• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3909 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۸ شهريور

اسکار، پشه و فيل

امير پوريا

مجموع فيلم‌هاي مورد بحث در شوراي انتخاب نمايندۀ سينماي ايران در اسکار امسال، به سه فيلم رسيده و اين جاي خوشوقتي دارد. چرا؟ از اين بابت که ديگر ناچار نيستيم داعيه‌هاي صاحبان فيلم‌هايي را بشنويم که به سختي مي‌شود باور کرد اهميت و اعتبار فيلم‌شان در اين بازي عظيم جهاني را جدي گرفته‌اند. به کمي گذشته ارجاع مي‌دهم و به يادتان مي‌آورم که در سال انتخاب «جدايي نادر از سيمين»، با وجود موفقيت عظيم فيلم در جشنوارۀ برلين و اين که پخش جهاني‌اش در اختيار کمپاني قدرتمند «سوني پيکچرز کلاسيک» بود، آقاي جمال شورجه معرفي اين فيلم به دليل اکران شدن آن در آمريکا را نوعي سرسپردگي به سياست‌هاي ايالات متحده قلمداد کرده بود و پرسيده بود که اگر همسويي فيلم‌ها با پسند آمريکايي ملاک نيست، پس چرا فيلم‌هايي مثل «33 روز» (ساختۀ خود ايشان دربارۀ جنگ سي و سه روزۀ حزب الله لبنان و اسراييل) و «اخراجي‌ها» (اين يکي را خودتان مي‌شناسيد و نيازي به توضيح ندارد) در آنجا اکران نمي‌شوند؟ در همان حوالي، آقاي احمدرضا معتمدي هم به ماهايي که مي‌گفتيم اساساً در چنين سالي، بحث «هيأت انتخاب فيلم براي معرفي به آکادمي علوم و هنرهاي سينمايي آمريکا» غيرضروري است و به طور بديهي بايد «جدايي...» حتي بدون قياس با ديگر فيلم‌ها و بدون طي شدن پروسۀ انتخاب، معرفي شود، گفته بودند اجازه بدهيد هيأت انتخاب آزادانه تصميم بگيرد و مثلاً ميان «جدايي...» و «آلزايمر» ساختۀ ايشان انتخاب کند! بله، البته معتقدم و دلايل تحليلي عرض کرده‌ام که بهترين ساختۀ آقاي معتمدي با حذف آن اصرارهاي قبلي‌شان در رويکرد فلسفي در روايت سينمايي، همين «آلزايمر» است. اما به واقع در نسبت با جايگاه بين‌المللي «جدايي...» در همان زمان و حتي پيش از آغاز فصل جوايز، اين قياس به شوخي شبيه بود. توان تأثيرگذاري بر روي جرگه‌ها و نسل‌ها و مردمان گوناگون با هر فرهنگ و عواطفي، باز هم همان تأييد محض «جدايي...» را به دنبال داشت و ... حالا که ديگر 6 سال گذشته و در مورد ترديد بر سر ارسال «جدايي...»، روسياهي به زغال مانده است.
امسال طبعاً چنين فيلم و اطميناني نداريم. ساده‌لوحانه است اگر حتي شبيه آن قطعيت را داشته باشيم. اما ميان اين سه فيلم يعني «نفس»، «رگ خواب» و «مالاريا»، حضور اين سومي بدجوري توي ذوق مي‌زند. در وصف دو فيلم اول، بعدتر مختصري خواهيم گفت. اما اين که «مالاريا» با نوعي بازاريابي هوشمندانه در چند جشنوارۀ درجه دو به موفقيت‌هايي رسيده و در مهم‌ترين‌هاي‌شان، حضور و مرام داور ايراني حاضر در ژوري، به اين توهم توفيق آن دامن زده، از آن جعل‌هاي تاريخي است که بايد به خاطر سپرد. پرسش اساسي اين است که بالاخره ابعاد و اندازه‌هاي فيلمي که مي‌خواهد سينماي ما را نمايندگي کند، چه قدري است؟ ساختار سينمايي‌اش بر چه رکن و ارکاني بنا شده؟ تصاويري که لا به لاي روايت آن با موبايل گرفته‌اند، قرار است به پيشبرد قصه و موقعيت، چه کمکي بکند؟ اين که فيلم خودش را غمخوار جوانان و تين‌ايجرهاي جامعۀ امروز ما مي‌داند، در حالي که جوانان اش بدون 10 دقيقه کار کردن يا هدف يا حتي علاقه داشتن به چيزي، توقع بهره مندي از همه چيز دارند، چگونه توجيه‌پذير است؟ تصويري که فيلم از جوان امروزي ايراني ارائه مي‌دهد، آدم باطل و بيکاري است که حتي ضامن خواستن ِ بانک براي اعطاي وام را مايۀ تعجب مي‌داند! يک بار و بعد از سي و چهارمين جشنوارۀ فيلم فجر نوشته بودم اگر از نسلي مي‌آمدم که «مالاريا» مي‌خواهد خودش را مدافع حقوق آن بداند، با تجمعي تحت عنوان «مرحمت فرموده ما را مِس کنيد»، از قرار گرفتن در لواي اين دفاع و حمايت، اعلام برائت و اقامۀ دعوي مي‌کردم!
مساله اين است که بايد به ميزان تحمل خودمان نسبت به فيلمي که عنوان «نماينده» بر آن مي‌گذاريم، توجه کنيم. آشفتگي، پراکندگي و بي‌در و پيکري روايت و آدم‌ها و درام و سير تجربه‌هاي فردي و جمعي هر کس و تجربه‌هاي بصري فيلم، به حدي است که حتي نشستن بر مسند داوري در مورد آن، مايۀ شرمساري خواهد بود؛ چه رسد به جدي گرفتن آن چند عنوان اکتسابي در جشنواره‌ها. اکران داخلي فيلم و واکنش به شدت منفي و کاملاً قابل پيش بيني که برخواهد انگيخت، مي‌تواند اين ناشايستگي را محکم تر ثابت کند. در حالي که «نفس» و «رگ خواب» هر دو بي آن که شانس خيلي جدي داشته باشند، از يک جهت مي‌توانند قابليت خود را به اثبات برسانند: آکادمي گهگاه به فيلم‌هايي مانند «آملي/سرگذشت شگفت‌انگيز آملي پولن» يا «ببر خيزان، اژدهاي پنهان» يا «مردي به نام اووه» در ابعاد کانديدا يا برنده توجه مي‌کند که توليد عظيمي دارند يا در همان قالب‌هايي مي‌گنجند که سينماي آمريکا مدام در حال توليد و بازتوليدشان است: «رگ خواب» به عنوان ملودرامي عاشقانه ( يا بهتر است بگوييم ضدرمانتيک) و «نفس» به عنوان فيلمي که فانتزي کودکانه را با واقعيات و حوادث پيرامون کودک، با ترکيب به قاعده‌اي از تلخي و شيريني، در مي‌آميزد. شايد بتوان گفت که ميزان نياز و بستگي و وابستگي زن فيلم «رگ خواب» به مرد، از نگاه غربي يا باورپذير نيست و يا تلقي ناخوشايندي از زن امروزي جامعۀ ايراني به دست مي‌دهد. اما «نفس» در اين ميان، ممتاز و متمايز است. حقيقت‌اش را بخواهيد، توجهي که به فيلمي چون «هزارتوهاي پَن» شد، مي‌تواند نشانه‌اي از اين رويکرد باشد که بازنمايي وقايع تاريخي سرزمين‌هاي ديگر در قالبي که از بنيان به فانتزي هم آراسته است، در آکادمي بازتاب خوبي خواهد داشت. اين را هم از ياد نبريم که عظمت توليد و ظرافت روايي فيلم «نفس»، براي خود ما هم آن را به نماينده‌اي درخور بدل مي‌سازد. فانتزي به قصد ارجاع به واقعيات انساني، از کليله و دمنه تا گوشه‌هايي از گلستان سعدي، از سندبادنامه و قابوس‌نامه تا جواهرات معاصر برجاي مانده از صمد بهرنگي، خصلت اصيل و البته فراموش شدۀ ادبيات ايراني است. اعزام فيل به جاي پشه، کاري است که عقل سليم از آن چشم‌پوشي نخواهد کرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون