عكسنوشت
گاهي اوقات خبرها شبيه قصه ميمانند؛ قصهاي كوتاه با يك قهرمان بزرگ كه انگار در صندوقچه تاريخ مانده و به يك بهانه ساده به گوش ما رسيده. قصهاي شبيه قصه اين مادربزرگ كه در عكس ميبينيد. پيرزن دوستداشتني كه يك راديو كوچك كنار دستش است و در عصر تكنولوژي، سالهاي سال دلخوش به راديويي قديمي بوده تا خبري از پسرش بگيرد. پسري كه فرمانده دفاع مقدس است و سالهاي سال مفقودالاثر. مادربزرگ سالهاي سال دكمههاي اين راديو را ميچرخانده تا شايد خبري از پسرش برسد و بالاخره بعد از اينهمه سال، وقتي پيكر پسر را پيدا ميكنند، راديو را كنار ميگذارد. خبر واقعي است، قصه نيست، افسانه هم نيست. خبر داستان زني است كه سالهاي سال رد دستانش به اميد روي دكمههاي يك راديوي قديمي نشسته و حالا ديگر چشم انتظار نيست.