آزادي بيان در عصر انقلاب3
علي شكوهي
در كشور ما دولتها در مقوله آزادي بيان قطعا نهاد تعيينكننده اصلي نيستند و برخي دستگاههاي ديگر هستند كه حدود و ميزان آزادي بيان را در عمل تعيين ميكنند. نمونه بارز اين شيوه برخورد را در كاركرد برخي از مسوولان قوه قضاييه در مقاطع متعدد عمر جمهوري اسلامي شاهد بوديم. يعني در حالي كه دولتها از آزادي بيان حمايت ميكردند و خواستار امنيت رسانهها بودند، يكباره با تصميم يك قاضي فعاليت يك نشريه تعطيل ميشد. تعطيلي نشريات در واقع تير خلاص به موجوديت يك رسانه است و آخرين اقدامي است كه بايد براي يك رسانه اتفاق بيفتد، آن هم بعد از اثبات و تكرار جرم و بعد از رعايت نكردن ضوابط به صورت مكرر و بعد از اينكه مديران مسوولي را تغيير داده باشند. با طي اين مراحل شايد تعطيلي يك نشريه و رسانه توجيه داشته باشد اما در مقاطعي شاهد بوديم كه در گام اول و پيش از اثبات هيچ جرمي و صرفا با تشخيص دادستان يك نشريه بسته و تعطيل شد يعني پيش از هرگونه محاكمه و تعيين مجرميت و تطبيق با قانون، آخرين و بدترين مجازات براي يك روزنامه درنظر گرفته ميشد. اينگونه برخوردها معمولا ربطي به دولتها نداشته است بلكه عموما نهادهاي امنيتي و قضايي پيگير اينگونه اقدامات بودهاند.
بنابراين بخشي از بسته شدن فضاي سياسي و رسانهاي در داخل كشور به دولت برنميگردد زيرا همه اقتدار در اختيار دولتها نيست. مثلا در دولتهاي خاتمي و روحاني تمايل به بسط آزادي وجود داشت و دارد و شعارشان دفاع از آزادي بيان است. آنان ميخواستند و ميخواهند طرح ديدگاهها و انتقاد به قدرت را كم هزينهتر كنند، جريانهاي سياسي در حاشيه را به متن بياورند و برخورد قانوني با مطبوعات و رسانهها را جايگزين برخورد سليقهاي كنند. در عين حال ميدانيم دولتها در اين زمينه امكان كافي براي عملياتي كردن آرمانهاي خود را ندارند.
چون همان نهادهايي كه در حكومت قدرت دارند، با هدف سياسي مورد نظر خودشان قادرند مسيري متفاوت را با آنچه دولت مد نظرش است، در كشور ايجاد كنند. به همين دليل در مقاطعي از عمر جمهوري اسلامي از جمله در دوران اصلاحات، برخورد فلهاي با مطبوعات و رسانهها را شاهد بوديم. در آن زمان قاضي مرتضوي يكشبه دستور تعطيلي بسياري از رسانهها را صادر كرد و از سوي محافل خاصي هم مورد حمايت قرار گرفت؛ همان محافلي كه هم از نظر اعتقادي و هم در عمل نشان دادهاند خيلي به عنصر آزادي اعتقاد ندارند و فكر ميكنند آنچه را كه درست ميدانند، بايد تبليغ و بيان بشود اما ديگران نبايد امكان نقد و طرح ديدگاه آنان را داشته باشند.
اين كه چرا بخشي از طرفداران آزادي و انقلابيون ديروز به تدريج به مخالفان آزادي بيان تبديل ميشوند نياز به بررسي دارد اما بخشي از آن برميگردد به ذات قدرت كه اساسا «هوو» را تحمل نميكند. رسانهها به تعبيري هووي قدرت هستند و ميتوانند افكار عمومي را در جهت نقد صاحبان قدرت هدايت كنند. اين در حالي است كه ذات قدرت انتقاد برنميتابد و تلاش ميكند كه از آن انتقاد نكنند. به قول مرحوم گلآقا، قدرت مثل اسبي است كه سوار آن ميشويم و نقد، همان شلاقي است كه بايد گاهي بر آن وارد شود اما سواركاران معمولا دوست دارند شلاق انتقاد دست خودشان باشد تا اگر خودشان خواستند، شلاق بزنند ولي دوست ندارند ديگران آزادانه شلاق را
بر اسبشان وارد كنند.
لذا خودشان را شايد جاي اسلام و انقلاب و همه مقدسات قرار ميدهند تا اقدامات خود را توجيه كنند و بگويند كه تضعيف ما، تضعيف نظام و انقلاب است. بنابراين هر نقدي را هم به عنوان تضعيف نظام تلقي ميكنند. متاسفانه وقتي همين جريان امكان قضايي مورد نياز را هم در اختيار داشته باشد به راحتي ميتواند براي آزادي بيان، محدوديت ايجاد كند. بنابراين بخشي از اين ماجرا به ذات قدرت برميگردد. قدرتي كه زير زبان برخي مزه ميكند و صبوري و تحمل اين افراد را پايين ميآورد. حتي اگر منتقدان هم آن طرف ميز بنشينند و صاحب قدرت بشوند؛ قدرت آنها را به اين سمت ميبرد كه تاب انتقاد را نداشته باشند.
بخشي از دلايل وضع موجود هم به باورها و تفكراتي برميگردد كه كمكم جايگزين تفكرات اوليه انقلاب شد و نسبتي با ارزشهاي انقلاب ندارد. برخي از افراد در سالهاي قبل از انقلاب گونهاي متفاوت فكر ميكردند و بهآزادي اعتقاد نداشتند و البته در انقلاب هم نقشي ايفا نكردند. امام هم هيچ سهم و نقشي به اينها واگذار نكرد و اتفاقا اصرار داشت كه اين نوع تفكر در انقلاب وارد نشود تا كاري خلاف مصالح انقلاب را به پيش نبرد ولي در عمل به دلايل مختلفي از جمله به اين دليل كه نقاد خوب ديگران بودند و خوب به ديگران حمله ميكردند؛ رشد كردند و به تدريج جايگاهي براي آنها فراهم شد و اين تفكر را فراگير كردند.
اينها انديشههايي را تبليغ ميكنند كه ربطي به اسلام، انقلاب، خط امام، جمهوري اسلامي و قانون اساسي ندارد. برداشتي كه ما از خط امام و سازوكار قانون اساسي و نظام داشتيم و داريم اين است كه به آزادي، حاكميت مردم و نقد قدرت اعتقاد دارد و از اين مدلي كه بعضي از اين افراد ترسيم ميكنند، خيلي فاصله دارد. بنابراين بسط تفكر اين جريان و حاكميت پيدا كردنشان در خيلي از جاها متاسفانه فضا را براي انديشه ديگران تنگ كرده است و چون قدرت هم در اختيار اينهاست ميتوانند اين نوع سياستها را اعمال كنند. ادامه دارد