• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3873 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۱۶ مرداد

گفت‌وگو با بهروز غريب‌پور به بهانه اجراي اپراي «خيام»

اهل حاشيه‌سازي‌نيستم

بابك احمدي

بهروز غريب‌پور در مقام سرپرست گروه آران با بيش از 30 هنرمند كاربلد –كه كمتر نام و چهره‌شان را ديده‌ايد- در تمام سال‌هاي فعاليت خود تا امروز قدمي خارج از مسير اصلي برنداشته است. شايد نقطه كانوني تمام تلاش‌ها و آثار گروه در عبارت آرمان آباداني و ارتقاي تراز فرهنگي كشور خلاصه شود. «عشق به ميهن»؛ عشقي كه همواره در لابه‌لاي اظهارات و مصاحبه‌هاي غريب‌پور به چشم مي‌آيد و به گفته خودش از سال‌هاي جواني و در 20 سالگي در وجودش شعله‌ور شده. احياي خيمه‌ شب بازي ايراني را در 20 سالگي رسالت خود مي‌داند. در سال 1352 و هنگام تحصيل در دانشگاه مديريت برنامه يك هفته با خيمه‌شب بازي (با حضور پيشكسوتان نمايش خيمه‌شب‌بازي) را برعهده مي‌گيرد. در ميانسالي كشتارگاه ميدان بهمن را به فرهنگسرا و بيغوله پاتوق معتادان را به تماشاخانه ايرانشهر بدل مي‌كند. عروسك مبارك ايراني را در يكي از قديمي‌ترين اتحاديه‌هاي سازمان بين‌المللي تئاتر وابسته به (UNESCO) به جهانيان معرفي مي‌كند. و حالا يك دهه است بر احياي اپراي ملي و جان بخشيدن به ادبيات و موسيقي كهن و كلاسيك ايراني تلاش مي‌كند. اين روزها اپراي عروسكي «خيام» دانشمند و شاعر مناقشه‌برانگيز- البته در ايران!- به كارگرداني اين هنرمند روي صحنه آمده است؛ شخصيتي كه در زمانه سيطره خرافه و تنگ‌نظري مذهبي و سياسي دست به روشنگري زد. غريب‌پور در گفت‌وگوي پيشِ رو قصد خود از به صحنه آوردن اپراي خيام را اعاده حيثيت و زدودن تصورات غلط از شخصيت يك عالم وارسته عنوان مي‌كند. اما آيا اين تمام حقيقت است؟

 

تا امروز به فراخور شرايط، آثاري مرتبط با نامداران فرهنگ ايران مثل «سعدي» و «حافظ» خلق كرديد. چرا از بين چهره‌هاي باقيمانده «خيام» انتخاب شد؟ در اين دوران الزام خاصي وجود دارد؟

ما پنج قله شعر و ادبيات فارسي داريم كه فردوسي، حافظ، سعدي، مولوي و خيام هستند؛ كسي در اين مورد شك ندارد. البته عراقي، نظامي گنجوي، خاقاني و ديگراني هم هستند اما از نظر تاثير انديشه بين شعرا خيام يكي از تاثيرگذار‌ترين شاعران ايراني است. پيش از خيام رباعي در اين سطح رواج نداشت و او رباعي را به اوج مي‌رساند و به زبان بيان انديشه در كوتاه‌ترين زمان تبديل مي‌كند. به همين علت بعد از خيام عرفا براي نشان دادن بينش خودشان به رباعي متوسل مي‌شوند. دليل بعدي اين است كه در مورد خيام بيش از هر شاعر ديگري سوءتفاهم وجود دارد. اين سوءتفاهم به اين بازمي‌گردد كه خيام رياضيدان، فيلسوف، انديشمند آيا شاعر هم بوده يا خير؟ اينكه خيام در اصول دين و اساس باور ديني داراي تشكيك عميق است و ايمان ندارد يا دارد؟ بنابراين با شخصيتي مواجه هستيم كه همچنان مي‌توان درباره‌اش اثري خلق كرد. از طرفي خيام در ميان شعراي ما در جهان داراي شهرت بيشتري است؛ گرچه در دوران اخير به حضرت مولوي يا حافظ و سعدي توجه زيادي مي‌شود ولي آثار خيام بيش از همه اينها ترجمه شده است.

«اپراي حافظ» را زماني به صحنه آورديد كه از يك سو در فضاي انسداد سياسي و فرهنگي به سر مي‌برديم و از طرفي چيزي به تغيير حداقلي آن فضا و برگزاري انتخابات باقي نبود. درست در اين فاصله شما از روش حافظ استفاد كرديد و گفتيد: رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند.

خيام هم دقيقا همين كار را انجام مي‌دهد. ما اتفاقا در زمانه اوج اين تنش نه در داخل كه در كل جهان به سر مي‌بريم. الان چهره‌اي از اسلام در جهان ساخته شده و بعضي كشورهاي مسلمان در ساختنش سهيم شده‌اند كه وقتي به يك فرد خارجي مي‌گوييد «مسلمان» بلافاصله داعش و خشونت در ذهنش تداعي مي‌شود. حالا اگر فرد اهل مطالعه و تحقيقي باشد خواهد گفت از اين دين تفاسير گوناگوني وجود دارد. گرچه آنچه در رسانه‌هاي جهان رخ مي‌دهد «اسلام‌هراسي» است ولي خود مسلمانان هم در به وجود آمدن اين هراس سهيم هستند. اينطور نيست كه بگوييم يك توطئه جهاني عليه اسلام وجود دارد و ما مظلوم واقع شده‌ايم. وقتي داعش مي‌گويد اسلام همين است كه من مي‌گويم يا وهابي‌ها به نام اسلام رفتاري ناسازگار با دين ‌انجام مي‌دهند چنين تصوراتي هم به وجود مي‌آيد. «اپراي خيام» در چنين زمانه‌اي به صحنه آمده و اتفاقا اگر بخواهيم خيلي موجز به وضعيت خود خيام در زمانه‌اي كه مي‌زيست اشاره كنيم بايد بگوييم از سوي دو گروه زير فشار عميق قرار داشت؛ يكي فشار راديكاليزم حسن صباح و تصورش از دين، بهشت و دوزخ و ديگري تمام فرقه‌هاي آن زمان و حكومت. چون حكومت مي‌خواهد طوري عمل كند كه به عنوان يك ملت واحد مسلمان شناخته شود و عناصر متفاوت ملي را هم حفظ كند. خواجه نظام‌الملك به حدي آگاه بوده كه دستور مي‌دهد در هر كتابخانه پنج دست نوشته از شاهنامه باشد. از طرف ديگر نمي‌خواهد خلفاي بغداد به آنها انگ ارتداد بزنند و حكومت وسيع سلجوقيان زير سوال برود. در همين دوره فرقه‌هاي بي‌‌‌نهايت قشري عليه دولت مستقر فعاليت مي‌كردند و از سوي ديگر جريان باطنيان و حسن صباح اعلام قيامت مي‌كند. خيام در چنين زمانه‌اي است كه دست به روشنگري مي‌زند و نه تنها در مقام يك رياضيدان و فيلسوف كه به عنوان يك عالم بصير به تفسير قرآن مي‌پردازد. من در بروشور نمايش يك مثال تاريخي آورده‌ام كه اينجا هم اشاره مي‌كنم. «وقتي در مجلس يك وزير به نام عبدالرزاق بحثي راجع به قرآن در مي‌گيرد و همه درمانده‌اند، خيام از راه مي‌رسد و به او رو مي‌كنند و نظرش را جويا مي‌شوند، خيام نه‌تنها جزييات تازه‌اي از آيه مي‌گويد بلكه تفسيري وراي چيزي كه آنها تا آن روز شنيده بودند ارايه مي‌دهد. به همين دليل هم عبدالرزاق مي‌گويد: خدا سايه اين دانشمندان را از سر ما كم نكند كه مي‌توانند با تفسير نو از اسلام و قرآن روشنگري كنند.» يك چنين فردي حالا در جاي ديگر مي‌گويد: «باز آمدي كو كه به ما گويد راز، هان بر سر اين دو راهه از روي نياز» اگر در جريان عمومي نگاه كنيد اين تصور به وجود مي‌آيد كه خيام درباره خود اسلام و قرار گرفتن بر سر دو راهي صحبت مي‌كند، در حالي كه نقد او به برداشت‌هاي سطحي و نازل از قرآن و دين است. بنابراين هيچ اثري را براي نگاه صرف به يك شاعر روي صحنه نمي‌آورم بلكه زمانه را در نظر مي‌گيرم. همانطور كه در اپراي حافظ كدهايي دادم كه در اين زمانه تلخ تعصب آميز قبلا هم وجود داشته و تاريخ نتيجه را ديده است.

جالب است كه خيام در جهان احترام دارد و سوء برداشت‌ها يا سوء نيت‌ها در داخل اتفاق مي‌افتد.

همه با ترس و دلهره به خيام نگاه كرده‌اند ولي وقتي درباره‌اش مطالعه مي‌كنند‌ يا به تماشاي اپراي خيام مي‌نشينند متوجه مي‌شوند كه زمانه سرودن بعضي اشعار را ايجاب ‌كرده است. همچنين مساله اساسي درباره اين شاعر جهان‌بيني او بوده و كافي است كمي در فعاليت‌هايش دقت كنيد. نامتعارف تحقيق مي‌كرده، نا‌متعارف شعر مي‌گفته و مثل باقي مجهولات ديگر ۱۰۰ سال بعد مشخص شده به چه چيز مي‌انديشيده است. بياييد نگاه عميق خيام را با آنچه حسن صباح در‌‌ همان دوران مي‌گفت مقايسه كنيد. صباح خودش را كليد‌دار بهشت معرفي مي‌كرد ولي خيام مي‌گويد، تو از بهشتي صحبت مي‌كني كه اصلا وجود خارجي ندارد. (منظور بهشت حسن صباح است.)

چرا وقتي افراد صاحب نام عرصه فرهنگ و هنر تلقي درستي از اپراي عروسكي يا اصولا وجود عروسك در نمايش ندارند؛ كار با استقبال مواجه مي‌شود؟

در درجه نخست به استمرار باز مي‌گردد. من در طول اين سال‌ها مخاطبان گروه آران را نسبت به راه و روشم آشنا كرده‌ام. بايد به اين نكته هم اشاره كنم كه مخاطبان آگاه، منتقد و سختگيري داريم و بار‌ها اتفاق افتاده بعضي از آنها چندين بار به تماشاي كار ما نشسته‌اند. افرادي كه به ادبيات، تاريخ، شعر و فلسفه احاطه دارند و اتفاقا اين دست مخاطبان به‌واسطه پيشنهادهايي كه به اطرافيان خود داده‌اند در افزايش شمار علاقه‌مندان گروه تئا‌تر آران نقش بسزايي ايفا كرده‌اند.

در سوي ديگر من از سال ۱۳۴۹ وظيفه سختي را برعهده گرفتم. زماني كه ۲۰ سال بيشتر نداشتم و آن‌هم احياي هنر «خيمه‌شب بازي» در ايران بود. چون اعتقادم بر اين بوده و هست كه بايد به عنوان يك گونه نمايشي موثر حفظ شود و به واسطه تلاش‌هايي كه صورت گرفت امروز شخصيت «مبارك» در جهان شناخته شده است. از‌‌ همان زمان اراده‌ام بر اين بود كه بگويم نمايش عروسكي يك زبان است؛ زباني كه شما مي‌توانيد با آن بگوييد: «يك توپ دارم قلقلي يه» يا بگوييد: « الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناول‌ها كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل‌ها» اين زبان در اختيار يك انديشه و يك گوينده است. شعر ريتميك سعدي هم در مقايسه با غزلي از حافظ زبان موسيقي متفاوتي مي‌طلبد. در مورد نمايش عروسكي هم نظرم همين است و معتقدم مي‌توانيم با اين زبان داستان‌هاي اسطوره‌اي، بيوگرافي بزرگان يا نمايش كودكان روي صحنه بياوريم. نمايشنامه «سبز در سبز» را ابتدا براي اجراي صحنه‌اي نوشته بودم ولي بعدا كه به صورت عروسكي اجرا شد كه نشان دادم اين زبان تاثيرگذاري زيادي دارد. بعدا وقتي به احياي اپراي ملي روي آوردم، طبيعي بود كه اپرا به خواننده متن و بازي‌دهندگان خوب نياز داشت و من روي همه ابعاد كار كردم.

دقيقا كدام زمينه‌ها؟

ابتدا روي تحقيرزدايي از نمايش عروسكي و سپس تحقيرزدايي از موسيقي و آواز ايراني كار كردم؛ از طرفي آشنا كردن مردم با عظمت شعر كلاسيك ايراني به سهم خودم. مي‌خواستم بگويم ببينيد سعدي و حافظ و مولوي چگونه از اين شعر استفاده مي‌كردند. در سايه اين عوامل و نظم كاملا مقتدر بود كه اجرايي كاملا حرفه‌اي شكل گرفت و استقبال تماشاگران را به همراه داشت.

به نظر من دو عامل نقش پررنگ‌تري در جلب نظر مخاطبان ايفا مي‌كنند؛ اول كاري كه «عروسك‌ «با ناخداگاه تماشاگر انجام مي‌دهد و دوم نقش موسيقي و آواز كلاسيك ايراني است.

درست مي‌گوييد. مثالي مي‌زنم كه همين اواخر هم جايي نوشتم. زمان اجراي اپراي «رستم و سهراب» يك اسطوره‌شناس فرانسوي مهمان گروه ما بود. بعد از پايان اجرا مي‌گفت من روي صندلي به دنياي اسطوره‌ها پرتاب شدم. يا ژان كلود كرير كه هنرمند درجه يك و فيلمنامه‌نويس شناخته شده‌اي است جايي از من پرسيد پروژه جديد چيست و من پاسخ دادم كه مي‌خواهم اپراي «مكبث» را اجرا كنم. چند لحظه فكر كرد و بعد گفت: به گمانم اصلا شكسپير مكبث را براي اجراي عروسكي نوشته، چون آن جهان جادويي پر از سحر و جادو با بازيگر به نتيجه مطلوب نمي‌رسد. درحالي كه من «مكبث» عروسكي را يكي از بهترين كار‌هايم مي‌دانم. مهم‌ترين كار ما از بين بردن نخ‌ها است، طوري كه مخاطب فقط به بازي عروسك‌ها توجه كند. ماياكوفسكي درباره شعر مي‌گويد: شعر انقلاب كلمه است و من درباره نمايش عروسكي معتقدم با انقلاب ماده مواجه هستيم. وقتي شما به ماده در قامت عروسك عينيت مي‌بخشيد توانايي اثرگذاري چشمگيري دارد. موافقم كه عروسك‌ها نقش زيادي در جلب نظر مخاطب دارند چون اينجا يك بازي رواني اتفاق مي‌افتد و تماشاگر در هر سني كه باشد به سرعت كودك مي‌شود. وقتي من با استفاده از تكنيك سايه‌اي كاري مي‌كنم‌ كه يك پاي رستم دو برابر انسان معمولي مي‌شود، آن وقت بيننده باور خواهد كرد كه «رستم يلي بود در سيستان، منش كردمش رستم داستان» كاري كه با حضور بهترين بازيگر‌ها هم روي صحنه اتفاق نخواهد افتاد.

از طرفي بعدي كه به آواز ايراني و موسيقي سنتي مي‌پردازد در جذب مخاطب تاثير دارد. به ويژه كه علاقه‌مندان به هنر در اين زمينه با محدوديت‌هايي مواجه هستند.

بدون شك؛ چون اپرا بدون موسيقي معنا ندارد. اينكه مخاطب وارد سالن شود و موسيقي خوب بشنود امري است كه بايد اتفاق بيفتد. اما اين نكته را در نظر داشته باشيد كه چشم‌هايش تمام مدت باز هستند و به صحنه خيره مي‌شود. بنابراين بايد مجموعه‌اي از جذابيت‌هاي شنيداري و ديداري وجود داشته باشد. مثلا كاري كه بهزاد عبدي در اپراي «مولوي» و «عاشورا» و «حافظ»، امير بهزاد در اپراي «سعدي» و لوريس چكناواريان در اپراي «رستم و سهراب»، اوزير حاجي بيگف در «ليلي و مجنون» و جوزپه وردي در «مكبث» انجام دادند اگر قوي نبود اصلا سراغ‌شان نمي‌رفتم. در ‌‌نهايت بايد به چيزي برسيم كه در ذهنم طنين انداخته، چون به عنوان نمونه سه سال با خيام زندگي كرده‌ام. يك روز كه ۶ صبح براي استراحت به اتاقم رفتم، همسرم از من پرسيد تمام شد؟ به او گفتم بله، يا من خيام را مي‌كشم يا خيام من را مي‌كشد. من با همه اين شعرا زندگي كرده‌ام. ياران همراه هم زياد دارم كه به خوبي كار‌هاي‌شان را انجام مي‌دهند.

جالب است كه دچار چالش سانسور و توقيف نمي‌شويد و روي لبه تيغ حركت مي‌كنيد. البته جز موردي كه براي اپراي «سعدي» پيش آمد.

نه تنها براي سعدي كه براي همين اپراي خيام هم پيش آمد. فقط من اهل حاشيه‌سازي نيستم. شما از كجا مي‌دانيد كه مشكل‌سازي نشد؟ چون نمي‌خواهم به مسائل دامن بزنم و هدفم اول مراقبت از تلاش‌هاي شبانه روزي گروه و در مرحله بعد جان گرفتن «خيام» روي صحنه است. من كار سالم را بدون ايجاد حاشيه مي‌خواهم.

يعني حاشيه‌هايي وجود داشت؟

اجازه بدهيد خيلي درباره جزييات صحبت نكنم و در همين حد بگويم كه توصيه‌هاي دوستانه! زياد بود. من ارزش اين كار را مي‌دانم و نمي‌خواهم نابود شود.

فكر نمي‌كنيد وقت آن رسيده كه فضاي اجرايي را كمي گسترش دهيد. يعني در سالن بزرگ‌تر و عروسك‌هايي با ابعاد بزرگ؟

قبلا تجربه كار در سالن بزرگ را داشته‌ام. بينوايان را در سالني با مساحت ۷۰۰ متر مربع اجرا كردم. يا «هفت خوان رستم» را در سالن ۱۲ هزار نفري آزادي كار كردم و قصد ادامه اجرا‌ها را داشتم اما مخالفت شد. منتقدانم هم مي‌گفتند دليل استقبال حمايت شهرداري و بودجه‌هاي آنچناني است كه در اختيارش مي‌گذارند. انتخاب قاب كوچك دليل داشت. چون هميشه مخالفان زيادي داشتم، مي‌خواستم به آنها بگويم اگر قصد داريد من را محدود كنيد، جهانم را در همين سالن كوچك مي‌سازم. حالا مي‌بينيم كه بودجه‌ها و حمايت‌ها موجب استقبال نبوده و نيست. اراده و عشق است كه اين كار را مي‌كند. اگر روزي امكانات در اختيارم باشد نمايش عروسكي را در استاديوم صدهزار نفري آزادي هم اجرا خواهم كرد.

از نظر اجرايي امكان‌پذير است؟

بله. كاملا امكان‌پذير است. اما اگر خانواده تئا‌تر عروسكي و تئا‌تر اجازه بدهند اينجا نفس بكشم در همين حد برايم كفايت مي‌كند. همين‌ كه كارگاه آهنگري و ساخت و ساز را تحويل گرفتم و به تالار فردوسي و موزه عروسك‌هاي گروه تبديل كردم برايم تاوان كمي نداشته است.

به چه شيوه‌اي؟

نوع ديگري از عروسك را به كار مي‌برم. توضيح بيشتري نمي‌دهم، بماند براي زماني كه تكنيكم را رو كنم.

پس فكر چنين اجراهايي را هم كرده‌ايد.

حتي يك بار پيشنهادي وجود داشت و من تمام طراحي‌هاي لازم براي اجرا در سالن صدهزار نفري آزادي را انجام دادم ولي در ‌‌نهايت ميسر نشد.

گروه براي سفر و اجرا در شهرهاي ديگر ايران برنامه‌اي دارد؟

هميشه آماده هستيم ولي من از مدت‌ها قبل به مسوولان گفته‌ام كه نياز است اپراي عروسكي را حداقل در شهرهاي توريستي ايران به نمايش بگذاريم. اجراهاي مستمر در طول سال كه هر زمان مسافران خارجي به اين شهر‌ها سفر كردند ما فقط چلوكباب و خوراكي و بناهاي تاريخي را به آنها نشان ندهيم. بلكه بگوييم آنچه از گذشته به يادگار مانده امروز به صورت ديگري جريان دارد و ما امروز هم در زمينه فرهنگ و تمدن حرف براي گفتن داريم. دلم مي‌خواهد اپراي «حافظ» و «سعدي» هميشه در شيراز اجرا شود يا در تبريز اپراي « ليلي و مجنون» را به زبان تركي روي صحنه ببرم و اپراي «رستم و سهراب» به مشهد سفر كند.

از مشهد گفتيد. با توجه به اتفاق‌هايي كه شاهد هستيم فكر مي‌كنيد امكان اجراي «رستم و سهراب» در اين شهر وجود دارد؟

من قبلا «رستم و سهراب» را در مشهد اجرا كرده‌ام.

احتمالا سال‌ها قبل بوده.

بله، سال‌ها قبل بود. اگر پيشنهاد سفر خارجي براي اجرا نمي‌آمد قصد داشتم اپراي «عاشورا» را ماه محرم در مشهد روي صحنه ببرم. اطمينان داشتم كه هيچ مانعي به وجود نمي‌آيد.

اما اگر مي‌خواستيد همين «خيام» را در مشهد اجرا كنيد احتمالا مانع ايجاد مي‌كردند.

فكر نمي‌كنم. به اين دليل كه معتقدم بايد باب مذاكره با علما و مراجع تقليد را باز كنيم. اصلا به مقابله اعتقاد ندارم. اتفاقا دوست داشتم اپراي «عاشورا» را در مشهد روي صحنه ببرم و از آقاي علم‌الهدي هم دعوت كنم براي تماشا بيايد. ايمان دارم اگر ببينند مثل شيخ حسن انصاريان خواهند گفت: «شما من آخوند را گريانديد.» چون همه‌چيز را سياسي نگاه مي‌كنيم و بعضي افراد در فصل‌هاي حاد سياسي به اظهارنظر مي‌‌پردازند اصولا گفت‌وگو مخدوش مي‌شود. درحالي كه وقتي كار قابل دفاعي انجام مي‌دهيم بايد درباره‌اش صحبت كنيم. من اوايل انقلاب به حوزه علميه مي‌رفتم درحالي كه عده‌اي مي‌گفتند اين توده‌اي است و عده ديگري مي‌گفتند مي‌خواهد سانسورچي تربيت كند. با طلبه‌ها راجع‌ به سينما و تئا‌تر صحبت مي‌كردم و به همه هم مي‌گفتم اگر شما با استدلال و منطق به من ثابت كرديد تئا‌تر و سينما حرام است، همين فردا شغلم را عوض مي‌كنم. بنابراين اگر كسي اراده گفت‌وگوي غيرسياسي داشته باشد سوءتفاهم‌ها درباره هنر برطرف خواهد شد. حتي اگر شما بگوييد طرف صد در صد با حب و بغض برخورد مي‌كند من تاكيد مي‌كنم وقتي از راه گفت‌وگو وارد شويم او هم كوتاه مي‌آيد و پنجاه درصدي مي‌شود.

بنابراين مشكل سياسي‌كاري است؟

بله، وقتي شما طرف را در كنجي مي‌گذاريد و همه‌اش مي‌گوييد تو تتلو را آوردي و تخطئه‌اش مي‌كنيد، طبيعي است كه واكنشي عمل مي‌كند. من از همين تريبون استفاده مي‌كنم و مي‌گويم كه ‌يك بار از آقاي علم‌الهدي تشكر كردم چون كاري كرد قشر گسترده‌اي از مردم حداقل با واژه «كنسرت» آشنا شوند. حالا يك ساعت فرصت ديدار حضوري مي‌خواهم، اگر ايشان را مجاب نكردم تئا‌تر و موسيقي و سينما را كنار مي‌گذارم. آقاي علم‌الهدي يك بار صحبتي انجام داد اما هيچ‌وقت مورد توجه قرار نگرفت. گفتند كه آموزشگاه‌هاي موسيقي در مشهد از ديگر شهر‌ها بيشتر است. پس دغدغه‌ ديگري وجود دارد. ببينيد زماني كه در ايتاليا بودم، متوجه شدم برلينگور، رييس حزب كمونيست يكشنبه‌ها به كليسا مي‌رود و روزي هم خبر رسيد به ديدار پاپ رفته است. موضوع را با يكي از اساتيدمان مطرح كردم و پرسيدم چرا وقتي فردي كمونيست است به كليسا مي‌رود؟ او با تعجب گفت چند ميليون نفر عضو حزب كمونيست ايتاليا هستند كه ۸۰ درصدشان از مذهب كاتوليك پيروي مي‌كنند. اينها تجربه‌هاي كشورهاي ديگر است چون برلينگور به كليسا نمي‌رود كه مسيحي شود، بلكه به صورت نمادين نشان مي‌دهد براي عقيده آن ۸۰ درصد احترام قايل است و براي گفت‌وگوي دو طرفه هم مباحث كارگري را پيش مي‌كشد كه موضوع ارتقاي كيفيت زندگي بخش اعظم جامعه است. حالا ما يك عده گوشه‌اي مي‌نشينيم و ديگران را چنان تخطئه مي‌كنيم كه گويي ما‌ دار و ندار كائنات هستيم. من معتقدم باب گفت‌وگو بايد باز شود كه اصولگرا و اصلاح‌طلب هم ندارد بلكه هركس به فكر جوان ايراني و سرنوشت مملكت است بايد به ميدان بيايد. نكته‌اي بگويم. در ۲۴ ساعت شبانه‌روز ۸ ساعت سهم استراحت و خواب، ۸ ساعت زمان كار و فعاليت است. در اين ميان
۸ ساعت هم وجود دارد كه من معتقدم بيش از هر زمان ديگري سرنوشت انسان بين شيطان و خدا را تعيين مي‌كند. پرسشم از آقاي علم‌الهدي اين است. براي اين ۸ ساعت كه بين گرايش شيطاني و خدايي يكي پيروز خواهد شد چه برنامه‌اي دارند؟ آيا مي‌توان اوقات فراغت جوان پرانرژي را 12 ماه سال فقط با ذكر و حضور در تكايا پر كرد؟ پيشينيان آقاي علم‌الهدي صد‌ها سال قبل به تعزيه روي آوردند. يعني متوجه شدند نمايش لازم است و موعظه به تنهايي پاسخگو نيست. آن هم نه يك فرد عامي كه واعظ كاشفي سبزواري در عصر تيموريان اين كار را كرده است. واعظي كه همه علما درباره تاثيرگذاري‌اش مي‌دانند يا محتشم كاشاني تنها به موعظه اكتفا نكرده بلكه به شعر روي آورده كه مرثيه دوازده بيتي «باز اين شورش است كه در خلق عالم است» خلق مي‌شود.

پس به اين نتيجه مي‌رسيم كه اپراي «خيام» در زمانه غياب گفت‌وگو روي صحنه رفته است.

خيام براي روشنگري در هر زمانه‌اي لازم است. مي‌گوييم كليد بهشت در دست انسان‌هاي آزاده، روشنگر و اهل عبادت به معناي واقعي است. نه حسن صباحي كه فداييانش بي‌چون و چرا خودشان را برايش از بالاي كوه به پايين مي‌انداختند. دوست دارم مخاطبي كه به سالن مي‌آيد خوب به اين جمله‌هاي حسن صباح دقت كند. «خوني كه بريزيم حلال است، مالي كه بگيريم حلال است، پرديس خداوند از آن ما باطنيان است.» اين جملات ترس دارد. پس چرا خداوند مسيحي و يهودي و بودايي خلق كرد؟ بنابراين اين پيام خيام در هر دوره از تاريخ موثر است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون