«فضاهاي عمومي و ذهنيت پولي» در سخنراني عباس كاظمي
شهرهاي كوچك
در دل شهرهاي بزرگ
عاطفه شمس
عباس كاظمي، پژوهشگر و استاد جامعهشناسي در پانزدهمين نشست از سلسله نشستهاي ايرانشهر با موضوع «فضاهاي عمومي شهري و ذهنيت پولي» با اشاره به تحقيقاتي كه نشان ميدهد مسائل مالي به نوعي ذهن ما را احاطه كرده است، ميگويد كه اگر از گرفتاريهاي فردي به گرفتاريهاي جمعي و شهر پل بزنيم گويا بخشي از اين احساس به اين برميگردد كه شهرها ما را گرفتار ميكنند. وي معتقد است وقتي از بار عمومي بودن فضاهاي عمومي كاسته ميشود، مرزبندي و تمايزگذاري در آنها زياد ميشود و نوعي عقلانيت خاص را بر فضا حاكم ميكند كه سوددهي بيشتر، معيار كارآمدي آنها خواهد بود. كاظمي با تاكيد بر اينكه فضاهاي عمومي بايد تخيل سياسي و عاطفي افراد جامعه را تقويت كنند، ميگويد كه در حال حاضر، فضاهاي شهري ما، اين دوگونه تخيل را به عقب ميرانند و به جاي آن، تخيل پولي و مالي را جلو برده و ذهنيت گرفتار بودن را در ما بازتوليد ميكنند.
نشست فوق اخيرا در خانه گفتمان شهر ومعماري (خانه وارطان) برگزار شد ه بود. متن كامل سخنراني اين استاد جامعهشناسي را در ادامه ميخوانيد.
چرا گرفتاريم؟
بهتر است از مفهوم گرفتاري شروع كنم كه در زندگي روزمره ما تقريبا يكي از پربسامدترين مفاهيم است و هرچه بيشتر در تهران زندگي كنيم احساس گرفتاري بيشتر به ما دست ميدهد. اما چه چيزي در تهران وجود دارد كه اين همه ما را به خود گرفتار ميكند؟ يكي از راههاي شناخت سنخ و ريشه اين گرفتاري، توجه به اين نكته است كه گرفتاري خود را بيشتر به چه عواملي ارجاع ميدهيم و اغلب نيز ريشه اين گرفتاريها به مسائل مالي و پولي ما مثل مسكن، كار و امثال آنها باز ميگردد. اما از دو دريچه ميتوان تامل بيشتري روي اين موضوع داشت؛ در يك تحقيق ملي درباره نگرشها و رفتارهاي مردم ايران كه متعلق به سال 94 است و به صورت پيمايشي در كل كشور انجام گرفته، پرسيده شده است كه مهمترين دغدغه و نگراني شما چيست؟ تحليل پاسخها نشان ميدهد كه اولويت اول 60 درصد از مردم به دغدغههاي شغل، مسكن، بيكاري، فقر و مسائلي نظير اينها برميگردد. بنابراين، ميتوان نتيجه گرفت كه مسائل مالي به نوعي ذهن ما را احاطه كرده است و اگر از اين گرفتاريهاي فردي به گرفتاريهاي جمعي و شهر پل بزنيم گويا بخشي از اين احساس به اين برميگردد كه شهر ما را گرفتار ميكند. فضاهاي شهري و سياستهاي شهري به گونهاي است كه ما را از اين زاويه دغدغهمند ميكند. پيمايشهاي جهاني كه به خوشبختي و شادي ميپردازند، نشان ميدهند كه در همه كشورها احساس شادي و خوشبختي معلول تمكن مالي نيست. كشورهايي وجود دارند كه از ما فقيرترهستند ولي در احساس شادي و خوشحالي ردههاي بالاتري را نسبت به ما دارند. اما چه چيزي سبب ميشود كه صرف نظر از خوب يا بد بودن وضع مالي، هميشه احساس ميكنيم حال خوبي نداريم و گرفتار هستيم. در واقع، اين طرح مساله ما است.
مالها، معرف هويت شهر
طي يك سال گذشته من روي ايده مالي شدن شهر كار كردهام و آن را با مفهومي به نام مال - در معناي فارسي و انگليسي (Mall) آن- و منال گره زدهام. وقتي از مالي شدن شهر صحبت ميكنيم بايد به هر دو قسم واژه (Mall) بپردازيم. در وجه اول، طي چند سال اخير، به لحاظ كمي، مجتمعهاي تجاري يا مالها معنادهنده مناطق مختلف شهر تهران شده و جايگاه مهمي پيدا كردهاند. بهطوري كه فضاي شهري به واسطه مال نشانهگذاري شده و ممكن است به جايي برسيم كه مالها معرف هويت شهر باشند. اما وجه دوم، اين است كه مالها به جاي شهر مينشينند -در وجه اول، مالها بخشي از شهر بودند- يعني من براي پر كردن اوقات فراغت، غذا خوردن، فيلم ديدن و... وارد مراكز خريد ميشوم. در واقع شهرهاي كوچكي ميشوند در دل شهرهاي بزرگ. جنبه اول مفهوم مالي شدن را با مفهوم عمومي شدن فضاي خصوصي توضيح ميدهيم. اتفاقي كه در اواخر دهه 80 و دهه 90 در تهران رخ داده و البته اتفاقي جهاني است، ساخته شدن مراكز خريد چند منظورهاي است كه علاوه بر مركز خريد بودن محل تفريح و ورزش نيز هستند و اين نشان ميدهد كه فضاهاي تجاري درحال نيمه عمومي يا
شبه عمومي شدن هستند و دليل آن نيز اين است كه درشهرهايي مثل تهران كه فضاي عمومي كمي وجود دارد، شهرداري از اين فرآيند استقبال ميكند. اگرچه اين فرآيند به ما اجازه ميدهد كه با آزادي در مراكز خريد زمان فراغت خوبي داشته باشيم اما نبايد فراموش كنيم كه هرگز نميتواند جاي مراكز عمومي را بگيرد. زيرا فضاي كاملا بستهاي است، نظارت روي آن وجود دارد و در عين حال، اين فضا به نحوي با قواعد مركز خريد و صرف پول گره خورده است و طبقاتي از اجتماع ممكن است نتوانند از آنها استفاده كنند.
عموميت زدايي از فضاهاي عمومي
يكي از نگرانيهايي كه بابت گسترش فضاهاي تجاري
در شهر تهران وجود دارد -كه البته سياست شهرداري نيز بر گسترش اين فضاها و دادن وجهه عمومي، فرهنگي و فراغتي به آنها است- اين است كه شهرداري از مسووليت خود براي توسعه فضاهاي عمومي فارغ از مراكز تجاري، شانه خالي كند و فضاهاي عمومي به فضاهاي تجاري
شبه عمومي تقليل پيدا كند. اما بخش دوم پديده مالي شدن، اين است كه چگونه رواج فضاهاي عمومي در فضاهاي تجاري و غيرعمومي محقق ميشود و ما اسم آن را تجاري شدن فضاهاي عمومي ميگذاريم كه از بعد اول، يعني عمومي شدن فضاهاي تجاري خطرناكتر است. در بعد اول، جنبههاي مثبت نيز وجود دارد و نگراني اين است كه ما ديگر به سراغ فضاهاي عمومي نرويم اما در بعد دوم، فضاي عمومي ما به سمتي برود كه گويا درآمدزايي در آنها يك ضرورت است و حضور در آنجا مستلزم پول خرج كردن است. هر دو وجه عمومي شدن فضاهاي تجاري و تجاري شدن فضاهاي عمومي خطرناك هستند و در آنها ما با پديدهاي به نام عموميت زدايي از فضاهاي عمومي در شهر تهران
رو به رو هستيم. نمونه آن پل طبيعت و پارك آب و آتش است كه ايجاد مراكز تجاري متنوع در آنها سبب شده فضاي كافي براي پيادهروي و استفاده از طبيعت وجود نداشته باشد. حتي در مكانهاي عموميتري مثل مدارس، مساجد و دانشگاهها نيز فكر ساختن مراكز تجاري و اجاره دادن فضا به شركتها وجود دارد. البته يكي از ضعفهاي كشور ما اين است كه دانشگاهها هرگز فضاي عمومي محسوب نميشوند و
رفت و آمد به آنها براي عموم كار آساني نيست.
بازي خريد و فروش شهر
وقتي از بار عمومي بودن فضاهاي عمومي كاسته ميشود، مرزبندي و تمايزگذاري در آنها زياد ميشود و نوعي عقلانيت خاص را بر فضا حاكم ميكند كه سوددهي بيشتر، معيار كارآمدي آنها خواهد بود. سه توضيح براي رفتن ما به سمت عمومي شدن فضاهاي تجاري و تجاري شدن فضاهاي عمومي وجود دارد؛ توضيح اول قديميتر بوده و ما را به اتفاقي كه در دهه 60 اتفاق افتاد، سوق ميدهد و آن خودكفايي شهرها است. كمال اطهاري، مفهوم بورژوازي مستغلات را توضيح دادهاند كه چگونه وقتي از دهه 60 كه خريد و فروش زمين شهري آغاز شد يك بورژوازي شكل گرفت كه مبناي آن بر ساخت و ساز - و نه بر مبناي صنعت و تجارت- بود. از اين دوره به بعد، شهر و زمين آن ارزش اقتصادي پيدا كرده و خريد و فروش آن به يك مشغله جمعي تبديل ميشود. من به بورژوازي مستغلات به اين مفهوم اعتقادي ندارم و فكر ميكنم همه مردم درگير يك بازي شدند كه به
خريد و فروش شهر ميپردازد و ربطي به طبقه يا گروه خاصي ندارد. اين سياست شهري را اگر در كنار الگوي نامساعد اقتصادي بگذاريم، دريچه دوم نشان ميدهد كه رو به رو بودن هميشگي با تورم و ركود، در ذهن ما اين ساختار را ايجاد كرده كه هميشه آماده باشيم سرمايه خود را از دست نداده و آن را افزايش دهيم. اين امر، روحيه دلالي را در جامعه افزايش ميدهد به گونهاي كه ميتوان گفت دلالي هنر زندگي روزمره شده است. يكي از شاخصهايي كه ميتوان اين موضوع را با آن توضيح داد افزايش تعداد بنگاهها و مشاورين املاك است كه البته طي دورههايي با توجه به وضعيت بازار ملك كم و زياد ميشوند. 95 درصد بنگاههاي املاك از سال 70 به بعد، درست بعد از اينكه طرح استقلال شهري به كرسي نشانده شد، ثبت شدند يعني قبل از آن، فقط 5 درصد بودند.
دريچه سوم براي توضيح اين موضوع، الگوي توسعهاي است كه ما نسبت به فضاهاي عمومي شهر داريم و اينكه اصلا ما سياست مشخصي براي توسعه فضاهاي عمومي داريم يا خير. براي پاسخ به اين مساله ميتوانيم به سياستهايي كه از اواخر دهه 80 به سمت توسعه فضاهاي تجاري پيدا كرديم، بپردازيم. از سال 88 و 89 به بعد توسعه فضاهاي تجاري از ساخت و ساز مسكن جلو زد و حتي در زماني كه فروش مسكن راكد بود 108 درصد رشد كرد. شهرداري نيز الگوي مشخصي در اين زمينه نداشته و بيشتر به درآمدزايي مجتمعهاي تجاري توجه داشت. سوال اين است كه وقتي شهر را با فضاهاي مسكوني از طريق شيوه فروش تراكم جلو ميبريم و بعد از طريق همان معيار، شهر را به طرف
ساخت و ساز مراكز تجاري بزرگ سوق ميدهيم آيا پيامدهاي يكساني را خواهيم داشت و آيا با پيامد جديدي روبهرو نخواهيم شد؟ قطعا پيامدهاي جديدي را خواهد داشت، اتفاقي كه در سدسازي اتفاق افتاد يكي از نمونههاي آن است كه در حال حاضر منابع آبي را تخريب كرده و از بين ميبرند. آيا در دهههاي بعدي نيز ما با مشكلات ديگري در زيست بوم شهري خود رو به رو نخواهيم بود؟
تغيير سبك زندگي و الگوي فراغتي جامعه
يكي ديگر از سياستهايي كه شهرداري طي سالهاي اخير در توسعه فضاي عمومي دنبال كرده اين است كه اگر مجتمعهاي تجاري دو طبقه را به فضاهاي فرهنگي اختصاص دهند از تخفيف ويژه برخوردار خواهند شد كه پيامدهاي مهمي را نيز خواهد داشت. اگر بخواهيم فقط به بخش فضاهاي تجاري معطوف شويم، اتفاق ديگري كه ميافتد اين است كه ما در شهر تهران فضاهاي تجاري بزرگي ساخته و فضاهايي را نيز در دست ساخت داريم كه در نتيجه آنها، جمعيت زيادي را به اين فضاها وارد كرده و آنها را به شيوه خاصي از فكر كردن و رفتار كردن عادت ميدهيم. يكي از پيامدهاي توسعه مالها در شهر اين است كه به تدريج، سبك زندگي و الگوي فراغتي جامعه تغيير ميكند. البته در اينكه فضاهاي تجاري زيادي بسازيم تا مردم وقت خود را در آن صرف كنند وجه مثبتي وجود دارد و در بدو امر ايرادي به ذهن نميرسد. وقتي ايراد مهم به نظر ميرسد كه اينها جايگزين فضاهاي عمومي شهر ميشوند. همه حرف من نيز اينجا است، يعني من با خود مجتمعهاي تجاري كاري ندارم با اين مشكل دارم كه اين مجتمعها در حال تبديل شدن به فضاهاي عمومي و شهر هستند. يكي از پيامدهاي اين امر ميتواند ذيل اين سوال تعريف شود كه تهران چه تخيلي را در ذهن شهروندان دامن ميزند و توليد ميكند؟ آنچنان كه تخيلي كه به صورت نوستالژيك درباره مشهد بودن براي من وجود دارد در حال تغيير به يك تخيل كاملا جديد است كه هيچ قرابتي با آن ندارم. آيا فضاهاي شهري اين قدرت را دارند كه تخيل ما را جهتدهي كنند و ذهنيت شهروندي ما را شكل دهند؟ وقتي فضاهاي عمومي شهر را ميبينيم، وقتي وارد پارك آب و آتش يا مجتمع كوروش به عنوان يك مجتمع تجاري ميشويم، خيال ما به كجا پرواز ميكند؟ به اعتقاد من كه نظر بسياري از متخصصان فضا نيز هست، فضاها ذهنيت خاص شهروندي را جهت ميدهند اما هرچقدر بيشتر به سمت تجاري شدن پيش بروند، دغدغه نسبت به پول، مال، انباشت سرمايه، عقب نماندن از اين اتفاق و همچنين گرفتاري ما را بيشتر ميكند.
مناسبات دوسويه فضا و ذهنيت
اين همان مسالهاي است كه در ابتدا طرح كردم مبني بر اينكه چرا برخي كشورهايي كه از نظر مالي در سطح پايينتري از ما قرار دارند از نظر شاد بودن از ما جلوتر هستند و تا چه اندازه سياستها، فضاهاي شهري، بازنماييهاي رسانهاي در آفرينش اين تشويش و گرفتاري سهيم هستند. در واقع، فضاهاي شهري بايد ما را به سمت دو نوع تخيل سوق دهند. اول، تخيل سياسي است- به معناي عمومي آن، يعني وجود يك شهروند مسووليت پذير و مشاركت جو- آيا فضاهاي شهري تخيل سياسي ما را تقويت ميكنند؟ اگر نگوييم فضاهاي شهري ما را از تخيل سياسي تهي ميكنند حداقل ميتوانيم بگوييم تقويت نميكنند. دوم، تخيل عاطفي است. ما يك اجتماع انساني ميسازيم و چقدر فضاهاي شهري و عمومي به ما كمك ميكنند كه تخيل عاطفي ما تقويت شود؟ چقدر تهران شهر عشق و چقدر شهر پول است؟ فضاهاي شهري ما اين دو گونه تخيل را عقب ميرانند و به جاي آن، تخيل پولي و مالي را جلو ميبرند و ذهنيت گرفتار بودن را در ما بازتوليد ميكنند. فضا بازتوليد قدرت، ذهنيت و كنش ميكند. مناسبات فضا و ذهنيت
دو سويه است و همان قدر كه فضا تخيل را پرورش ميدهد، خيال نيز به فضا شكل ميدهد. حتي فضاهاي تجاري را ميتوان به صورت عاطفي و انساني مصرف كرد. ارزيابي من از سياستهاي فضايي در تهران اين است كه بهطور كلي اين فضاها به نحوي ما را درگير پول ميكنند. ماركس در آخر «دستنوشتههاي اقتصادي- فلسفي» به درستي ميگويد كه پول مثل يك زنجير عمل ميكند كه آدمها را به يكديگر پيوند ميدهد اما اين را نيز ميگويد كه همانطور كه وصل ميكند به سرعت نيز جدا ميكند. فضاهاي عمومياي كه به تعبيري مالي هستند ما را از مناسبات انساني به سوي مناسبات عقلاني معطوف ميكنند. بهطور مثال، خيالي كه تهران برميانگيزاند بهطور قطع، خيال عشق نيست.
خروج شهرها از عدالت فضايي
اميدوارم بحث من راجع به فضاهاي تجاري موجب بدفهمي نشود. اگر توسعه فضاهاي تجاري بر اساس يك برنامهريزي اساسي باشد، ايرادي ندارد و مثبت است اما ما با يك گسترش مهار گسيخته از فضاهاي تجاري
رو به رو هستيم كه هدف اوليه آن كسب درآمد شهرداريهاي مناطق است. براي شهرداري شايد تفاوتي نداشته باشد كه تراكم را به تجاري بدهد يا مسكوني اما براي جامعهشناسان فرق ميكند. فضاهاي تجاري وقتي موقعيت شبه عمومي پيدا ميكنند ميتوانند شهر را از حالت عدالت فضايي كه در آن وجود دارد خارج كنند. بهطور مثال، هيچوقت راجع به اينكه چه كساني نميتوانند از اين فضاها استفاده كنند صحبتي نميشود، در حالي كه اين سوالي است كه بايد بهطور جدي به آن انديشيده شود. زماني كه اين بحث در جوامع
سرمايه داري مطرح ميشود، نقد موضوع شكل ديگري به خود ميگيرد اما ما درباره ايران صحبت ميكنيم. تجاري شدن فضاهاي عمومي در جوامعي حساسيت ايجاد نميكند كه روي فرهنگي شدن شهر حساسيت وجود دارد اما درباره اينكه مراكز تجاري گسترش پيدا كنند و مردم را در خود ببلعند و روي اينكه سرمايهها به آن سمت بروند حساس نيستند. اما وقتي من در اين كانتكست بحث ميكنم بايد تحليل من نيز تغيير كند. من در جامعهاي زندگي ميكنم كه ميگويد تحليل هايت را عقلاني –ابزاري- كن اما آنجا كه ميخواهد در حوزه هنر و فرهنگ حضور پيدا كرده و اين عقلانيت را تلطيف كند اين اجازه را پيدا نميكند. يعني ما با وضعي بدتر از آنچه در جوامع سرمايه داري رخ ميدهد،
رو به رو هستيم. حتي حضور در كتابخانه ملي شهر تهران نيز تابع قواعد پيچيدهاي است و هر كسي امكان حضور در آن را نمييابد. چرا ما فضاهاي عمومي را از دسترس مردم خارج كرده و فضاهاي تجاري را در دسترس آنها قرار ميدهيم؟ اينها همان سياستهاي نانوشتهاي هستند كه عامدانه انجام نميشوند اما وقتي كنار يكديگر قرار ميگيرند به ضرر يك جامعه به لحاظ فرهنگي تمام ميشوند. به بحث گرفتاري برميگردم و بحثم را خاتمه ميدهم. دو معنا از گرفتاري در فرهنگ سنتي ما وجود دارد؛ يك معنا گرفتاريهاي روزمره و معناي دوم، گرفتاري به معناي والاي آن يعني عاشق شدن يا دچار شدن است. اتفاقي كه در شهرهاي ما افتاده اين است كه گرفتارياي كه به معناي اول، بر فضاهاي عمومي ما غالب و گرفتاري كه به معناي عشق و عاطفه است به حاشيه رانده شده است. وقتي كه 60 درصد از مردم كل كشور –قطعا در تهران بيشتر است- دغدغههاي مالي دارند، به فضاهاي عمومياي نياز داريم كه ما را عاشق و گرفتارتر كند اما نه آنگونه كه امروزه گرفتار و دغدغهمند كرده و ذهن ما را مشوش ميكند. اگر از زاويه مدل شهرهاي اسلامي و نيز از نگاه جامعهشناسي بنگريم، اين تفاهم به لحاظ نظري وجود دارد كه بايد از دغدغههاي مالي در شهر كاسته شده و دغدغههاي معنوي و روحي افزايش يابد.