تبعيض ويرانگر
آن هم در جامعهاي كه به لحاظ حقوقي پيگيري اين اتهامات حتي در دادسرا هم ممكن نيست و بايد مستقيم در دادگاه طرح بحث كرد، ولي به يكباره به صورت داستانهاي ممنوعه در نشريه عمومي منتشر ميشود. موضوع آن قدر زشت و غيرقابل تحمل است كه بيش از هر كسي صداي اعتراض منتقدان آن هنرمندان بلند ميشود و اين اقدام را محكوم ميكنند تا حداقل موضع خود را در برابر اين تبعيض روشن كرده باشند. تخم كينه و نفرت و حس انتقامگيري كه اين تبعيض در جامعه ميپاشد، ويرانگرتر از آن است كه به تصور افراد ساده انديش درآيد. مساله اين است كه فرض كنيم در بدترين حالت عدهاي چنين رفتارهايي هم داشته باشند. خوب از طريق قانون و مثل يك صاحب قدرت باشخصيت رفتار كنيم. در اين صورت بعيد است كه هيچكس متعرض برخورد قانوني شود. ولي هنگامي كه يك شهروند ميبيند كه برخي افراد از طريق بينظمي و بيقانوني در پي زدن آنان هستند و نظم سياسي نيز از او دفاعي نميكند دچار بحران رفتاري ميشود. البته بنده در يك يادداشت ديگر ريشه اين نحوه برخورد را در اين نشريه تحليل خواهم كرد كه آنان هم به بنبست رسيده و مستاصل شدهاند. نمونههاي ديگر از اين تبعيضها را هم ميتوان ديد. حتي ممكن است يك اقدام را بتوان با چارچوبهاي قانوني توجيه كرد، ولي تبعيض ويرانگر به دليل عدم اجراي قانون در موارد مشابه خود را بروز ميدهد. وقتي نشريه هتاك فوري رفع توقيف ميشود، در عين حال افشاگر واگذاري املاك شهرداري و مردم، روانه زندان ميشود، چه حسي را در مخاطب ايجاد ميكند؟ نيازي به توضيح نيست، شما كه اين متن را ميخوانيد، حس خودتان
را متوجه ميشويد.