عاشوراي ما و عاشوراي بقيه
سيد علي ميرفتاح
امامحسيني كه ما ميشناسيم با امامحسيني كه بقيه ميشناسند، فرق دارد. امامحسيني كه معلمين مومن و آرمانگرا به ما ياددادهاند، گفتار و كردارش را برايمان باز گفتهاند، قيامش را برايمان شرح دادهاند با امامحسيني كه اين روزها «ديگران» از او حرف ميزنند فرق دارد... اگر فرق نداشت پشت ماشينشان به يزيد فحش خواهر و مادر نميدادند، با اشقيا شوخي نامربوط نميكردند و به آنها حرف زشت نميزدند، موقع عزاداري آهنگهاي لسآنجلسي نميخواندند، براي چشم و همچشمي خرجهاي الكي نميكردند، گستاخانه آرامش و آسايش همسايگان را برهم نميزدند، براي خودنمايي اسراف نميكردند، بركت خدا را دور نميريختند و آن اسوه حقطلبي و ظلمستيزي و عاشقي را- پناه برخدا- تا حد يك اسم اشكبار و بهانهاي براي برپايي مراسم سالانه تقليل نميدادند. ماندهام كه چه اتفاقي افتاده، در اين سالها تلويزيون چه پيامي را منتقل كرده، در مدرسهها چه چيزي به بچهها درس دادهاند، امورتربيتيها چه حرفي زدهاند و اصولا چه اتفاقي افتاده كه ديگر به «درسهاي عاشورا» توجه نميشود، پيام «شهداي كربلا» را نميشنوند و امام حسيني شدن را مگر در شعار و لباس و مراسم اعتنا نميكنند. به نظرم قضيه كلا فرق كرده و ديگر آن بوي ظلمستيزي و آرمانگرايي كه در چنين ايامي به مشام ميرسيد به مشام نميرسد. لااقل به اندازه قبل نميرسد. گاه در اين كار چنان زيادهروي ميكنند كه تنها نصيبي كه از محرم ميبرند همين است كه اسمشان به سرزبانها بيفتد و نذري بگيرها بر در ارباب بيمروت دنيا صف بكشند. من بچه شاهعبدالعظيمم. در هياتها بزرگ شدهام و بر محاسبات و مناسبات عزاداري واقفم. ميدانم بخشي از رقابت ناگزير است. سهل است، بخشي از رقابت خوب است و به رونق دم و دستگاه سيدالشهدا ميانجامد. اما يادمان باشد كه كلا اين دم و دستگاه و همه اين مراسم در ذيل نام مبارك سيدالشهدا معني ميگيرد. سيدالشهدا روح است و اين مراسم جسم. اگر اين مراسم از اين روح عاليقدر تهي شود، از آن چيزي نميماند جز يك رفتار نمايشي. پناه بر خدا تبديل ميشود به كارناوالي كه جز زحمت و دردسر چيزي ندارد. در اين مملكت محرم مايه بركات بسياري بوده. هنر و فكر اين سرزمين شك نكنيد كه ممنون و مديون عاشوراست. بلكه ممنون و مديون مراسم عاشوراست. خود اين مراسم اتفاقا بار سنگيني بر دوش كشيده. نه تنها بار معنايي سنگين شهادت را بيش از هزار و سيصد سال حمل كرده بلكه فرهنگ ما را هم حفظ و حراست كرده. مراسم عاشورا نبود ما باور كنيد موسيقي نداشتيم. چه بسا شعر و ادبيات هم نداشتيم. اصلا چيزي كه مردم را گرد هم ميآورده وادارشان ميكرده كه به يكديگر كمك كنند، به خلق خدمت كنند، با طوع و رغبت مال بدهند و ببخشند همين مراسم عزاداري بوده. اين مراسم با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست و نظيرش را در هيچ فرهنگي نميتوانيد پيدا كنيد. كجاي دنيا سراغ داريد كه ملت از هر طايفه و حتي از هر دين، ذيل يك اسم جمع شوند و از مال و جان مايه بگذارند و مشتركا يك كار و يك حرف را پيش ببرند؟ براي همين است كه عين چشم بايد از آن مراقبت كنيم و نگذاريم كه با نيت شر و چه بسا با نيت خير اين مراسم را به بيراهه ببرند و تبديلش كنند به چيز پر سر و صدايي كه هيچ نسبتي با محتواي عاشورا ندارد. در باطن عاشورا يك آزادگي است كه اگر يك هزارمش هم نصيبمان بشود سعادتمان تامين است. اينكه آدمي ذلت نپذيرد، زير بار زور نرود، براي مصلحت يا سياست با ظالمان همدست نشود، در مقابل اربابان قدرت مداهنه و تملق نكند، بله قربان نگويد، براي مال دنيا پا روي حق نگذارد و... مفاهيم ارزشمندي هستند كه مثل چتر برسر همه آزادگان جهان سايه مياندازند. ما اينها را به عمد يا به سهو واگذاشتهايم، بهجايش به نصيبههاي نازلهاي مشغول شدهايم كه نه تنها ما را به جايي نميرسانند بلكه به بيراهه ميبرندمان و كالبد مراسم را از روح تهي ميكنند. اينها را خيلي سال جلوتر مرحوم آقاي مطهري هم گفت. بزرگواران ديگري هم گفتند و ميگويند. اما كو گوش شنوا؟ روز به روز گوشهايي كه بايد بشنوند سنگينتر ميشوند و صاحبانشان بياعتنا به هشدار دلسوزان دين و عالمان دردمند به راهي ميروند، به راهي ميبرندمان كه نه تنها مستلزم بياخلاقي است بلكه موجبات وهن به محرم و عاشورا را- زبانم لال- فراهم ميآورند.