به دنبال عدالت در قافيه
«عقده عدالت» واژهاي است كه شاعر براي توضيح خودش پيدا كرده بود. واژهاي كه به واسطه آن روايت ميكرد چرا در اين گوشه جهان ايستاده و شعرهايش مردمان را درگير ميكند.
ميگفت: «من «عقده عدالت» دارم، هركس قافيه را ميشناسد، عقده عدالت دارد. قافيه دو كفه ترازو است كه خواستار عدل است... » تا به راحتي توضيح دهد كه چرا شعر ميگويد و چرا در شعرهايش به دنبال نگاهي اجتماعي و تغييردهنده است.
او شعر را نتيجه بيتابي انسان در لحظاتي كه شعور نبوت ميتابد، ميدانست و همين شد كه همچنان بعد از گذشت بيست و شش سال از مرگ شاعر، ميشود ديد كه نسل جوان شعرهايش را مرور ميكنند و در دنياي موسيقي با صداي خوانندههاي نسل خود، ترانهوار زمزمه از سر ميگيرند. مهدي اخوان ثالث، چنين شاعري است. شاعري كه در كنار احمد شاملو شاگرد نيما بود و سالهاي سال همراه با انتشار اشعارش، مقالههاي اجتماعي، سياسي و تحليل ادبيات نوشت.
شاعري كه ديوانهايش همچنان در فهرست پرفروشهاي كتابهاي شعر ايراني است و نه تنها موفق شد شاعران همنسل خود را تحتتاثير قرار دهد و در نسل خود رفاقتهايي عجيب و تاريخي بسازد، موفق شد سالهاي سال بعد از مرگ همراه ايرانيها بيايد و نه خودش و نه اشعارش از خاطرهها محو نشود. امروز، تاريخ 4 شهريور سال 95، سالروز درگذشت مهدي اخوانثالث است.