ارتباط خوب بطحايي با سازمان برنامه و اميد به بهبود وضع نابسامان آموزش و پرورش
محمدرضا نيكنژاد
عضو كانون صنفي معلمان استان تهران
سيد محمد بطحايي عنوان وزير آموزش و پرورش دولت دوازدهم را به دست آورد. با توجه به تجربه راي اعتماد مجلس به وزيران پيشنهادي آموزش و پرورش بيگمان راي مجلس به بطحايي از سياسيترين رايهاي چند دوره گذشته است يا دست كم در مقايسه با دو وزير آموزش و پرورش در دولت يازدهم بوده است. اگر بخواهيم به ناچار بر بيمهريهاي پياپي و بيپايان بر آموزش و پرورش چشم بپوشيم و اميدمان را براي آينده نگهداريم، بايد اندك دلخوشيمان را به سخنان و وعدههاي رييسجمهور در هنگام دفاع از بطحايي متمركز كنيم. رييس دولت دوازدهم در سخنان خويش در اولويت قرار دادن نهاد آموزش را از برنامه دولت خويش دانست و گفت «... تقويت زيربناي فكري براي اخلاقمداري و دينمداري جزو سفارشهاي اوليه است، توانمندسازي دانشآموزان، ارتقاي منزلت معلمان و وضع معيشتي آنها از تاكيدات من است. من به وزير پيشنهادي آموزش و پرورش تاكيد كردم كه ورودي معلمان با گذشته بايد متفاوت باشد. ما براي جامعه پيچيده آينده نيازمند به دانشآموزاني هستيم كه جامعه را بشناسند و بتوانند از هويت و فرهنگ خود به خوبي دفاع كنند. نبايد محفوظات را به آنها ياد داد، آنها بايد همه علم و دانش را به گونهاي بياموزند كه در زندگي خود آن را به كار ببرند...» اگر اين سخنان را معيار و آغازگاه اصلاح در نهاد گرفتار آموزش بدانيم ميتوان اميد داشت كه بطحايي با پشتيباني رييس دولت و البته به گفته خودش ارتباط دوستي با رييس سازمان برنامه و بودجه، امكان و زمينهاي بيابد براي بهبود وضع نابسامان آموزش و پرورش! اما نكته نگرانكننده و دردآور آن است كه گرفتاريهاي آموزش و پرورش آنچنان است كه نيازمند همكاريهاي ميان سازماني و فراسازماني از سويي و همكاري و همدلي و بسيج درون سازماني از ديگر سو است. پرسش اينجا است كه وزير تازه تا چه اندازه توان بسيج نيروهاي درون و بيرون ساختار آموزشي براي آغاز بهسازي در نهاد آموزشي را دارد؟ گذشته بطحايي چندان اميدي را برنميانگيزد و بيش از هر چيز راههاي رفته نه چندان كامياب را به يادمان ميآورد. اميدوارم چنين نباشد.