ارزش آشكار شدن حقيقت
كريم ارغندهپور
گزارش چيلكوت در محكوميت نقش بريتانيا در جنگ عراق نه فقط در ابعاد داخلى بلكه در سياست بينالملل هم بسيار مهم است. خلاصه تحقيق او اين است كه تصميم تونى بلر- نخستوزير وقت- در ورود به جنگى كه منجر به كشتار و ويرانى گسترده شده نه تنها فاقد استنادات درست بلكه پيش از طى شدن راههاى موجود براى اجتناب از جنگ بوده است. برداشت اصلى از سخن چيلكوت اين است: اين تصميم بلر نه تنها خلاف منافع ملى بريتانيا بلكه عليه حقوق انسانى هم بوده است. تونى بلر البته بلافاصله از خود دفاع كرد ولى او هيچ حرف تازه اى نداشت و مثل همه ورشكستگان تاريخ -وقتى وحشتزده خود را در معرض قضاوت عمومى مىبينند- سخنش تركيببندى كلماتى بود كه خود را به نوعى از آن گرداب مهلك نجات دهد. در حالى كه چنين امكانى هيچوقت نبوده و صد البته حالا هم نيست. كلام بيرون مىآيد ولى فاقد كارآيى است، حرفى زده ميشود ولى كسى ديگر برايش تره هم خُرد نمىكند. در واقع فرد در قدرت اگرچه ممكن است خودش در ابعاد قدرتش متوهم باشد ولى هيچوقت امكان كنترل نحوه قضاوت عمومى بر خود را نخواهد داشت. اصولا مكانيسم داورى عمومى متفاوت است و دقيقا همانجاست كه قدرت را به چالش بزرگ ميكشد. فكر مىكنيد علت اوليه انجام تحقيق چيلكوت و نمونههاى تاريخى ديگر از كجا آمده؟ از همين فشار افكار عمومى كه حاكميت را نهايتا به اصالت حقوق عمومى واداشته است. بگذريم! تونى بلر پريروز آسمان و ريسمان را در توجيه تصميم اشتباهش به هم بافت. همه حرفش اين بود كه جهان بدون صدام بهتر است. من تفاسيرى چند در ارتباط با اين خبر خوانده يا ديدهام. باور كنيد حتى يك نفر را هم نديدهام كه از سخنان بلر برداشت مثبتى كرده باشد. سخنان او براى من تداعىكننده موشى است كه در تله تنگى گير افتاده و مدام خود را به در و ديوار ميزند بلكه راه فرارى بيابد. اصولا بازنده قدرت وضعش از اين بهتر نيست. زندگى سياسى تونى بلر با اين گزارش براى هميشه تمام شده، او حالا يكى از چهرههاى تاريك تاريخ سياسى معاصر بريتانيا و بزرگترين ضربه زننده به حزب كارگر و همه اعضا و طرفدارانش است. گذشته از اينها و از آن مهمتر حالا تونى بلر- نخستوزير اسبق بريتانيا- در مظان شديدترين اتهام بشرى يعنى «جنايت جنگى» است. او در صورت شكايت دولت عراق در دادگاه بينالمللى و در صورت شكايت خانوادههاى كشتهشدگان بريتانيايى در داخل كشورش محاكمه ميشود. اين دقيقا نقطهاى است كه به اهميت آن در ابتداى يادداشت اشاره كردم. اينكه بالاخره قدرت در هر سطحى بداند مصون از پاسخگويى نيست و امكان تحقيق و طرح اتهام درباره او هست و دوم اينكه حقيقت يابى -گيرم پس از 13 سال از آغاز جنگ- وجود دارد. من واقعا نمىدانم اين پرونده مهم از اين سطح جلوتر خواهد رفت يا به هر دليلى در همين جا متوقف خواهد شد ولى اگر راستش را بخواهيد فكر ميكنم آنچه تا همين حد اتفاق افتاده از بقيهاش مهمتر است: آشكار شدن حقيقت در ابعاد بسيار بزرگ- با همه هزينههاى اجتنابناپذيرش- از مجازات يك يا چند فرد مهمتر و تا حد زيادى بازدارنده تكرار آن در آينده است. نه آنكه مجازات لازم نيست -حتما هست- ولى سخنم اين است كه ارزش آشكارشدن حقيقت از آن مجازات مهمتر است. خيلىها گفتهاند قدرت، ملازم خشونت است. اين سخن توجيه خودسرى و بيمسووليتى است. اگر قدرت با اهرم هاى مختلف مهار نشود فاجعهآفرين است. الزام به پاسخگويى مهمترين قيدى است كه قدرت را از گسيختگى ميرهاند. فراموش نكنيم تونى بلر همه امكانات كشورش را براى يك جنگ توجيه نشده در حالى به امريكا سپرد كه بريتانيا مدعى يك سيستم سياسى پارلمانى قوى -غيروابسته به يك شخص- است. گزارش چيلكوت كيفرخواست اين پارادوكس است، كيفرخواست نظام سلطه هم هست. چراغى است كه در مقطع كوتاهى بر قدرت لگام گسيخته ميتاباند. تاكيدى بر اهميت توقف اشتباهات جبرانناپذير و خانمانسوز است. همين اندازه كه چنين گزارشى امكان وقوع و انتشار دارد خوب است.