نگاه عقلاني، نمي‌توان به آن نايل شد. البته نمي‌توان از عموم مردم انتظار داشت كه به اين نگاه دست يابند؛ از همين رو تنها اندكي هستند كه توان چنين اعمال فوق طاقت و وظيفه را دارند و همين امر، آنها را شايسته نام قديس و قهرمان مي‌كند.
دوم) مرحوم، حميدرضا گنگوزهي، معلم 28 ساله خاشي بود، كه پانزدهم فروردين ماه امسال، جانش را براي نجات سه دانش‌آموز خود از دست داد. حميد‌رضا، معلم رسمي آموزش و پرورش نبود؛ از همان‌هايي بود كه با دستمزدهاي كمتر از حقوق مصوب كارگري، به كار مشغول بود و حتي همين مبلغ اندك را، هفت ماه بود كه دريافت نكرده بود. او مي‌توانست جانش را براي نجات سه دانش‌آموزش از دست ندهد، چرا كه گذشتن از جانش جزو شرح وظايفش نبود و كسي او را به خاطر عدم انجام آن، توبيخ نمي‌كرد. آيا دادن جان در راه نجات دانش‌آموز از وظايف يك معلم است؟ نه، نيست، اين عمل، فوق وظيفه او است. مرحوم گنگوزهي، دو فرزند هم داشت كه يكي از آنها بيمار و نيازمند مراقبت و صرف هزينه مالي فراوان است. با وجود اين موارد، گنگوزهي جوان، جانش را به پاي شاگردانش فدا كرد. در واقع، گنگوزهي هم قديس و هم قهرمان اخلاقي است؛ قديس و قهرماني كه همه جوامع انساني، به بودن آنها افتخار مي‌كنند و آنها را مايه مباهت و فخر جامعه انساني مي‌دانند.
سوم) متفكران، مهم‌ترين خصوصيت پوپوليسم را اين مي‌دانند كه خوشايند مردم را بر مصالح آنان، ترجيح مي‌دهد. اين ويژگي البته، معمولا در سياستمداران، نمود بيشتري دارد. يك پوپوليست، براي كسب راي مردم، مثلا به آنان وعده مي‌دهد كه ماهانه يك ميليون تومان به آنها بدهد، در حالي كه مي‌داند كه اين كار در نهايت و بالمآل، به ضرر جامعه و مردم تمام مي‌شود. اين كار البته ممكن است خوشايند عوام باشد اما برخلاف مصالح آنان است. در واقع پوپوليسم، همواره با عوام‌فريبي همراه است.
چهارم) در صفحه مدرسه دو هفته پيش روزنامه اعتماد، بخشي از يادداشت جناب شيرزاد عبداللهي، روزنامه‌نگار و كارشناس پيشكسوت مسائل
آموزش و پرورش، كه البته معلم بوده‌اند و اينك به كسوت بازنشستگي رسيده‌اند، منتشر شد كه به اعتقاد نگارنده، در آن مدعاهاي بدون دليل و نيز پاره‌اي داوري‌هاي غيرمنصفانه، به چشم مي‌خورد. در اين يادداشت، شيرزاد عبداللهي، بدون آوردن هيچ دليلي، در روايت منتشر شده درباره مرحوم گنگوزهي ترديد مي‌كند. وي مي‌نويسد: «روايت رسمي مرگ معلم فداكار، سوژه‌اي مناسب براي فعالان صنفي و سياسي جهت بسيج احساسي و عاطفي معلمان عليه وزير آموزش و پرورش بود.» در واقع جناب عبداللهي، با آوردن روايت رسمي، بيان مي‌دارند، آنچه درباره فداكاري مرحوم گنگوزهي منتشر شده، چندان درست نيست و روايات غيررسمي، چيز ديگري را مي‌گويند. وي در جاي ديگري از يادداشت، بارديگر قهرمان بودن آن مرحوم را زير سوال مي‌برند و مي‌نويسند: «رسيدگي به خانواده مرحوم گنگوزهي، جدا از اينكه دانش‌آموزي را نجات داده يا نداده باشد، و قهرمان بوده يا نبوده، اقدامي ارزشمند و انساني است.» در واقع ايشان، همچنان در روايت منتشرشده از فداكاري مرحوم گنگوزهي، ترديد مي‌كنند. شايد گفته جناب عبداللهي درست باشد و روايت رسمي منتشر شده، چندان قابل اعتماد نباشد، اما وي بايد براي رد كردن روايت رسمي، دليل خود را ارايه كند؛ بدون دليل كه نمي‌شود مدعايي را اثبات كرد و از ديگران خواست كه آن روايت را بپذيرند. چنان كه جناب عبداللهي مي‌دانند، مدعاي بدون دليل و اصرار بر آن، غيراخلاقي است؛ به خصوص كه بدون هيچ دليلي، عمل معلمي را كه اينك، در جاي قديس و قهرمان نشسته است، زير سوال ببريم. تاسف‌بار‌تر اينكه ايشان، ابراز احساسات كساني را كه با سرودن اشعاري در وصف اين قهرمان و قديس، زبان به تحسين وي گشوده‌اند، زير سوال مي‌برند و مي‌نويسند: «يك فعال صنفي نوشت: «معلمي در صفر مرزي، اما بر بلنداي بي‌نهايت عشق - نمي‌دانم دودل بودي يا نه، ديوار كه آوار مي‌شد، دودل بودي يا دل يك دله كرده بودي... و آخرين تير تركشت را همان جا كشيدي... در مرز ميان زيستن و زنده بودن، زندگي جاويد را برايت رقم زد، نامت بلندآوازه و جاويد باد.» اين لحن حماسي هم‌راستا با تبليغات وزارتخانه بود.»
آيا ابراز احساسات براي يك قهرمان و قديس، عملي غير اخلاقي است كه جناب عبداللهي را به اعتراض و كنايه وا داشته است؟ مگر نه اينكه در همه ادبيات جهان، قديس‌ها و قهرمانان اخلاقي، مورد تحسين و بزرگداشت بوده‌اند؟ در جاي ديگر، در يك داوري عجيب، حضور علي اصغر فاني، در خاش و دلجويي‌اش از خانواده گنگوزهي را، عملي پوپوليستي مي‌خوانند و مي‌نويسند: «[فاني]در قضيه خاش از الگوي حاجي‌بابايي استفاده كرد و اجازه نداد رسانه‌ها و فعالان صنفي، ميدان‌دار شوند. فاني مزه سياست‌هاي پوپوليستي را چشيد و ممكن است شيريني آن در دهانش مزه كند.» و باز مي‌نويسند: «[فاني]گاهي مثل قضيه خاش بر موج حادثه سوار مي‌شود. معلوم نيست كه فاني مجذوب سياست‌هاي پوپوليستي مي‌شود يا راه خود را ادامه مي‌دهد؟»
داوري جناب عبداللهي حيرت‌آور است. معلوم نيست ايشان چه معنايي از پوپوليزم درك مي‌كنند، كه عمل انساني علي اصغر فاني را، اقدامي عوام فريبانه، موج سواري و مصداق پوپوليسم، برمي‌شمارند؟ گويا انجام هر عمل انساني و اخلاقي از نگاه ايشان، مصداق پوپوليسم است!
در بخش ديگري از اين يادداشت، كه البته در روزنامه اعتماد نيامده است، اين گونه داوري مي‌كنند: «هرچه وضعيت جامعه‌اي نا‌بسامان‌تر و مردم بي‌سوادتر باشند و افراد از زير بار انجام وظايف و تكاليف معمولي خود فرار كنند، «قهرمان»‌ها خريدار بيشتري دارند، مردم عادي و ناتوان قهرمان مي‌سازند تا كمبودها و ناتوانايي‌هاي خود را در وجود او ببينند.»
در واقع، از نگاه جناب عبداللهي، وصف قهرمان‌ها و قديس‌هاي اخلاقي، متعلق به مردم بي‌سواد يا كم‌سواد است و فرهيختگان جامعه براي اين قهرمانان ارزش و اعتباري قايل نيستند! جناب شيرزاد عبداللهي، توجه ندارند كه قهرمان و قديس اخلاقي، فوق وظيفه‌اش را انجام داده است؛ نه اينكه در انجام وظايف حرفه‌اي‌اش، اهمال و سستي كرده باشد. گويي در نگاه ايشان، يك معلم، يا حرفه‌اي است يا قهرمان و اگر قديس و قهرمان شد، به اين معناست كه در انجام وظايف حرفه‌اي خود ناتوان بوده است!حرفه‌اي بودن در مقابل قهرمان بودن نيست كه جناب شيرزاد، قايل به اين دوگانه شده‌اند و ميان قهرمان بودن و حرفه‌اي بودن، تقابل مي‌نهند.
موضوع به اين جا ختم نمي‌شود؛ جناب عبداللهي در انتقاد به كساني كه روز كشته شدن مرحوم خشخاشي، معلم فقيد بروجردي، را به عنوان روز نفي خشونت اعلام كرده‌اند، مي‌نويسند: «اين يك حادثه استثنايي بوده كه طرح آن در جامعه بيش از حد تحريك‌كننده است و‌اي بسا به برخي دانش‌آموزان راه خلاص شدن از دست معلمان سختگير يا بداخلاق را نشان دهد و از اين نظر نوعي ترويج خشونت است.»
در واقع جناب شيرزاد، به طور غيرمستقيم، مرحوم خشخاشي را انساني سختگير و بداخلاق معرفي مي‌كنند كه البته اين داوري، عجيب و حيرت آور است. مطابق اخبار منتشر شده، دانش‌آموزي كه به قتل مرحوم خشخاشي مبادرت كرده است، از لحاظ رواني داراي مشكل بوده است و همين امر، او را از مجازات اعدام، رهانيده است. جناب شيرزاد با كدام علم، اينگونه درباره اين معلم فقيد داوري مي‌كنند؟ آيا او را از نزديك مي‌شناختند؟ با او مراوده‌اي داشتند؟بعيد است كه اين‌گونه بوده باشد. در جاي ديگر درباره معلمي كه پاي خود را از دست داده است، مي‌نويسند: «مدتي پيش در رسانه‌هاي مجازي از معلمي كه طبق پرونده پزشكي بر اثر بيماري «برگر» پايش را قطع كرده‌اند قهرمان ساختند و نوشتندكه در راه بازگشت ازمدرسه در ميان كوه‌هاي سر به فلك‌كشيده فلان استان برفگير شده و يكي از پاهايش دچار سرمازدگي شده است.» جناب شيرزاد پرونده پزشكي اين معلم را ديده‌اند؟ با دكتر‌هاي معالج وي گفت‌وگويي داشته‌اند؟ مطمئن هستند كه وي در ميان برف‌ها گير نكرده بود؟ اين گونه فتوا دادن و داوري كردن، بدون آگاهي از همه جوانب قضيه، به نظر اخلاقي و منصافانه نيست.
پنجم) بدون شك، صنف معلمي، مانند همه اصناف ديگر، زشتي و زيبايي‌هاي خود را دارد. در كنار گذشت‌ها و فداكاري‌ها و زحمات عده‌اي، قطعا معلماني هم هستند كه ممكن است از وظايف حرفه‌اي خود تخطي كنند و كم‌فروشي كنند و آنچه را كه شايسته نام معلمي نيست، انجام دهند، اما آيا اين زشتي‌ها مگر فقط در صنف معلمان است؟ همان طور كه مبالغه در ستايش نام معلم و چشم بستن بر زشتي‌ها و خطاهاي عده‌اي و توجيه آن، بد و ناپسند است، چشم پوشيدن از زيبايي‌هاي موجود صنف معلمي، غيراخلاقي و نامنصفانه است. و بدبخت ملتي است كه قهرمانان و قديس‌هايش را، كه نمونه‌هاي اعلي و والاي انسانيت‌اند، كوچك و خوار بشمارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون