وقتي اسمها از اصلها مهمتر است
نازنين متيننيا
اسمها مهمتر هستند؛ وقتي اسمها در ذهن ثبت ميشوند، انگار شناسنامهاي پيدا ميكنند فارغ از هويت اصلي. همين ميشود كه بعد از مدتي، ممكن است بسيار مورد توجه قرار بگيرند يا برعكس، گم شوند و انگار نه انگار. درياچه اروميه، پاسارگاد، خانه اتحاديه، تالاب هامون، زايندهرود و... اينها در دسته اسمهاي مهم هستند؛ اسمهايي كه شناسنامه اجتماعي آنها در ذهن هر ايراني از اهميت نجات دادن آنها ميگويد و ديگر هيچ. هركجا نام آنها تكرار شود، هميشه عدهاي نگران و عدهاي هم در حال تلاش هستند تا نجات دهند و زنده كنند. مردم عادي و مدير هم فرقي ندارد. بحث اصلي در توجهي است كه اسم با خود به دنبال ميآورد و دليلش هم بازي رسانهاي بزرگ و مهمي است كه در اطراف آن شكل گرفته؛ ناگهان براي همه مهم شده و همه نگران سرنوشت آنها هستند. اصل اتفاق هم خوشايند است. توجه عمومي باعث شده تا اوضاع زندگي واقعي اين اسامي مهم، كمي بهتر از بقيه باشد و در مواردي هم حتي نجات پيدا كرده. اما در نقطه مقابل، آن اسمهاي فراموش شده هستند؛ اسمهايي كه مثل جنگل مازيچال، زبالههاي محيطزيست در تمام مناطق طبيعي، خانههاي كوچك و قديمي در شهرهاي مختلف يا همين آخري، درياچه عباسآباد. اسمهايي كه هويت اجتماعي آنها چندان هم مورد توجه عمومي نيست و در دغدغه گروه اندكي قرار ميگيرد. مانند همين درياچه عباسآباد در بهشهر كه صبح روز دوشنبه خبر خشكسالياش به خبرگزاريها ميرسد و احتمالا تا هفته آينده هم ديگر هيچ نشاني از آن نيست. اما بينشاني و بيتوجهي عمومي به اين اسامي دليلي بربياهميتي آنها نيست. بيتوجهي از سر حواسپرتي ميآيد و بدشانسي در قرار نگرفتن در فهرست توجه عمومي. بياهميتي از عدم توجه واقعي و درست به مقولههاي مهم در اين سرزمين ميآيد. به نگرش جمعي ما كه انگار اسامي مهم هستند و ديگر هيچ. خلأ آموزش عمومي براي دانستن اينكه در حفظ محيطزيست فقط يك نام مهم نيست يا ميراث فرهنگي فقط تختجمشيد و پاسارگاد و... نيستند، به قرباني شدن اسامي ناآشناتر ختم شده است. در بحثهاي علمي و آكادميك علوم اجتماعي، ما ايرانيها در عصر معاصر، مردماني در جامعه در حال گذار از سنت به مدرنيته هستيم؛ مردمي كه انگار از همه آن رفتارهاي مدرن در جامعههاي پيشرفته و توسعه يافته، فقط روايتي سطحي را ديديم و كاري به اصالت رفتاري و درستي نقش يك شهروند در جامعه مدني نداريم. اينطور است كه ميخواهيم درياچه اروميه نجات پيدا كند، چون حرفش را شنيدهايم و اسمش آشنا است، اما كاري با درياچههاي كوچك و دوستداشتني نداريم. محيطزيست، ميراثفرهنگي وحتي آزاديها و امكانات اجتماعي و فرهنگي را هم در اطراف اسمها و نامهايي ميخواهيم كه آشنا هستند و كاري به كوچكترها و ناشناسترها نداريم. اينچنين است كه به جاي درست شدن و سازندگي مسائل و خواستها و اتفاقها از ريشه و اصل، به سطح ماجراها نگاه ميكنيم و هروقت و هرجا كه خبري مهم شود به آن نگاه ميكنيم و در مواقع ديگر، دنبال زندگي خودمان هستيم و كاري به بايد و نبايدهاي واقعي و اصل و اصول اوليه هم نداريم و در امتداد اين چشمپوشي نه ميتوانيم آن اسامي مهم را به درستي نجات دهيم و نه ناآشناها را سلامت نگه داريم.