بخش سيوسوم و پاياني خاطرات مديريت راديو در دهه شصت
به وقت خداحافظي
محمدعلي ابطحي
سال ۱۳۶۷، آخرين سال من در مديريت راديو بود. در آن ايام طرح بازنگري قانون اساسي مطرح شده بود. امام طي حكمي معدودي از افراد حقيقي و حقوقي را انتخاب كردند كه در موارد مشخصي نسبت به قانون اساسي بازنگري شود. يكي از آن موارد كه در امريه امام خميني تاكيد شده بود، تغيير مديريت در صدا و سيما بود. در قانون اساسي جديد و پس از بازنگري رييس سازمان، مسوول اجرايي شد و شوراي سرپرستي حذف شد. شوراي سرپرستي نمايندگان سه قوه بودند كه توسط دولت و مجلس و قوه قضاييه انتخاب ميشدند و آنها به مديرعامل صدا و سيما حكم ميدادند. با حذف شوراي سرپرستي، رياست سازمان از وليفقيه حكم ميگرفت. اين خبر براي مجموعههايي كه با دفتر امام نزديك بودند و براي آقاي هاشمي مدير عامل هم خوشايند بود. گرچه كلا خيلي از قوانين به تناسب شرايط آن زماني نوشته ميشود و جريانهاي سياسي به خاطر در دست داشتن فلان قوه، هرم قدرت را به سوي آن قوه يا دستگاه ميكشاندند و وقتي بنا به هر دليلي آن قوه و مجموعه از زير نظر همانديشان خودشان خارج ميشد، چندين برابر شرايط عادي آسيب ميديدند. در هرحال قرار گرفتن بهزودي صدا و سيما در اختيار مستقيم ولايت فقيه و قوت گرفتن بيشتر خاندان هاشمي و بيت امام ميتوانست به صورت طبيعي يك دست كردن صدا و سيما هم در دستور باشد. در همان سالها اختلافات بيت امام و آقاي هاشميرفسنجاني با مرحوم آيتالله منتظري هم به صورت پنهاني بالا ميگرفت. نگراني اينكه بعد امام چه گروهي حذف شود، مساله را جديتر ميكرد. همه اينها باز به صورت نامريي در صداوسيما مطرح بود. در همان سالها چارت صدا و سيما هم نوشته شد و براي اجرا ابلاغ شد. در چارت جديد مدير راديو، ديگر معاون رييس سازمان نبود. مثل اول انقلاب، در حوزه محتوايي معاون سياسي و برونمرزي و برنامهها قرار داشت. عملا در اين چارت درجه اداري مدير راديو از معاونت به مديركلي تنزل مييافت. آقاي مهندس مهدي حجت معاون برنامهها شده بود. حوادث سياسي به سمتي رفت كه من عملا در جبههاي قرار گرفته بودم كه هم با بيت آيتالله منتظري و هم دفتر امام رفت و آمد داشتم و از سوي ديگر تغيير چارت صدا و سيما، باعث شده بود كه ديگر مثل گذشته در جلسات مختلف نگويند جايگزيني براي من وجود ندارد. در همان اوايل سال ۶۷ آقاي خاتمي كه وزير ارشاد بود دعوت به همكاري كرد. اما فكر ميكردم بايد تا آخر در صدا و سيما بمانم. 10 سال در آن موقعها خيلي بود. كي فكر ميكرد پستهاي سه، چهار دههاي هم ميتواند وجود داشته باشد. نهايتا بعد از اينكه معاونت برنامهها تشكيل شد، از يكسو من زير بار آن نميرفتم. از سوي ديگر بالاخره تشكيلات بود و بايد اجرا ميشد. آقاي حجت هم طبق مسووليتي كه داشت حكم مديريت راديو را به من داد. نهايتا به بهانه احترام به من كه سطحم، مدير كلي نيست و بايد معاون سازمان باشم، به پيشنهاد آقاي محمد هاشمي، مديرعامل سازمان صدا وسيما در تاريخ ۱۲شهريور 1367 به عنوان معاون سازمان صدا وسيما در امور برونمرزي منصوب شدم. برونمرزي به برنامههاي راديويي ميپرداخت كه با موج كوتاه راديويي به زبانهاي ديگر پخش ميشد. البته مهمترين كارش عليه رژيم صدامحسين در جنگ ايران و عراق بود و بيشتر كارمندان آن هم عراقيهاي بازگردانده شده از عراق بودند. البته به خاطر حوادث خونين مكه در سال ۶۶ كه تعداد زيادي ايراني در مكه شهيد شدند، بخش عمدهاي هم عليه عربستان سعودي بود و برنامه ويژهاي با عنوان راديو برائت داشت كه مستقيما عليه آلسعود بود. اما از ابتدايي كه به آن معاونت رفتم علاقهاي به آن پيدا نكردم. در همان ايام كه برونمرزي بودم آقاي خاتمي كه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي بود، من را دعوت به كار كرد براي معاونت بينالملل ارشاد. آن موقع سازمان فرهنگ و ارتباطات به وجود نيامده بود و كل رايزنيهاي فرهنگي زير نظر ارشاد و معاونت بينالملل آن بود. با حضور سه ماهه از معاونت برونمرزي استعفا كردم و در تاريخ ۱۲ دي ماه 1367 به حكم آقاي سيدمحمد خاتمي، وزير ارشاد وقت، معاون بينالملل آن وزارت شدم. قبل از من مصطفي تاجزاده معاون بينالملل بود. در دوران پنج سالهاي كه در دهه شصت مدير راديو ايران بودم تلاش زيادي كردم كه بخشهايي از آن را در اين سلسله نوشتهها آوردم. از همه همكارانم كه اكثرشان هنوز آن دوران راديو را دوران خوب راديو ميدانند، تشكر ميكنم. به طور مشخص از آقاي محمد هاشمي رفسنجاني تشكر ويژه دارم كه با سعهصدر و مردانگي از كارهاي من حمايت كرد و فضا را براي كار، مردانه گشود و خدمات زيادي به فرهنگ كشور در آن سالهاي سخت انجام داد.
از خوانندگان و مسوولان روزنامه اعتماد هم تشكر ميكنم بهخصوص از سركار خانم نازنين متيننيا، مسوول صفحه آخر روزنامه كه هم ايده نوشتن اين خاطرات را ارايه كرد و هم مشوقم بود كه آن را ادامه دهم.