تاملي درباره انقلاب 9
علي شكوهي
برخي از مخالفان انقلاب اسلامي ميگويند شاه به اندازه ديكتاتورهاي ديگر جهان آدم نكشت و اگر ميكشت، حتما ميتوانست در قدرت بماند. به نظر ميرسد كه محمدرضا شاه فردي محكم و داراي روحيه خشن نبود و ميخواست مردم خود را در كنار خودش داشته باشد در حالي كه ديكتاتورهاي ديگر جهان از روحيه قاطع و خشني برخوردار بودهاند و به آساني آدم ميكشتند. اگر شاه چنين بود قطعا ميتوانست در قدرت بماند و حكومت خود را حفظ كند. او ميتوانست همه مخالفان را از سر راه بردارد و قدرت خود را تثبيت كند، اما نكرد.
سوال هفتم: اگر شاه كشتار ميكرد، نميماند؟
اين پرسش بسيار عجيب است اما چه كنيم كه متاسفانه در ذهن برخي از افراد وجود دارد. عجيب است چون هيچ نظام سياسي با كشتن و ايجاد فضاي امنيتي به صورت درازمدت دوام نخواهد آورد و به همين دليل، حاميان شاه در غرب و از جمله دولت امريكا به اين نتيجه رسيده بودند كه اگر شاه به همان شكل سابق حكومت كند و نخواهد فضاي سياسي را بازتر كند، حتما سرنگون خواهد شد. اين امر درباره تمامي كشورهاي مشابه صادق بود و به همين دليل، غربيها براي جلوگيري از سقوط دولتهاي وابسته در جهان سوم و عدم گسترش كمونيسم و افزايش نفوذ شوروي، سعي كردند تغييراتي را در شيوه حكومت كردن دولتهاي وابسته ايجاد كرده و از جمله خشونتورزي اين دولتها را كم كنند و آنان را به سمت همكاري با نيروهاي مخالف ميانهرو سوق دهند. بنابراين اگر قرار باشد راهي را فراروي اينگونه دولتها ميگذاشتيم كه باعث نجات آنها شود، تشديد خشونت نبود بلكه قطعا بهكارگيري عقلانيت در اداره كشور و همكاري با مخالفان بود. در مورد شاه هم بسياري از كساني كه اكنون درصدد توجيه آن دوران هستند، همين توصيه را داشتند. مثلا عباس ميلاني كه اين روزها كتاب «شاه» وي مورد توجه گروهي قرار گرفته، به صراحت ميگويد: «فكر ميكنم راهحل شاه خشونت نبود، راهحل شاه مصالحه بود.» درباره اين موضوع چند مساله را بايد مد نظر داشت:
1- رژيم شاه سركوب مخالفان را به صورت جدي در دستور كار خود قرار داده بود و اين مسووليت را در گام اول ساواك برعهده داشت. دستگاه ساواك با شناسايي و دستگيري و شكنجه مبارزان و مخالفان و حتي منتقدان، به مثابه يك دستگاه امنيتي سركوبگر در تمامي جهان شناخته شده بود. آموزش نيروهاي ساواك را سيا و موساد برعهده داشتند كه از جمله شامل انواع روشهاي شكنجه و بازجويي و نفوذ و... ميشد. بنابراين رژيم شاه به صورت جدي با مخالفان برخورد ميكرد و فضاي بسته سياسي را براي تداوم حيات خود ايجاد كرده بود.
2- در مقاطعي از حيات سياسي رژيم شاه كه مردم اقدام به برگزاري حركتهاي اعتراضي و تظاهرات خياباني كرده بودند، سركوب شديد نظامي و تيراندازي و كشتار مردم معترض هم صورت گرفت كه در 15 خرداد 42 و در سالهاي نزديك به انقلاب شدت بيشتري داشت. حوادث 15 خرداد قم و تهران و ورامين در سال 42 يا كشتن طلاب معترض در فيضيه در سال 54 و سركوب مردم قم در 19 دي سال 56 و سپس به خاك و خون كشيدن معترضان در ميدان ژاله در 17 شهريور 57 و در سرچشمه تهران در اول محرم همان سال و موارد بسيار ديگر، نشان ميدهد كه در صورت امكان و تاثير احتمالي كشتار مردم در حفظ رژيم، اينگونه اقدامات در دستور كار قرار ميگرفت و نياز به توصيه ديگران نبود.
3- اين اقدامات رژيم شاه در كوتاهمدت ميتوانست موقعيت حكومت را تثبيت كند اما تاثير آن در درازمدت كاملا معكوس بود. در اين وضعيت به تدريج مبارزان هم به سمت سازماندهي خاص خود ميروند و چه بسا جنگ مسلحانه در دستور كار مخالفان قرار ميگيرد و بدينترتيب راه هر گونه مصالحه بسته ميشود و احتمال سقوط حكومت افزايش مييابد. در ايران هم همين گونه شد يعني مردم مايوس از هرگونه اصلاحات دروني، به تدريج به اين نتيجه رسيدند كه در مواجهه با رژيم شاه، جز براندازي و انقلاب راهي نيست و به همين دليل، براي شاه كسي نماند كه بناي همكاري بگذارد و رژيم را از سقوط نجات دهد.
4- در سال 57 برخي از سران ارتش شاه بر اين باور بودند كه بايد مردم را قتلعام كرد ولي در همان زمان برخي ديگر در مقابل آنان ميايستادند و اين كار را به زيان حكومت ارزيابي ميكردند. مثلا در ارديبهشت 57 و در حالي كه هنوز تظاهرات وسيع مردم عليه رژيم شاه را شاهد نبوديم، در يك جلسه اضطراري كه با شركت تمام روساي سرويسهاي امنيتي و پليس براي بررسي وضعيت جاري تشكيل شد، نصيري از ساواك معتقد بود راه مقابله با شورشها بستن بازار شهرهايي همچون قم و استفاده كامل از نيروهاي امنيتي و نظامي و انتظامي جهت كشتار و شدت عمل هر چه بيشتر است. اما همانجا ژنرال فردوست با اين نظر به مخالفت پرداخت. وي معتقد بود اگر مراجع برجستهاي نظير شريعتمداري در حال حمل قرآن با كفن در جلو پيروان خود ظاهر شوند، چه واقع خواهد شد؟ او سوال كرد آيا سربازان حمله خواهند كرد؟ اگر يك نفر در چنان وضعيتي به يك رهبر تيراندازي كند فاجعه به بار خواهد آمد. ضمن آنكه شكست در سر كوبي تظاهرات ممكن است حتي منجر به پيوستن برخي از سربازان به طرف ديگر شود.
5- شاه از پايگاه اجتماعي وسيعي در ميان مردم برخوردار نبود و ارتش هم ساختاري مستقل از مردم نداشت و به همين دليل با وجود وفاداري قسمت عمده سران ارتش به شاه، فضاي عمومي ارتش تحت تاثير رخدادهاي كلي جامعه قرار داشت و بسياري از افراد در بدنه ارتش به صف مبارزان ميپيوستند. بنابراين ارتش شاه داراي ساختار يكدست ضدمردمي نبود كه شاه براي سركوب مردم يا انجام كودتا بتواند به آن تكيه كند.
ادامه دارد...