• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3645 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۸ مهر

دلبستن به قابلمه دمپختك

مهرداد احمدي‌شيخاني

خيلي سال پيش (اين يكي خيلي، برمي‌گردد به حدود 35 سال پيش) دوستي داشتم كه پيش از انقلاب از فعالان سياسي بود و چند سالي هم زندان كشيده بود. بعد از انقلاب اما در شهري كوچك گوشه‌نشيني اختيار كرده و از قيل و مقال دوري مي‌كرد. گاهي مي‌ديدمش و گپ و گفتي داشتيم.
 از آنجا كه مي‌دانستم پيش از انقلاب گرايشات سوسياليستي داشته، هميشه به طعنه بحث را مي‌كشيدم به خبرهاي جهان چپ. مثلا يك بار گفتم در خبرها خوانده‌ام كه «برژنف» (صدر هيات رييسه شوروي سابق) هر روز صبح در وان شير، حمام مي‌كند كه جوابم داد براي قضاوت در مورد يك نفر مهم نيست در وان شير حمام مي‌كند. اگر اين حمام شير كمك كند تا بهتر كار مملكت را راه ببرد، بگذار 10 بار حمام شير بگيرد.
مهم اين است كه كاري كه در حوزه مسووليتش انجام مي‌دهد به نفع مردم هست يا نه؟ وقتي سرمايه‌هاي كشور در اختيارش است، چه فرق دارد كه با يك كاسه آب سرش را بشويد يا با يك تشت؟ مهم اين است كه در رنج نباشد. البته بعدها معلوم شد كه آن وان شير روزانه كمكي به مردم كشورش نكرد و تصميماتي كه گرفت (مثل حمله به افغانستان) نشان داد كه اگر در استخر شير هم فرو مي‌رفت، تاثيري در اداره كشور نداشت.
يك وقتي دوست بزرگواري كه قلم‌انداز چيره‌دستي است مي‌گفت، يكي از رفتارهاي مشترك همه ما اين است كه مثلا اگر دچار بيماري قلبي بشويم و كارمان به جراحي بكشد، جسم نازنين‌مان را دست هر كسي كه نمي‌سپاريم.
كلي پرس و جو و اين ور و آن ور مي‌كنيم تا جراحي حاذق بيابيم كه حداقل‌چند‌ده جراحي موفق از نوع جراحي ما انجام داده باشد. و اينكه همان را هم با كلي احتياط و اما و اگر و اينكه ديگر اطبا در موردش چه مي‌گويند و چه نمي‌گويند، برمي‌گزينيم. در اين انتخاب اما آن چيزي كه كمتر اهميت دارد يا هيچ مهم نيست، اخلاق و رفتار و شخصيش است. نه به مسلكش كار داريم و نه مرامش. اينكه در خلوت و جلوت چه مي‌كند و با كه مي‌گردد و به چه كسي چه مي‌گويد، براي‌مان كمترين اهميتي ندارد. اينكه چه مي‌خورد و چه مي‌نوشد، با كه مي‌خورد و كجا مي‌خورد هم اصلا براي‌مان اهميتي ندارد. فقط و فقط اين براي‌مان مهم است كه آيا پزشك خوبي است؟ آيا جراح قابلي است؟ آيا آنهايي را كه شكم دريده و بعد دوخته، حالا سلامتند؟
اگر جواب همه اينها آري بود، چشممان را مي‌بنديم و جانمان را با اعتماد به دستش مي‌دهيم و بي‌هوش مي‌رويم زير دستش و بي‌هوش باز مي‌گرديم، چرا كه پذيرفته‌ايم آنچه براي چنين وضعيتي اهميت دارد، توانايي جراح در انجام كاري است كه به او محول شده و نه اينكه شخصيتش در خلوت چه هست و بر چه ايمان و مداري است.
مهم اين است كه اين كار كه قرار است انجام دهد را بلد باشد و از پس آن بر بيايد. براي اين تن نازنين‌مان را دستش نمي‌دهيم كه موقع جراحي بيايد بالاي سرمان و نصيحت‌مان كند به خلق خوش و آداب حسنه و نهي‌مان كند از امر ناشايست. ما جان‌مان را دستش داديم و قرار است خطر مرگ را از ما دور كند. حالا فرض كنيد كه پزشك جراحي كه انتخاب كرده‌ايم، وقتي روي تخت جراحي دراز به دراز خوابيده‌ايم، بيايد بالاي سرمان و ما را براي رفتار ناشايست‌مان نكوهش كند و عمل درست را گوشزدمان بفرمايد.
يا نه، همراهان‌مان انتظار داشته باشند به جاي يك جراحي دقيق و درست، وقتي بالاي سرمان ايستاده، ما را به رفتار شايسته هدايت كند. چند نفر از ما چنين تصوري از يك پزشك جراح خوب داريم؟ اينكه جراح، كه قرار است قلب‌مان را عمل كند، به جاي جراحي، پند و اندرزمان دهد براي چه كسي پذيرفتني است؟
همين دوست قلم‌انداز عزيز، مي‌گفت، اما عجيب است كه وقتي كار به مملكت‌داري مي‌رسد و اداره كار مُلك را قرار است دست يك نفر بسپاريم، شرط‌مان تغيير مي‌كند.
مثلا يادتان هست چند سال پيش يك نفر آمده بود كه از مهم‌ترين ويژگي‌هايش، كه عده‌اي بر سر هر كوي از آن مي‌گفتند، اين بود كه غذايش را از خانه مي‌آورد و لقمه‌اي از غذاي محل كار به دهان نمي‌برد، نكند كه خاصه خرجي شود؟ تصور كنيد حسن يك نفر در كشورداري اين باشد كه «قابلمه دمپختك» از خانه به اداره ببرد.
اين چه حسني است در اداره كشور؟ و چرا اصلا اين مهم مي‌شود براي مردم، كه نشانه قابليت يكي در كشورداري، به قابلمه دمپختك نهار ظهرش باشد؟ آيا همان مردمي كه جان‌شان را به هر پزشك جراح نمي‌سپارند، مگر اينكه مطمئن باشند در جراحي خبره است و بي‌هوش زير دستش مي‌روند و بي‌هوش برمي‌گردند، اين را متوجه نيستند كه كار ملك و ملت بسيار حساس‌تر و صدها بار مهم‌تر از جراحي قلب است؟
اين‌طور كار سپردن شايد نشان آن است كه چشم‌مان از ريسمان سياه و سفيد ترسيده، شايد مي‌ترسيم آنكه در وان شير حمام مي‌كند براي اين مسووليت پذيرفته كه به همان حمام شير برسد. شايد قياس به خود مي‌كنيم و شايد چون اگر خودمان فرصت دست مي‌داد همين مي‌كرديم، دل به قابلمه دمپختك خوش مي‌كنيم كه شايد اين يكي چيز ديگري باشد و بعد مي‌بينيم كاش دو پرس دو پرس كباب سلطاني مي‌خورد و اين نمي‌شد كه شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون