زير پوست شهر چه خبر است؟
علي شكوهي
«چند روزی است در فضای مجازی عكسي دست به دست میشود و نشان میدهد که پوشیدن کفش پاشنه بلند برای مردان، سوغات جدید شبکههای ماهوارهای و بنگاههای مد و فشن برای جوانان ایران است. در این عکس ۲ مرد جوان در یک فروشگاه زنجیرهای داخلی مشغول خرید هستند و کفش پاشنهبلند یکی از آنان سوژه جدید شبکههای اجتماعی شده است. سوغاتی که وقتی کنار پدیدههای دیگری چون تتوی خط ریش، کاشت تهریش و برداشتن زیر ابرو قرار میگیرد، مجموعهای مضحک اما قابل تأمل از خواب جدیدی که برای جوانان ایرانی دیدهاند، میسازد».
احتمالا بسياري از عزيزان اين خبر را خواندهاند و آن عكس را هم ديدهاند ولي يك سوال مهم در اين باره مطرح ميشود كه آيا اين مساله را به همين شكل بايد تحليل كرد و فقط «شبكههاي ماهوارهاي و بنگاههاي مد و فشن» را بايد مقصر دانست؟ آيا اين پديده و موارد مشابه آن بهتازگي در كشورمان ايجاد شده يا سالهاي طولاني است كه رفتارهاي ناسازگار با فرهنگ ملي و مذهبي خودمان را آن هم به صورت وسيع شاهديم؟ در اين كه رسانههاي خاص درصدد الگوسازي از سبك زندگي غيرايراني و غيراسلامي هستند ترديدي نيست اما چرا ميزان مقاومت داخلي جامعه ما اين همه كاهش و اثرگذاري از بيرون افزايش يافته است؟ خلاصه آنكه آيا با فحش دادن به ديگران ميتوانيم وضعيت موجود خودمان را تبيين و راهكارهاي مناسب و سازگار با سبك زندگي ايراني- اسلامي را استخراج كنيم كه مقبول افتد و رواج يابد؟
واقعيت اين است كه به دلايل مختلف بخشي از جامعه كه جمعيت بزرگي را هم تشكيل ميدهد، با آنچه ما ميپسنديم ميانهاي ندارد و به سوي اموري ميل پيدا كرده است كه ما نميپسنديم. در اين باره تامل در چند نكته زير را ضروري ميدانم:
اول- در سالهاي قبل از انقلاب نسل جوان عليرغم تبليغات رسانهاي و فرهنگ غيراسلامي ترويج شده در جامعه، به سوي ارزشهاي ديني سوق پيدا كرد و تحول در درون و در جامعه را رقم زد. اصليترين دليلش اين بود كه در آن زمان پيام دين جذاب بود و متفكران مسلمان با معرفي اسلام مبارز و انقلابي و آزاديخواه و عدالتطلب و انساني، نسل جوان را با دين و ارزشهاي متعالي آن آشنا كرده بودند.
دوم- انقطاع فرهنگي و شكاف بيننسلي در جامعه ما غوغا ميكند و نسل ما نتوانسته است ارزشهاي مورد قبول خود را به نسل بعدي منتقل كند. ارزشهاي ديني و فرهنگ ملي صرفا در نسل با «هويت» بروز و ظهور بيروني پيدا ميكند و در عمل و رفتار آنان تجلي مييابد. از نسلي كه هويت فرهنگي خود را از دست داده و قهرمانان و الگوها و ارزشها و ايدهآلهاي آن تغيير كرده و دگرگونه شده، انتظار ديگري بايد داشت. بخش بزرگي از نسل جوان جامعه ما از گذشته فرهنگي خودش بريده و از ما مايوس است. نسل ما با انقلاب و جنگ و ارزشهاي عجين شده در آن زندگي كرده است ولي آنچه براي ما «زندگي» بود براي اين نسل تازه، «تاريخ» است و هيچ پيوندي با زندگي ما احساس نميكند. از اين نسل انتظار داريم كه تحت تاثير الگوي رفتاري ديگران قرار نگيرد؟
سوم- عملكرد يك حكومت بيشترين تاثير را در جذب يا دفع نسل جوان دارد و طبعا كاركرد يك حكومت به نام دين، ميتواند گرايش به دين را در اين نسل تقويت يا تضعيف كند. اگر قادر به تامين معيشت مردمش باشد و نسل جوان را از نظر حل مسائل عادي مورد نيازش اقناع كند، حتما گرايش به ارزشهاي مورد قبول خود را تسهيل خواهد كرد اما وقتي نسل جوان در عمل شاهد تامين نيازهاي اوليه خودش نيست و همزمان در معرض معرفي و تبليغ الگوهاي فرهنگي و سبك زندگي ديگران قرار دارد، طبيعي است كه از ما فاصله بگيرد. هميشه گفتيم كه اگر «مساله»هاي نسل جوان حل نشود، حتما به حجم «سوال»هاي اين نسل افزوده ميشود و كار جذب آنان به الگوهاي فرهنگي خودي سخت و سختتر خواهد شد.
چهارم- جواني را فاصله ميان شروع بلوغ جنسي تا پايان حل مشكلات مربوط به كار و مسكن و ازدواج تعريف كردهاند و اين در كشور ما يعني بخش بسيار بزرگي از جمعيت. متاسفانه از يك طرف به دلايل مختلف شاهد بلوغ زودرس در فرزندانمان هستيم و از آن طرف، تا بعد از 30 سالگي هم مشكلات اصلي جوانان ما حل نميشود. طبعا اين جمعيتي كه در سن 12 تا 32 سالگي قرار دارد، آنقدر در وضعيت كشور تاثيرگذار است كه نميتوان از آن غافل بود ولي متاسفانه نوع برخورد ما با اين نسل به گونهاي است كه نه «دست پر» داريم و نه «روي گشاده» و به همين دليل، بخشي از جامعه جوان ما به لجبازي و حركتهاي اعتراضي ضدفرهنگي روي آورده است و عمدا بهگونهاي عمل ميكند كه با هنجارهاي مورد قبول جامعه و بهخصوص حكومت در تعارض باشد. در اين وضعيت بيتدبيري در مواجهه با اين نسل هم بر مشكلات ميافزايد كه يك نمونه آن برخوردهاي فيزيكي بيپشتوانه نظري و تجربي با معضلات اين نسل است.
مختصر اينكه نسل جوان امروز ما خيلي بدشانس است. ما وقتي ميخواستيم با جامعه و حكومت و مدرسه و خانواده درگير شويم سر از كتابخانه و مسجد و محافل مبارزاتي در ميآورديم ولي اين نسل در اعتراض به وضع موجود، به سوي مسائلي ميرود كه پيش و بيش از ديگران، به خودش ضرر ميزند و از هويت اسلامي و ايرانياش فاصله ميگيرد. با اين حال ما مقصريم يا اين نسل دينگريزي كه هر روز از ما دورتر ميشود؟