از اين اوستا*
به هر ستون تالار ايرانشناسي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران عكس يكي از استوانههاي تاريخ و فرهنگ و ادب ايران معاصر آويخته است: محمد علي فروغي، عبدالحسين زرين كوب، عباس زرياب خويي، ايرج افشار، مهرداد بهار، ژاله آموزگار، محمد تقي دانش پژوه و... در ميان اين فرهيختگان نامي چهره جدي و عبوس ابراهيم پورداود گيرايي خاصي دارد، نگاه نافذ و در عين حال تا حدي غمگين و نگران مردي كه گذشتههاي دور ايران زمين را براي امروز و آيندگان زنده كرد. از ميانه سده نوزدهم ميلادي بود كه با مواجهه ايرانيان با آثار تاريخي غربي، به تدريج ايرانيان با بخشهاي فراموش شده تاريخ خود آشنا ميشدند، با تاريخ ايران باستان، با مادها و هخامنشيان و اشكانيان و ساسانيان. اين ميان اما همت بزرگاني چون ابراهيم پورداود و حسن پيرنيا ميبايست تا آن اعصار مغفول را بكاوند و بنگارند و از غفلت و فراموشي نجات دهند. پورداود عمر گرانمايه خود را صرف احياي فرهنگ و زبانهاي ايران باستان كرد. او با آگاهي وسيعي كه از زبانهاي كهن ازسويي و زبانهاي اروپايي از سوي ديگر داشت، آثار مربوط به تاريخ ايران باستان را گردآوري كرد و هم پاي شرق شناسان بزرگي چون فريتز ولف و اويگون ميتووخ و هانس هاينريش شدر اين گذشته پنهان را از مستوري به در آورد. خدمت ماندگار پورداود به فرهنگ ايرانزمين اما ترجمه و گزارش اوستا است؛ روايتي دقيق، وفادارانه و در عين حال روان و خوانا از متني كهن به دور از تصنع و اطناب. همچنين بايد از خوي معلمي پورداود ياد كرد كه شاگرداني بزرگ تربيت كرد، اديبان و پژوهشگراني چون محمد معين و محمد مقدم و جليل دوستخواه و احسان يارشاطر. ايران شناساني كه هر يك سهمي بسزا در بازشناسي و معرفي ايران شهر به جهانيان دارند.
* عنوان مجموعه شعري از مهدي اخوان ثالث